Dictiornary-Farsi | scissors kick | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 161 (8 milliseconds)

English	Persian
scissors kick	ضربه قیچی


Other Matches

scissors	پرش قیچی
scissors	قیچی روی خرک
scissors	سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
scissors	چیز برنده قطع کننده
scissors	مقراض
scissors	قیچی
scissors vault	پرش قیچی
scissors and paste	تالیف کتابی با برشهای کتابهای دیگر
scissors jump	پرش قیچی در اسکیت
toenail scissors	قیچیمخصوصگوشهناخن
scissors-glasses	عینک قیچی شکل
scissors cut	برشقیچی
safety scissors	قیچیناخنگیر
haircutting scissors	قیچیهایاصلاح
cuticle scissors	قیچیزیرابرو
body scissors	سگک از رو
half nelson and leg scissors	سگک کلاته
half nelson and leg scissors	فن سگک عوج بند
notched single-edged thinning scissors	قیچییکسودندانه
notched double-edged thinning scissors	قیچیدوطرفدنداندار
outside kick	لنگ ارنج
kick in	کردن
kick in	مشارکت کردن در سهم دادن در
kick about	فوتبال هردمبیل
kick about	فوتبالی که بدون قانون بازی میکنند
kick-off	اغاز
outside kick	لنگ عوج بند
kick out <idiom>	روانه کردن
kick	لگدزدن
kick	باپازدن
kick in	دارفانی را وداع گفتن
kick off	شروع مسابقه فوتبال
kick off	شروع
kick up	زدن پنجه
to kick up	با پا بلند کردن
to kick up	راه انداختن
to kick off	مردن
to kick off	توپ اول رازدن
kick out	وزن خود را بعقب تخته موج بردن
kick off	ضربه اغاز بازی
kick off	شروع حمله
kick off	اغاز
kick	لگد
he had not a kick in him	نیروی لگدزدن نداشت
kick around <idiom>	بدرفتار کردن
kick around <idiom>	دراطراف دراز کشیدن
kick	پس زدن
kick off <idiom>	شروع کردن
kick-off <idiom>	شروع
kick	ضربه با پا
kick	گل زدن
kick over <idiom>	موتوری که شروع به کار میکند
kick over <idiom>	پرداختن
kick	ضربه
get a kick out of <idiom>	لذت بردن
kick off	توپ زدن
kick	پس زنی
kick	تندی
kick	لگد تفنگ
kick	ضربه پای شناگر
kick-off	توپ زنی
kick	لگد زدن تفنگ
kick	فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
to kick a ball	توپی را
to kick one's heels	چشم براه ایستادن منتظرایستادن
to give one a kick	لگدزدن
to kick ones heels	چشم براه ایستادن
to kick a ball	توپ زدن
to kick against the pricks	تیشه بریشه خودزدن
to kick against the pricks	مشت بدرفش زدن
to kick against a proposal	کردن
to kick against a proposal	با پیشنهادی مخالفت
to kick a ball	زدن
to kick the bucket	مردن
to give one a kick	کسیرا
to kick off one's shoes	کفشهای خودراباتکان ازپادراوردن
to kick out of the house	ازخانه بیرون کردن
to kick over the traces	سرپیچی کردن
kick pleat	دامنچاکدار
free kick	ضربهآزاددرفوتبال
kick-start	هندلموتور
kick back <idiom>	تنها استراحت کردن
kick oneself <idiom>	پشیمان شدن
kick the bucket <idiom>	مردن
kick the habit <idiom>	ترک عادت بد
kick up a fuss <idiom>	به مشکل بر خوردن
crawl kick	حرکاتکلار
butterfly kick	مراحلشنایپروانه
breaststroke kick	شنایقورباغهای
to kick over the traces	لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
to kick the beam	خشک بودن
to kick the beam	کم بودن
to kick up a row	اشوب راه انداختن
to kick up dust	خاک بلندکردن
to kick up dust	خاک راه انداختن
To kick up a row .	قیل وقال راه انداختن
wave kick	حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
kick up one's heels <idiom>	زمان خوبی داشتن
spot kick	ضربه کاشته
kick-offs	توپ زنی
heel kick	ضربه با پاشنه پا به عقب
hitch kick	شوت قیچی
hitch kick	پرش طول با دو گام برداشتن درهوا و دست بالای سر
inside kick	ضربه با روی پا
inside kick	پیش لنگ
volley kick	شوت سر ضرب
jab kick	ضربه انحرافی کوتاه
jump kick	شوت درحال پرش
kick boxing	بوکس همراه با لگد
kick circle	دایره 8/81 متری وسط میدان
goal kick	شوت بسوی دروازه
goal kick	ضربه ازاد مستقیم روی دروازه
frog kick	شنای پروانه بت پای قورباغه
kick-offs	اغاز
bicycle kick	پای دوچرخه
cross kick	ضربه با پا به سمت دیگرزمین که مدافع کمتری دارد
dolphin kick	شنای پروانه با پای دلفین
double kick	دو ضربه پی در پی
drop kick	شوت سرضرب
flick kick	ضربه با بیرون پا
flutter kick	حرکت شلاقی پاها در شنا
flutter kick	ضربه پا در کرال
fly kick	ضربه در هوا با پا بدون گرفتن با دست
kick save	نجات دروازه با پای دروازه بان
kick serve	سرویس پیچشی
sole kick	ضربه با کف پا
place kick	توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
outside of the foot kick	ضربه با لبه بیرون پا
overhead kick	ضربه قیچی به عقب
penalty kick	ضربه پنالتی
disallowed kick	گل مردود
quick kick	کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
scissor kick	پای قیچی در شنای پهلو
sevice kick	ضربه سرویس
squib kick	ضربه کوتاه با پا که به اسانی به دست تیم حریف نیفتد
kick up a row	دعوا راه انداختن
kick up a row	داد و بیدادکردن
kick turn	دور زدن در حالت ایستاده
kick turn	نیم چرخش
kick with the heel	ضربه با پاشنه پا
kick starter	اهرم راه اندازنده
kick starter	راه انداز پایی
outside kick and front headlock	لنگ تندر
direct free kick	مکث مهاجم برای فریفتن حریف
penalty kick mark	نقطه پنالتی
shoulder throw and outside kick	لنگ ارنج
inside of the foot kick	بغل پای ضربه زننده
pivot instep kick	ضربه با پاشنه پا
outside kick and front headlock	قفل کردن سرحریف
to kick-start a motorcycle	موتورسیکلتی را با پا هندل زدن [روشن کردن]
half volley kick	شوت سر ضرب
outside kick and front headlock	گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
indirect free kick	ضربه ازاد غیرمستقیم
sole of the foot kick	ضربه با کف پا
outside kick and overarm control	لنگ دوشاخ
Give a kick at the door.	یک لگه بزن به در
To cause confusion . To kick up a fuss (row).	شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
inside kick and overarm control	لنگ کردی
To kick ones heels. To mark time.	درجا زدن
To kick up a row. To raise hell. To make a scene.	داد وبیداد را ؟ انداختن