Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
semi interquartile range
دامنه نیمه چارکی
Other Matches
interquartile range
دامنه میان چالاکی
semi
نیمه تاحدی
semi
پیشوندی بمعنی : نیم
semi
نصفه
semi
نیمه
semi
نصف شده
semi
تقریبا نصف
semi
نیم
semi
نصف
semi-
در معنای نصف یا بخش
semi automatic
نیم خودکار
semi independent
نیمه مستقل
semi independent
نیمه خود مختار
semi-colons
نقطه ویرگول
semi trailer
نیمه یدک
semi solvable
نیم حل پذیر
semi slav
شبه اسلاو در وامبی وزیرشطرنج
semi spinner
پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi literate
نیمه نویسا
semi skilled
نیمه ماهر
semi weekly
هفتهای دوبار
semi official
نیمه رسمی
semi roller
پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi-finals
نیمه نهایی
semi barbarian
نیم وحشی
semi centennial
پنجاهمین سالگرد
semi centennial
نیم سده نیم سدهای
semi circle
نیم دایره
semi circular a
طاق روی
semi officially
بطورنیم رسمی
semi conductor
نیمه هادی
semi diesel
نیم دیزل
semi circular
نیم دایرهای
semi mechanization
نیمه مکانیزه
semi-finalist
شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-finalist
نیم - پایانگر
semi-finalists
شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-finalists
نیم - پایانگر
semi-precious
نیمه بهادار
semi-precious
نیمه گرانبها
semi-mummy
نیمهبستهشده
semi finals
نیمه نهایی
semi-modal
افعالیمثلdare;-Needنیمهکمکی
semi-detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-column
نیم ستون
semi annual
ششماهه
semi-final
مسابقات نیم پایانی
semi-final
نیم پایانی
semi-final
نیمه نهایی
semi meran
شبه مران در دفاع مران
semi monthly
پانزده روزیکبار
semi monthly
روزنامه یامجله دوهفتگی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
semi-colon
نقطه ویرگول
semi-colon
نقطهبند
semi-colon
نیم وج از یا
semi-colons
نقطهبند
semi-colons
نیم وج از یا
semi-conscious
نیمه هشیار
semi-conscious
نیمه بیهوش
semi-conscious
در حال نیمه غش
semi annually
ششماهه
semi processed data
داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
semi open game
بازی شطرنج نیمه باز
semi self maintained discharge
تخلیه نیم وابسته
semi skilled worker
کارگر نیمه ماهر
semi logarithmic paper
کاغذ نیمه لگاریتمی
semi killed steel
فولاد نیمه ارام
semi indirect lighting
روشن سازی نیم مستقیم
semi finished goods
کالاهای نیمه ساخته
semi durable goods
کالاهای نیمه بادوام
semi-detached houses
خانههاییکشکلبادیوارمشترک
semi-fisheye lens
لنزنیمهبرآمده
semi-submersible platform
سکوینیمهشناور
semi luxury goods
کالاهای نیمه تجملی
semi automatic lathe
ماشین تراش نیمه خودکار
semi circular parry
دفاع نیمدایره
semi automatic advance
میزان کردن نیم خودکار
semi automatic telephone system
تلفن نیم خودکار
semi-permanent hair color
[American]
رنگ مو
within range
در برد جنگ افزار
within range
در تیررس
range
دامنه
[ریاضی]
in range with
درخط
out of range
دور از تیر رس یا صدارس
out of range
که خارج از حد سیستم باشد
range
حیطه
range k
ضریب تصحیح برد
range k
ضریب تصحیح کای برد
range name
نام دامنه
in range with
در امتداد
range
طبقه
range
ناحیه
range
طیف
range
بر
range
گام
range
حد فاصل
range
فاصله
range
رشته کوه
range
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
range
به نظم وترتیب واداشتن
range
ردیف
range
به خط کردن
range
در طبقه قرار دادن
range
دسته
range
صف
range
رشته
range
سلسله ردیف
range
مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
range
مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
range
یک خانه یا تعدادی خانه
range
تغییر کردن یا متفاوت بودن
range
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
range
جابجایی متن برای تظیم شدن در حاشیه چپ , انتقال محتوای کلمه به لبه سمت چپ
range
مجموعه مقادیر مجاز
range
گستره
range
برد
range
میدان حدودتغییرات
range
حدود وسعت
range
حدودجذر و مد دریا
range
برد سلاح
range
رسایی
range
سیر و حرکت کردن
range
سلسله
range
دامه تغییرات
range
محدوده
range
دامنه
range
مسافت
range
دامنه تغییرات
range
بردهدف
range
میدان تیر
range
مرتب کردن میزان کردن
range
حدود
range
تیررس برد
range
دسترسی
range
چشم رس
range
حوزه
range
منحنی مبنا
range
تغییر کردن خط مبنا
range
عبور کردن مسطح کردن
range
درصف اوردن
range
اراستن
range
حدود محدوده
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
range rake
دستگاه الیدادتی شکل
range officer
افسر مسئول میدان تیر
range table
جدول مسافت توپ
range spread
اتش درعمق
range spread
اتش درو در عمق
range spotting
تخمین مسافت کردن
range sensing
تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
range sensing
تخمین مسافت
range section
قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
range scale
طبله برد مقیاس مسافت جدول مسافت
range scale
طبله مسافت
range resolution
قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
range rake
الیداد مسافت سنج
range quadrant
طبله مقیاس درجه توپ
range quadrant
طبله تراز تیر
range officer
افسرتیر
range table
جدول تیرتوپ
range of variation
ناحیه انحراف
range correction
تصحیح برد تیراندازی
range correction
تصحیح برد سلاح
range correct
فرمان برد خوب
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
range check
بررسی محدوده
range card
کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
range card
کارت برد
range calibration
تعیین دقت مسافت تنظیم برد سلاح
range meter
فاصله سنج
short range
کم مسافت
range of adjustment
ناحیه تنظیم
range correct
برد خوب
range of variation
ناحیه تغییر
range of stress
دامنه تنش
range of storke
ناحیه ضربه
range of music
حدود یا میدان علم موسیقی
range of motion
دامنه حرکت
range of instrument
حد کار سنجه
range calibration
تنظیم مسافت
range wind
باد بردی
range wind
باد در برد
target range
مسافت هدف میدان تیر مشقی
visibility range
شعاع عمل دیدبانی یا دید
visibility range
میدان دید
visual range
حیطه دید
slant range
برد مورب هدف
slant range
برد مایل
stress range
گستره تنش
subcaliber range
میدان تیر لوله جوفی
subcaliber range
میدان تیر مخصوص
subcaliber range
تیراندازی بالوله جوفی یا تیربار اثرگذارمیدان تیر تنظیم هدف
supporting range
برد پشتیبانی سلاحها
supporting range
شعاع عمل یکانهای پشتیبانی کننده
target range
برد هدف
range deviation
خطای بردی توپ یا گلوله
the range of a firearm
تیر رس
the range of voice
دانگ صدا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com