English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
semi luxury goods کالاهای نیمه تجملی
Other Matches
luxury goods کالاهای تجملی
luxury goods کالاهای تشریفاتی
semi durable goods کالاهای نیمه بادوام
semi finished goods کالاهای نیمه ساخته
luxury خوش گذرانی
luxury تجمل عیاشی عیش
luxury نعمت
luxury good تجملی
luxury spending مخارج تجملی
luxury good کالای لوکس
to live in luxury درنعمت زیستن
in th lap of luxury <idiom> در ناز و نعمت
to live in luxury خوش گذرانی کردن
to live in luxury با تجمل زندگی کردن
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child. عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
semi تقریبا نصف
semi نیمه تاحدی
semi نصفه
semi نیم
semi نصف
semi- در معنای نصف یا بخش
semi نصف شده
semi پیشوندی بمعنی : نیم
semi نیمه
semi-final مسابقات نیم پایانی
semi-precious نیمه بهادار
semi-finalists نیم - پایانگر
semi-final نیم پایانی
semi-finalists شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-conscious نیمه هشیار
semi-final نیمه نهایی
semi-precious نیمه گرانبها
semi conductor نیمه هادی
semi-conscious در حال نیمه غش
semi-conscious نیمه بیهوش
semi-finalist نیم - پایانگر
semi-finalist شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-colons نیم وج از یا
semi monthly روزنامه یامجله دوهفتگی
semi meran شبه مران در دفاع مران
semi mechanization نیمه مکانیزه
semi literate نیمه نویسا
semi monthly پانزده روزیکبار
semi-colon نیم وج از یا
semi independent نیمه خود مختار
semi independent نیمه مستقل
semi diesel نیم دیزل
semi-colon نقطهبند
semi-colon نقطه ویرگول
semi-colons نقطه ویرگول
semi-colons نقطهبند
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi annual ششماهه
semi spinner پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi automatic نیم خودکار
semi trailer نیمه یدک
semi weekly هفتهای دوبار
semi solvable نیم حل پذیر
semi slav شبه اسلاو در وامبی وزیرشطرنج
semi skilled نیمه ماهر
semi roller پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi officially بطورنیم رسمی
semi official نیمه رسمی
semi annually ششماهه
semi-column نیم ستون
semi finals نیمه نهایی
semi circular نیم دایرهای
semi-modal افعالیمثلdare;-Needنیمهکمکی
semi circle نیم دایره
semi centennial نیم سده نیم سدهای
semi centennial پنجاهمین سالگرد
semi circular a طاق روی
semi-mummy نیمهبستهشده
semi barbarian نیم وحشی
semi-finals نیمه نهایی
semi-submersible platform سکوینیمهشناور
semi killed steel فولاد نیمه ارام
semi processed data داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
semi logarithmic paper کاغذ نیمه لگاریتمی
semi-detached houses خانههاییکشکلبادیوارمشترک
semi open game بازی شطرنج نیمه باز
semi self maintained discharge تخلیه نیم وابسته
semi automatic lathe ماشین تراش نیمه خودکار
semi automatic advance میزان کردن نیم خودکار
semi-fisheye lens لنزنیمهبرآمده
semi circular parry دفاع نیمدایره
semi skilled worker کارگر نیمه ماهر
semi indirect lighting روشن سازی نیم مستقیم
semi interquartile range دامنه نیمه چارکی
semi automatic telephone system تلفن نیم خودکار
semi-permanent hair color [American] رنگ مو
available goods کالاهای موجود
goods جنس
goods اجناس
goods کالاها
d. of goods تحویل کالا یا اجناس
goods امتعه
get the goods on someone <idiom> فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
goods کالا
prohibited goods کالاهای منع شده
prohibited goods اشیاء ممنوع
white goods پارچه سفید نخی
transport of goods رفت و آمد بار
substandard goods اجناس بنجل
Goods to declare همراه داشتن کالاهای گمرکی
prohibited goods کالاهای ممنوعه
proprietary goods کالاهایی که دارای علامتی خاص میباشند
proprietary goods کالاهای اختصاصی
transport of goods حمل و نقل بار
secondhand goods کالاهای دست دوم
rationed goods کالاهای جیره بندی شده
public goods کالاهای عمومی
valuable goods اشیاء بهادار
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
deliver the goods <idiom> موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
Contraband goods. کالای قا چاق
supporting goods کالاهای حمایتی
substitute goods کالاهای جانشین
stolen goods کالای مسروقه
stolen goods مال مسروقه
smuggled goods کالای قاچاق
soft goods کالاهای بی دوام
soft goods کالاهای مصرف شدنی
spot goods کالاهای موجود
spot goods کالاهای اماده تحویل
staple goods کالای بسیار ضروری
stolen goods اموال مسروقه
supporting goods موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
to countermand goods سفارش کالا را پس گرفتن
manufactured goods کالایکارخانهساز
goods wagon واگنحملکالا
hazardous goods کالاهای خطرناک
goods station ایستگاهکالاهایتجارتی
yard goods اجناس ذرعی
white goods حوله سفید ملافه
we ran out of these goods این کالای ما تمام شد
valuable goods اشیاء باارزش
to t. a cusomer for goods کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
to discharge goods کالا را تخلیه کردن
to boycott goods تحریم کردن کالا
the goods in question کالای موردبحث
stolen goods مال دزدی کالای دزدیده شده
producer's goods مواد تولیدی
goods and services کالاها و خدمات
d. in second hand goods دست فروش
d. in second hand goods سمسار
custody of goods حفافت یا نگهداری کالا
contrabanded goods اموال و اشیا قاچاق
consumption goods کالاهای مصرفی
consumer's goods کالای مصرفی
consolidate goods کالاها را ادغام کردن
complementary goods کالاهای مکمل
competitive goods کالاهای مورد رقابت
common goods کالای مورد نیاز عموم
collective goods پارک و غیره
collective goods مانند جاده
discount of goods تخفیف روی کالا
goods and chattels اموال و دارائیهای منقول
goods afloat کالای در راه
futures goods کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
finished goods کالاهای اماده فروش
finished goods کالاهای ساخته شده
final goods کالا برای مصرف نهائی
final goods کالای نهائی
fate of goods وضعیت کالا
fancy goods کالاهای تجملی
dutiable goods کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
durable goods کالاهای بادوام
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
dress goods قماشهای زنانه
collective goods کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
collective goods کالاهای جمعی
appropriation of goods ضبط مال التجاره
acceptance of goods پذیرفتن کالا
acceptance of goods قبول کردن کالا
consumer goods کالای مصرفی
consumer goods کالاهای مصرفی
consumer goods اشیاء مصرفی
goods trains قطار حمل کالا
goods trains قطار باربری
goods train قطار حمل کالا
goods train قطار باربری
dry goods اجناس خشک
attractive goods کالاهای جذاب
bill of goods صورت کالا
collection of goods دریافت کالا
checking of goods بررسی امتعه
carriage of goods حمل و نقل کالا
capital goods دارایی ثابت
capital goods کالاهای سرمایهای
business goods کالای تولیدی
branded goods کالاهای دارای علامت تجاری کالاهای مارکدار
bonded goods کالاهایی که تحت کنترل گمرک نگهداری میشود
bonded goods کالاهایی که در انبار گمرک میباشد
bill of goods فهرست تجارتی
dry goods خشکبار
producer's goods کالاهای مولد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com