Dictiornary-Farsi | sergeant at arms | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 142 (12 milliseconds)

English	Persian
sergeant at arms	مامور اجرا
sergeant at arms	فراش
sergeant at arms	مامور اجرا و انتظامات


Other Matches

sergeant	سرگروهبان یکان
sergeant	گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant	یوزباشی وکیل باشی
sergeant	مامور اجرا
first sergeant	گروهبان یکم
sergeant	سرگروهبان
sergeant	گروهبان
sergeant first class	گروهبان دوم
platoon sergeant	گروهبان دوم
platoon sergeant	گروهبان دسته
mess sergeant	گروهبان اشپزخانه گروهبان غذا
master sergeant	سرگروهبان
master sergeant	استوار ارشد نیروی زمینی
gunnery sergeant	گروهبان دو
top sergeant	گروهبان یکم
sergeant of the guard	گروهبان نگهبان
drill sergeant	گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
supply sergeant	درجه دارتدارکات
supply sergeant	گروهبان اماد
staff sergeant	گروهبان دوم
sergeant major	گروهبان یکم
sergeant major	استوار
sergeant majors	گروهبان یکم
sergeant majors	استوار
sergeant first class	استوار دوم
sergeant in the police	سرپاسبان
sergeant of the guard	گروهبان پاسدار
senior master sergeant	سرگروهبان
in arms	مسلح
to take up arms	مسلح شدن
to take arms	جنگ اغاز کردن
under arms	تحت سلاح
arms	جنگ افزار
all arms	کلیه نیروها
take up arms <idiom>	آماده جنگیدن
up in arms <idiom>	آماده حمله
arms	نشان دولتی نیرو
in arms <idiom>	آماده جنگیدن
up in arms	مسلح واماده جنگ
under arms	مجهز باسلحه سبک و انفرادی
with open arms <idiom>	با گرمی استفاده کردن
supply arms	یکانهای تدارکاتی یا ادارات وقسمتهای امادی
supporting arms	نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
suspension of arms	اتش بس موقت
To lay down ones arms .	اسلحه رابزمین گذاشتن
arms race	مسابقه تسلیحاتی
sling arms	حالت بند فنگ
stack arms	تفنگها راچاتمه کنید
stack arms	فرمان چاتمه فنگ
spiral arms	بازوهای مارپیچی
to call to arms	اعلام دست به اسلحه کردن
with folded arms	دست به سینه
stack arms	چاتمه کردن تفنگها
achievement of arms	مجموعه ای از نشان های زرهی
to keep at arms length <idiom>	رو ندادن
suspension of arms	اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
suspension of arms	اتش بس
to bear arms	سربازی کردن
to bear arms	خدمت نظام کردن
comrades in arms	سرباز
comrade in arms	همخدمت
to pile arms	چاتمه زدن
to present arms	پیش فنگ کردن
to present arms	نشانه روی کردن
comrade in arms	سرباز
with open arms	بااغوش باز بابازوهای گشاده
with the arms crossed	دست بسینه
with folded arms	دست بسینه
with arms folded a	دست بسینه
comrades in arms	همخدمت
to lay down ones arms	سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to carry arms	سربازشدن
to carry arms	سلاح برداشتن
to cross the arms	دست بسینه گذاشتن
to fling out ones arms	بازوهاراناگهان گشادن
to fly to arms	اماده جنگ شدن
to fly to arms	سلاح برداشتن
to fold in ones arms	دراغوش گرفتن
to keep at arms length	دوری کردن از
to keep at arms length	اشنائی نکردن با
to lay down arms	ترک جنگ کردن
to trainb arms	تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
side arms	جنگ افزارکمری
small arms	جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
combined arms	یکان مرکب
combined arms	مرکب
fire arms	اسلحه ی گرم
inspection arms	سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
king of arms	متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
man at arms	سرباز
master at arms	درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
oder arms	پافنگ
order arms	فرمان پافنگ
combined arms	رستههای مرکب
combat arms	یکان رزمی یکان درگیر در رزم
combat arms	رسته رزمی
small arms	سلاحهای کالیبر کوچک
coat of arms	نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
coats of arms	نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
arms control	کنترل جنگ افزار
arms control	کنترل سلاح
bear arms	تحت سلاح رفتن
bear arms	سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
small arms	سلاحهای سبک
carry arms	دوش فنگ
order arms	پافنگ
order arms	فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
port arms	پیش فنگ
port arms	فرمان پیش فنگ پیش فنگ کردن
present arms	پیش فنگ
present arms	سلام درحال پیش فنگ
present arms	پیش فنگ کردن
present arms	پیش فنگ فرمان پیش فنگ
profession of arms	تخصص نظامی گری
profession of arms	شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
right shoulder arms	فرمان دوش فنگ
right shoulder arms	فرمان ازراست نظام
shoulder arms	دوش فنگ
side arms	اسلحه کمری
passage of arms	زد و خورد
passage at arms	نبرد مواقعه
passage of arms	رزم
passage of arms	جنگ
passage of arms	نبرد
passage at arms	پیکار
passage at arms	زدو خورد
orders arms	پافنگ
to pinion the arms of a person	کت کسیرا بستن
The jacket is too tight in the arms.	این ژاکت بازوهایش تنگ است.
arms control measures	مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
arms material position	شغل همه رستهای
combined arms team	تیم رستههای مرکب
combined arms team	تیم مرکب
combined arms army	ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined arms army	ارتش مرکب
combat support arms	یکان پشتیبانی رزمی
combat support arms	رسته پشتیبانی رزمی
roller board and arms	بازوهاوبردغلتک
To fling ones arms round some bodys neck .	دست را دورگردن کسی انداختن