Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
service of the piece
مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
Other Matches
piece
کمی
piece
قدری
piece
جورشدن
piece
وصله کردن
piece
یک تکه کردن
piece
نمایشنامه قسمت بخش
piece
قطعه ادبی یاموسیقی
piece
سکه نمونه
piece
عدد
piece
فقره
piece
مهره پارچه
piece
قطعه
piece
تکه
one-piece
لباسیکسره
say one's piece
<idiom>
آشکارا نظر خودرا گفتن
piece
جزء
piece of eight
دلاراسپانیولی
piece
اسلحه گرم
piece
قبضه توپ یا تفنگ
to piece out
دراز
to piece out
کردن
to piece out
تیکه تیکه درست کردن
to piece together
بهم پیوستن
three piece
سه تکه
three piece
سه پارچه
three piece
درست شده از سه قسمت
think piece
مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
piece
طغری
piece
مهره شطرنج
piece
سوار
piece
قسمت
piece
پاره
piece
قبضه سلاح
piece
دانه
by the piece
ازروی کار کرد
piece
ترکیب کردن
by the piece
بطورمقاطعه
of a piece with each other
ازسر هم همجنس یکدیگر
piece
طغرا
head piece
ادراک ادم باهوش
test piece
توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
head piece
سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
he gave me a piece of a
پندی بمن داد
he gave me a piece of a
مشورای بمن داد
head piece
کلاه
head piece
قسمت بالا
head piece
سرصفحه
head piece
ارایش
head piece
هوش
eye piece
عدسی سر دوربین
fowling piece
تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
facr piece
قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
field piece
توپ صحرائی
fitting piece
بست
to piece a rope
تیکه سر طناب دادن
to piece a garment
تیکه سر جامهای دادن
to piece a garment
جامهای را با تیکه بزرگترکردن
fitting piece
تکه اتصالی
flower piece
تصویرگل
flower piece
ارایش گل
flower piece
گل کاری
test piece
نمونه ازمایش
pole piece
قطبک
fowling piece
تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
fowling piece
تفنگ ساچمه زنی
test piece
نمونه ازمایشی
heavy piece
سوار سنگین شطرنج
fowling piece
تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
piece de resistance
امر مهم
pocket piece
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pinned piece
اچمز
piece work
کار قطعهای
piece parts
قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
piece part
قطعه سرهم و جدا نشدنی
piece part
قطعه یک پارچه
piece de resistance
فقره برجسته
piece mark
شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
piece goods
کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
piece deresistance
مثلا تیکه بزرگی از گوشت
piece deresistance
بخش عمده خوراک
piece dye
بطوریکپارچه رنگ کردن
reference piece
توپ مبنا
ridge piece
کش بالای شیروانی
kiching piece
میخ چوبی بزرگ
knee piece
زانو بند
light piece
سوار سبک شطرنج
mantel piece
گچبری دور بخاری
night piece
دورنمای شب
nose piece
قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
piece de resistance
خوراک اصلی
tail piece
زه گیر ارایش ته فصل
tail piece
سیم گر
swivel piece
مدور لنگر
swivel piece
مدور دو راه
sea piece
نقاشی منظره دریا
piece de resistance
کارپر اهمیت
time-piece
زمان
piece-worker
مقاطعه کار
a piece of advice
یک راهنمایی
[piece of ]
advice
مشورت
[piece of ]
advice
آگاهی
[piece of ]
advice
نصیحت
[piece of ]
advice
پند
[piece of ]
advice
اندرز
a piece of information
یک تکه اطلاع
form-piece
[تکه های سنگ در مشبک کاری]
dragging-piece
[مهار تیر شیروانی نبش]
piece worker
مقاطعه کار
time-piece
ساعت
piece workers
مقاطعه چی ها
piece-workers
مقاطعه چی ها
piece workers
پیمانکار ها
piece-workers
پیمانکار ها
piece workers
مقاطعه کار ها
piece-workers
مقاطعه کار ها
piece worker
مقاطعه چی
piece-worker
مقاطعه چی
piece worker
پیمانکار
piece-worker
پیمانکار
dragon-piece
[مهار تیر شیروانی نبش]
corbel-piece
بالشتک
museum piece
قدیمی غیرعادی
toe-piece
قسمتجلویی
toe piece
مهرهرویپنجه
one-piece suit
لباسیکسره
one-piece coverall
پوششیکتکه
middle piece
قطعهمیانی
end-piece
قطعهیانتهایی
end piece
انتهایدم
crotch piece
فاق
corbel piece
قسمتپیشآمده
wreckage piece
تکه اتلاف
to stub a piece
از کنده یاریشه پاک کردن
to pick to piece
سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
party piece
قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
piece of cake
<idiom>
آسان
speak one's piece
<idiom>
فکر کسی را خواندن
chimney-piece
آذین شومینه
ashlar-piece
سنگ بنا
altar-piece
پرده نقاشی
[یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
abutment-piece
تیر کف
wreckage piece
تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
wreckage piece
تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
piece of writing
مدرک
[سند ]
[اصطلاح رسمی]
museum piece
تکه موزه
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
There is one piece missing.
یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
to pick to piece
پاره پاره کردن
base piece
توپ اصلی
base piece
قنداق
base piece
قبضه مبنا
base piece
توپ مبنا
chimney piece
پیش بخاری
artillery piece
جنگ افزارتوپخانه
artillery piece
قبضه توپخانه
contact piece
پلاتین
contact piece
کنتاکت
cross piece
تیر عرضی
base piece
کف
chimney piece
ارایش روی بخاری
battle piece
تصویرجنگ
center piece
قسمت میانی اسباب روی میز
center piece
میانه
base piece
مقر
adaptor piece
حلقه اتصال
set piece
قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
base piece
پایه پایه استقرار
piece production cost
ارزش تولید قطعه
BNC T piece connector
فلزی به شکل ح T که کارت آداپتور را به انتهای دو بخش RG وصل میکند کابل Loaxial باریک در نصب شبکههای اینترنت به کار می رود
jobber
[piece worker]
مقاطعه کار
jobber
[piece worker]
پیمانکار
horn of pole piece
شاخ قطبک
jobber
[piece worker]
مقاطعه چی
give someone a piece of your mind
<idiom>
عصبانی شدن از کسی
to perform a piece of music
قطعه موسیقی رادرست درساز ادا کردن
to put in a piece of work
بخشی از کار دیگران را انجام دادن
small piece of brick
کلوک
to perform a piece of music
ساز زدن
to huddle up a piece of work
کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
tensile test piece
نمونه ازمون کششی
reducing tee piece
سه راه کاهنده
extended pole piece
قطبک دراز شده
It is an intricate piece of machinery.
دستگاه ظریف ودقیقی است
To shave a piece of wood.
قطعه چوبی راتراشیدن
reducing tee piece
سه راه نقصانی
to carry a piece at safety
تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
tow piece spark plug
شمع موتور دو تکه
self service
ازاد
self service
تهیه وانتخاب غذاتوسط خود شخص
self service
کمک بوسیله خود شخص
self service
خود یاوری
self service
خود زاوری
one's service
خدمت یکسره
on service
سر خدمت
service
بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
in service
به خاطر خدمت
service over
خطای سرویس
service
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
take into service
استخدام کردن
self service
با انتخاب ازاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com