English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
English Persian
share warrant گواهینامه سهام
Other Matches
warrant گواهی حکم
i'll warrant اطمینان میدهم
warrant حواله
warrant سند عندالمطالبه
warrant گواهی کردن
warrant تضمین کردن
warrant اجازه قانونی
warrant اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
i'll warrant بدون شک
warrant تضمین حکم
warrant ضمانت
warrant ضمانت کردن مجوز
warrant گواهی
warrant مجوز
warrant اختیار
i warrant قول میدهم
search warrant حکم بازرسی و ورود
search warrant حکم تفتیش منزل
death warrant حکم اعدام
bench warrant حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
arrest warrant قرار توقیف
search warrant اجازه تفتیش
warrant officer افسر یار
warrant officer ناوبانیار ستوانیار
warrant officer افسریار
warrant officers افسر یار
warrant officers ناوبانیار ستوانیار
warrant officers افسریار
warehouse warrant قبض انبار
divided warrant حواله پرداخت سود سهام
dividend warrant چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
dock warrant رسید لنگرگاه
warrant of attorney اجازه نامه
search warrant حکم تفتیش
warrant as arrest حکم بازداشت
warrant as arrest حکم توقیف
warrant to bearer به حواله کرد حامل
withdrawal warrant مجوز برداشت
extradition warrant درخواستبرایدستگیریفردمتهمازکشوریدیگر
warrant of attorney وکالت نامه
warrant of attorney اختیار نامه
treasury warrant گواهی خزانه
dock warrant سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
dock warrant رسید انبار بارانداز
searcher warrant اجازه تفتیش
searcher warrant اجازه بازرسی
warrant of attorney وکالت نامه
rigging warrant فهرست وسایل
warrant of presumed death حکم موت فرضی
chief warrant officer استوار یکم
share پوشه فایل ها روی دیسک درایوکامپیوتر محلی که قابل استفاده
share [in] شرکت [سهم] [در]
What about my share? پس حق من چه شد ؟
to share out تقسیم کردن
to share out بخش کردن
share-out سهمبندیشده
share حصه
share دانگ
share فایل ذخیره شده که توسط بیش از یک کاربر یا سیستم قابل دستیابی است
share توسط کاربران دیگر شبکه است
share روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
share سیستم عامل شبکه که به منابع کلمه رمز نسبت میدهد به جای اینکه شماره کاربران را تنظیم کند تا دستیابی محدود شود
share استفاده از کامپیوتر یا رسانههای جانبی توسط بیش از یک شخص یا سیستم
share شرکت داشتن در سهم بردن
share تقسیم کردن
share فرض
share بخش
share بهره قسمت
share بخش کردن
share تسهیم کردن
share سهم بردن
share قیچی کردن
share باس مورد استفاده
share برای آدرس و ارسال داده بین CPU و رسانه جانبی
share یک کامپیوتر و یک حافظه پشتیبان که توسط افراد مختلف در شبکه برای یک برنامه کاربردی به کار رود
share IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
share استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
share حافظهای که با بیش از یک CPV قابل دستیابی باشد
share دایرکتوری
share که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
share سیستمی که یک وسیله جانبی یا رسانه ذخیره سازی پشتیبان یا منابع دیگر توسط چندین کاربر استفاده میشود
share سهم
This is your share ( portion ) . این قسمت ( سهم) شماست
deferred share سهام موجل
share list صورت بهای سهام شرکتها
deferred share سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را گرفتن
appointed share سهم مفروز
apple share اپل شر
lion's share بخش عمده
lion's share بزرگترین سهم
wage share سهم مزد
bearer share سهم بی نام
Please let me take a share in the expenses. اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
appointed share حصه مفروز
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
capital share سهم سرمایهای
lion's share تمام
lion's share همهی چیزی
time-share استفادهازسیستماشتراکزمانیبرایتعطیلات
undivided share حصه مشاع
non registered share سهم بی نام
share cropper زارع
share certificate گواهی مالکیت سهام
ordinary share سهام عادی
ordinary share سهام معمولی
privileged share سهم ممتاز
registered share سهم با نام
non cash share سهم غیر نقدی
market share سهم بازار
share cropper مستاجر
earnings per share درامد هر سهم
share of inheritance سهم الارث
lion share بزرگترین یا بهترین بخش
share in cash سهم نقدی
share holding سرمایه گذاری در سهام
share holder دارنده سهام صاحب سهام
share holder سهامدار
share cropper زارع سهم گیر
paid in cash share سهام نقدا" پرداخت شده
quota share treaty قرار سهمیه بندی
to hold a share in a business در شرکتی سهمی داشتن
fixed share of an heir فرض در ارث
One-hundred Share Index شاخصقیمتهایسهام
break in share prices کاهش قیمت سهام
We didnt get a share (acut). به ما چیزی نرسید
to be of [or share] the same view [or opinion] هم عقیده بودن
general meeting of share holders مجمع عمومی صاحبان سهام
Of this amount Europe's share is 20 percent. از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
Financial Times Share Index شاخصقیمتهایسهام
share of stock [American English] سهم [اقتصاد]
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com