Dictiornary-Farsi | sheer plan | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 181 (9 milliseconds)

English	Persian
sheer plan	نقشه ساختمانی ناو


Other Matches

sheer	محض
sheer	باریکه پل ناو
sheer	کنارزدن
sheer	کنار رفتن
sheer	انحراف حاصل کردن
sheer	برگشتن
sheer	صرف
sheer	پارچه فریف حریری
sheer	خالص
sheer	راست تند
sheer	مطلق
sheer	بطورعمود
sheer	یک راست
sheer	پاک
sheer	بکلی
sheer	مستقیما فریف
to sheer off	جدا شدن
to sheer off	قهر کردن
sheer legs	یکجور جرثقیل
sheer legs	ماچونه
sheer legs	سه پایه
That's sheer madness.	حماقت محض است.
It is sheer folly.	حماقت محض است
sheer curtain	پردهخالص
It's sheer pandemonium. <idiom>	خیلی پر سر وصدا و شلوغ است.
That's sheer madness.	کاری کاملا ابلهانه ای است.
This is a sheer waste of time .	این کار اتلاف وقت محض است
One may do just about anything by sheer force of money.	به ضرب پول همه کار می توان کرد
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms]	چیزی را قسطی خریدن
E-plan	[طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
K-plan	[طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
the better plan is to	بهتر این است که .....
plan	طرح
plan	پیش بینی کردن
plan	طرح کردن
plan	طرح ریزی کردن
plan	نقشه کشیدن طرح ریختن
plan	خیال
plan	تدبیر اندیشه
plan	نقشه
plan	نقشه کف
plan	نقشه مسطحه برنگاره
plan	برنامه ریزی کردن
plan	طرح کشیدن یا ریختن
plan	پلان
plan	برنامه
plan	طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan	زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan	تدبیر
plan	هامن
pursuance of a plan	تعقیب اندیشه یا نقشهای
stowage plan	طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
sliding plan	برنامه لغزان
site plan	نقشه محل
rolling plan	برنامه غلتان
secondary plan	طرح ثانوی
site plan	نقشه جایگاه
pursuance of a plan	اجرای نقشه یا طرحی
project plan	طرح پروژه
plan implementation	اجرای برنامه
plan implementation	عملی کردن برنامه
plan of action	طرح عملیات
plan of campaign	طرح پیکار
plan of maneuver	طرح مانور
plan of the day	برنامه روزانه ناو
plan range	در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan targets	اهداف برنامه
plan view	دید از بالا
plan view	نمای بالا
plan view	نقشه کف
prestowage plan	طرح باربندی کالاها
prestowage plan	طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
plan frame	چارچوب برنامه
strategic plan	طرح جنگ
strategic plan	نقشه جنگ
tactical plan	طرح عملیات تاکتیکی
layaway plan <idiom>	قرض راکم کم پرداختن
centralized plan	پلان مرکزی
butterfly plan	طرح پروانه ای
block-plan	نقشه اولیه ساختمان
Open-plan <adj.>	سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan	نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan	خنثی کردن نقشه ای
The plan landed .	هواپیما بزمین نشست
open-plan	ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
tactical plan	طرح عملیات نظامی
tentative plan	طرح ازمایشی
test plan	طرح ازمایش
to plan a building	نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building	عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan	مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan	نقشهای را دنبال کردن
ground-plan	[نقشه همتراز با زمین]
to suggest a plan	طرحی راپیشنهادکردن
war plan	طرح جنگی
working plan	نقشه اجرا راهنمای کار
war plan	نقشه جنگی
prospective plan	برنامه بلند مدت
master plan	نقشه کلیات
deck plan	صفحه پل کشتی
deck plan	افق پل کشتی
detailed plan	برنامه تفصیلی
development plan	برنامه توسعه
development plan	طرح گسترش
development plan	طرح ارایش زمین
docking plan	نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
draft plan	پیش نویس برنامه
economic plan	برنامه اقتصادی
entry plan	طرح ورود به بندر
entry plan	طرح دخول به سر پل
europen plan	نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan	برنامه مالی
fire plan	طرح اتش
contingency plan	طرح احتمالی
contingency plan	برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan	طرح عملیات احتمالی
master plan	نقشه مجموعه
ground plan	نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan	شالوده
ground plan	طرح اساسی
ground plan	نقشه مسطحه
ground plan	برنگاره
american plan	مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan	تصویب نقشه
barrier plan	طرح موانع
cargo plan	طرح بارگیری ناو
collection plan	طرح جمع اوری اخبار
collection plan	طرح جمع اوری
colombo plan	طرح کلمبو
colombo plan	طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
fire plan	طرح اتش توپخانه
flight plan	طرح یا نقشه پروازهواپیماها
national plan	برنامه ملی
investment plan	برنامه سرمایه گذاری
parking plan	طرح پارک کردن هواپیماها
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
outline plan	طرح مبنا
ordnance plan	طرح اردنانس
it was no part of my plan	کی جزو نقشه من بود
key plan	نقشه راهنما
lesson plan	طرح درس
loading plan	طرح بارگیری خودرو
marshall plan	طرح مارشال
ordnance plan	طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
marshall plan	برنامه مارشال
marshall plan	طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
part plan	نقشه جزیی
interim plan	برنامههای موقت
general plan	نقشه کلی
game plan	استراتژی بازی
frequency plan	طرح فرکانس
floor plan	نقشه اشکوب
he thought out a plan	تدبیری اندیشید
he thought out a plan	فکری بنظرش رسید
illumination plan	طرح روشن کردن منطقه نبرد
general plan	نقشه عمومی
illumination plan	طرح روشنایی منطقه
perspective plan	برنامه بلند مدت
installment plan	خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
partial plan	برنامه جزئی
installation plan	نقشه ی نصب
artillery fire plan	طرح اتش توپخانه
negative tax plan	طرح مالیات منفی
annual food plan	برنامه غذایی سالیانه
plan position indicator	صفحه رادار ناو یا هواپیما
air fire plan	طرح اتش هوایی
negative tax plan	برنامه مالیات منفی
disaster recovery plan	طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
open-plan coach	طرحبازوگن
The plan is now in action ( underway ) .	طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
restrictive fire plan	طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
coordinated fire plan	طرح اتش هم اهنگ شده
constant helm plan	نقشه زیگزاگ
documented plan figures	ارقام مستند برنامه
class improvement plan	طرح توسعه ناو
class improvement plan	طرح بهبودناو
on the installment plan [American English]	به اقساط
His plan miscarried . He missed the target	تیرش بخطا رفت
to buy something on the installment plan [system]	چیزی را قسطی خریدن