English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
shipping time مدت زمان ارسال کالا
Other Matches
shipping کشتیرانی
shipping بارگیری
shipping بار
shipping امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
shipping ارسال کالاها
shipping کشتیرانی ناوگان
shipping حمل
shipping ترابری
shipping حمل و نقل
shipping company شرکت کشتی رانی
shipping agent نماینده شرکت کشتیرانی
shipping agent اژانس حمل
shipping company شرکت حمل و نقل
shipping company شرکت کشتیرانی
shipping documents اسناد حمل
shipping line خط کشتیرانی
shipping marks علامتهای روی بسته بندی
shipping terms شرایط حمل
shipping unit واحد حمل
shipping instructions دستورات حمل
shipping agent موسسه حمل کالا
shipping agent شرکت حمل
chamber of shipping انجمن صاحبان کشتی
free shipping <adj.> ارسال مجانی
free shipping <adj.> حمل رایگان
shipping trade صنعت حمل و نقل
shipping conference کنفرانس کشتیرانی
shipping trade تجارت حمل و نقل
free shipping <adj.> ارسال رایگان
assault shipping ترابری دریایی در عملیات هجومی اب خاکی
chamber of shipping اتاق کشتیرانی
free of shipping costs <adj.> ارسال رایگان
free of shipping costs <adj.> ارسال مجانی
free of shipping costs <adj.> حمل رایگان
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
from time to time گاه گاهی
all-time بیسابقه
down time وقفه
at a specified time در وقت معین یا معلوم
down time زمان بیکاری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
what is the time? وقت چیست
what is the time? چه ساعتی است
down time زمان توقف
at the same time ضمنا"
at the same time در ان واحد
from time to time هرچندوقت یکبار
It's time وقتش رسیده که
one-time سابق
one-time قبلی
one-time پیشین
behind time بی موقع
behind time دیر
all-time بالا یا پایینترین حد
at the same time در عین حال
what time is it? چه ساعتی است
against time رکوردگیری
off time مرخصی
Our time is up . وقت تمام است
off time وقت ازاد
mean time زمان متوسط
mean time ساعت متوسط
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
At the same time . درعین حال
old time قدیمی
on time مدت دار
against time تایم گیری
down time زمان تلف
down time مرگ
once upon a time روزی
i time time Instruction
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
all-time همیشگی
many a time چندین بار
on time <idiom> سرساعت
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
four-four time چهارهچهارم
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
time is up وقت گذشت
for the time being عجالت
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
two-two time نتدودوم
f. time روزهای تعطیل دادگاه
out of time بیجا
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
out of time بیموقع
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
out of time بیگاه
There is yet time. هنوز وقت هست.
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
take your time عجله نکن
from this time forth ازاین پس
time will tell در آینده معلوم می شود
time in ادامه بازی پس از توقف
from this time forth زین سپس
down time زمان تلفن شده
three-four time نت
from this time forth ازاین ببعد
down time مدت از کار افتادگی
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
once upon a time روزگاری
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
from time to time <idiom> گاهگاهی
for the time being <idiom> برای مدتی
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
one at a time یکی یکی
all the time <idiom> به طور مکرر
once upon a time یکی بودیکی نبود
about time <idiom> زودتراز اینها
many a time بارها
in the time to come در
specified time وقت معین
time فرصت
time فرصت موقع
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
time [s] <adv.> دفعه
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time تایم
in the time to come اینده
in time بموقع
time مرورزمان را ثبت کردن
in time بجا
to know the time of d اگاه بودن
time ثیر قرار میدهد
time زمانی موقعی
time ساعتی
some time or other یک روزی
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
some time مدتی
time TIفرمان E
time وقت قرار دادن برای
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time عهد
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
in the mean time ضمنا
any time <adv.> درهمه اوقات
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time [s] <adv.> بار
some time or other یک وقتی
time out ایست
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
just in time درست بموقع
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> هر بار
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out مهلت
time out تایم
time out وقفه فاصله
time out ساعت غیبت کارگر
at any time <adv.> هر بار
some time یک وقتی
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time and again بکرات
time زمانه
time ایام
time روزگار
time مدروز
two time دو حرکت ساده
in no time خیلی زود
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
time مدت
time وقت معین کردن
time متقارن ساختن
to know the time of d هوشیاربودن
time هنگام
there is a time for everything هرکاری وقتی
time گاه
time فرصت مجال
time and again چندین بار
there is a time for everything دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com