English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
shoe tree قالب کفش
Other Matches
tree bench [bench encircling a tree trunk] نیمکت [دور تنه ] درخت
shoe لاستیک چرخ
shoe زیر پایه
shoe پاشنه
shoe پایه
shoe نعل اسب
shoe کفش پوشیدن
shoe دارای کفش کردن نعل زدن به
shoe کفشک
shoe پاشنه کیل ناو
shoe کفش
drilling shoe پاشنه ی مته کاری
weightlifting shoe کفشوزنهبرداری
shoe polish واکس کفش
bridge shoe زیره پل
track shoe عاج
T-strap shoe کفشروبنددار
spiked shoe کفشمیخدار
die shoe قاب نگهدارنده ورق
shoe board علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
shoe is on the other foot <idiom> برخلاف حقیقت
shoe cleaner کفش پاک کن
shoe cleaner گلگیر
shoe leather چرم کفش
shoe leather کفش
shoe lift پاشنه کش
shoe of a pile نوک شمع
golden shoe کفش طلایی
golden shoe بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
shoe rack چنگککفش
golf shoe کفشگلف
shoe making کفشدوزی
fencing shoe کفششمشیربازی
cleated shoe کفشمیخدار
casual shoe کفشمعمولی
accessory shoe صفحه فلزی ضمائم
pole shoe کفشک قطب
court shoe رجوع شود به pump
heeled shoe کفشپاشنهدار
one-bar shoe کفشیکمیله
shoe polisher واکسکفش
sand shoe کفشماسهای
horse shoe نعل اسب
hot shoe راننده زبردست
running shoe کفشدوندگی
parts of a shoe اجزایکفش
oxford shoe کفشآکسفورد
pole shoe کفش قطب
shoe maker کفشدوز
bridge shoe پاشنه
bridge shoe پاشنه پل
tennis shoe تنیس کفش کتانی
to pluck off a shoe کفشی را بزور کندن
snow shoe برفی
shoe lace بند کفش
snow shoe کفش
shoe smith نعلبند
tennis shoe کفش
shoe string بند کفش
brake shoe کفشک ترمز
hot-shoe contact نفطهاتصالفلاش
sling back shoe کفشپشتباز
principal types of shoe انواععمدهکفشها
brake shoe carrier نگهدارنده کفشک ترمز
current-collecting shoe کششگردآورندهلاستیک
Every shoe fits not every foot. <proverb> هر کفش به اندازه هر پایى نیست.
My shoe-lace has come undone. بند کفشم باز شده
brake shoe ring رینگ کفشک ترمز
if the shoe fits, wear it <idiom> غیر مستقیم منظورش تویی
anti-slip shoe پایهضدلغزش
Act your age [and not your shoe size] ! به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
tree فرمان TREE
tree سیستم داده که هرداده یا گره آن فقط دو انشعاب دارند
tree مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
tree شجره النسب درخت کاشتن
tree مین میکند
tree سیستم ساختار داده که هر داده به دادههای دیگر بوسیله انشعابها وصل است .
tree بدرخت پناه بردن
tree روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
tree شاخسار
tree درتنگنا قرا ردادن
the f. of a tree برگهای درخت
tree درخت
before the tree جلو درخت
tree بشکل درخت شدن
tree قالب کفش چوبه دار
tree شجر
summer tree تیرسردر
to spray a tree داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
tree sort مرتب کردن درختی
tree of heaven درخت عرعر
tree structure ساخت درختی
tree planting درختکاری
tree house خانه بالای درخت
tree structure ساختاردرختی
to shin up a tree از درختی بالارفتن
tree diagram نمودار درخت
tree farm محوطه درخت کاری جنگل
tree farm خزانه درخت
tree network شبکه درختی
to girt a tree دوردرختی راپیمودن
to girdle a tree پوست درخت راحلقهای بریدن
threaded tree درخت پیچ دار
the root of a tree ریشه درخت
the pith of a tree مغز درخت
to truncate a tree شاخههای درختی را زدن
tree structure ساختار درخت
tree surgeon ویژه گر برش و قطع بخشهای بیماری زده یا پوسیده درختان
Deciduous tree درخت برگریز
oak tree درخت بلوط
the foot of the tree پای درخت
tree of life درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
walnut tree درخت گردو
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
pulm tree درخت نارگیل
to lop a tree سرشاخه درختی را زدن
to prune a tree سرشاخه درختی را زدن
to lop a tree درختی را آراستن
to prune a tree درختی را آراستن
Coniferous tree درخت جوزدار [ از فامیل کاج ]
tree surgery تشریح علمی درخت
tree traversal تقاطع درختی
unordered tree درخت نامرتب
gum tree درخت صمغ
ornamental tree درختتزئینی
tree frog قورباغهدرختی
tree pruner درختآرا
tree trunk ساقهاصلیدرخت
tree-lined درختکارینشده
The tree wI'll die . درخت خشک خواهد شد
He uprooted the tree . درخت را از ریشه ( جا ) ؟کند
A tree is known by its fruit . <proverb> درخت با میوه هایش شناخته مى شود .
A tree is known by its fruit. <proverb> درخت از میوه اش شناخته مى شود.
date tree درخت خرما
lemon tree درخت لیمو
huffman tree درختی با کمترین مقادیر
decision tree درخت تصمیم
decision tree اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decision tree مسیر تصمیم گیری
ebony tree خرماندو
crown tree شمع
cross tree رابط عرضی دکلها
cornel tree درخت زغال اخته
coffee tree درخت قهوه
clothes tree چنگک لباس
dragon tree درخت خون سیاووشان
fig tree درخت انجیر
fir tree درخت صنوبر
he is up a gum tree کاردبه استخوانش رسیده است
hat tree کلاه اویز
grass tree نوعی زنبق استرالیایی
genealogical tree نسب نامه
genealogical tree شجره نامه
gender tree سلسه دودمان نسب نامه
gender tree شجره نامه
gallows tree چوبه دار
flame tree درختان وبوته هاییکه دارای گلهای درخشان اتشی یا زرد رنگ هستند
clothes tree چوب لباسی
christmass tree ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
chocolate tree درخت کاکائو
china tree شالسنجان
axle tree میله میان دو چرخ
apple tree درخت سیب
almond tree درخت بادام
agriot tree چوب چپق
abel tree درخت سپیدار که نام لاتین ان alba populus است
Christmas tree جعبه کنترل حاوی چراغهای رنگی
family tree شجره نامه
family tree نسب نامه
china tree زیتون تلخ
balsam tree درخت بلسان
barren tree درخت بی میوه
cherry tree درخت گیلاس
chaste tree فلفل بری
chaste tree دل اشوب
box tree درخت شمشاد
boot tree قالب چکمه یا پوتین
binary tree درخت دودوئی
plane tree درخت چنار
binary tree درخت دودویی
bean tree درخت خرنوب
family tree شجره
i saw one climbing the tree یکی را دیدم که از درخت بالامی رفت
summer tree حمال
saddle tree یکجورگل لاله درامریکای شمالی
saddle tree قلتاق
roof tree کش دیرک افقی چادر
roof tree کش بالای شیروانی
ridge tree کش بالای شیروانی
plum tree درخت گوجه
plum tree درخت الو
planer tree درخت ازاد
pear tree درخت گلابی
peach tree درخت هلو
locus tree درخت خرنوب
smoke tree بوته سماق
summer tree شاه تیر
stunted tree درخت رشد نکرده وکوتاه
strawberry tree توت فرنگی درختی
spindle tree اونموس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com