Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (6 milliseconds)
English
Persian
shop lifter
دکان بر
shop lifter
دزد مشتری نما
Other Matches
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
lifter
بالابر
lifter
بلند کننده
lifter
وسیله مکانیکی که نور مغناطیسی را از نوک هنگام برگشت نور جدا میکند
lifter
وزنه بردار
cattle lifter
گاودزد
cattle lifter
دزدگله
weight lifter
وزنه بردار
shop
کارخانه خرید کردن
shop around
<idiom>
به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
to keep shop
دکان داشتن
keep shop
دکانداری کردن
shop
کارگاه
shop
دکان
shop
مغازه
shop
کارگاه تعمیرگاه
shop
فروشگاه
shop
خریدکردن
shop
کارخانه
shop
محل ساخت
shop
مغازه گردی کردن دکه
to keep shop
دکان داری کردن
shop lifting
دزدی از مغازه ها
shop keeper
صاحب دکان
shop keeper
دکان دار
shop drawing
نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
shop girl
شاگرد پادو
union shop
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
shop girl
شاگرد دکان
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
shop supply
اماد تعمیرگاهی
tuck shop
مغازه قنادی
tommy shop
دکان خواربارفروشی یانانوایی
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
shop test
ازمایش کارگاهی
smith's shop
کارگاه اهنگری
smith's shop
اهنگری
shop supply
وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
tuck shop
مغازه حلویات
welding shop
کارگاه جوشکاری
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
to shut up a shop
مغازه ای را بستن
food shop
خواربار فروشی
grocer's shop
خواربار فروشی
food shop
بقالی
grocer's shop
بقالی
sweet shop
مغازهشیرینیوسیگارفروشی
shop-soiled
آسیبدیدهوکثیف
shop floor
کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
winding shop
کارگاه سیم پیچی
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
pawn shop
مغازهی کارگشایی و گروبرداری
shop steward
رئیس گروه
shop stewards
رئیس گروه
chemist's shop
داروخانه
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
betting shop
جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
chip shop
مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
corner shop
مغازهکوچک
sex shop
فروشگاهمربوطبهلذاتجنسی
shop assistant
دستیار مغازه دار
shop boy
پادو
shop fronts
ازاره نمای بنا
base shop
تعمیرگاه پادگانی
beauty shop
ارایشگاه
beauty shop
سالن ارایش وزیبایی
break into a shop
دکانی را زدن
cartwright's shop
دوچرخه سازی
coffee shop
قهوه خانه
coffee shop
رستوران
die shop
حدیده سازی
dram shop
جایگاه نوشابه فروشی
electroplating shop
کارگاه عملیات گالوانیزهای
field shop
کارگاه صحرایی
base shop
تعمیرگاه نگهداری امادگاهی تعمیرگاه پایگاهی
bucket shop
جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
closed shop
سیستم بسته
closed shop
با کارکردانحصاری
closed shop
موسسه کارشناسی
closed shop
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
tea shop
رستوران
tea shop
نهارخوری قهوه خانه
shop front
ازاره نمای بنا
acre shop
حق الارض
assembly shop
کارگاه مونتاژ
field shop
تعمیرگاه صحرایی
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
shop boy
شاگرد دکان
molding shop
کارگاه قالب گیری
nickel shop
ساچمه نیکلی
print shop
بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
shop boy
شاگرد
open shop
بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
open shop
سیستم باز
open shop
با کارکرد ازاد
pattern shop
کارگاه مدل سازی
milling shop
کارگاه فرزکاری
maintenance shop
کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
repair shop
تعمیرگاه
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
lathe shop
تراشکاری
lathe shop
کارگاه تراشکاری
repair shop
workshop
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
railway shop
تعمیرگاه راه اهن
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
shop or work drawing
نقشه در حین انجام کار
automatic turning shop
کارگاه تراشکاری
bull in a china shop
<idiom>
کسی که همه چیزرا به هم میریزد
plate molding shop
مدلسازی
The goods in this shop could not be flogged.
اجناس این مغازه باد کرده
mobile repair shop
تعمیرگاه سیار
fish and chip shop
جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
machine shop tool
ابزار ماشینی
loam molding shop
قالب گیری ماسهای
ingot dressing shop
پرعیار کردن شمش
hand molding shop
قالبریزی دستی
This shop deals in goods of all sorts .
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com