English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
short test bar میله کوتاه
Search result with all words
short time test ازمایش در مدت زمان کوتاه
Other Matches
short <adj.> مختصر
short <adj.> کوتاه
i took him up short بی مقدمه جلو او را گرفتم
it was nothing short of پای کمی از.......نداشت
short مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
short کوتاه
short مختصر
short کوتاه مدت
short <adj.> خلاصه
short بدون نیاز به حمل کننده مسیر
it was nothing short of کم از.....نبود
in short خلاصه
in short مختصرا
short ناقص
short of جز
short of غیراز
short تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
short امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short کوچک باقی دار
short کسردار
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short تک تیر کسری
short کسری داشتن
short کوتاه خوردن گلوله
short پایین تر
short توپ بی هدف
short مدار قطع شده
short اتصالی پیداکردن
short کمتر
short غیرکافی
to come short قاصر امدن
short شلوار کوتاه تنکه
short یکمرتبه
short بی مقدمه پیش از وقت
short ندرتا
short کوتاه کردن
short نزدیک تور
short of <idiom> کمبودچیزی
something short نوشابه تند
short-changes حق کشی کردن
very short برد خیلی کوتاه
short course مسابقه شنا به مسافت 52 وحداکثر 05 متر
very short شعاع عمل خیلی کم
short طولانی نه
short-changes کلاهبرداری کردن
short-changes کش رفتن
short-changes کمتر پول دادن
short-changes مغبون کردن
come short قاصر امدن
nothing short of عینا همان
short خلاصه
something short عرق
short قاصر
for short برای رعایت اختصار
short-changes گوشبری کردن
short title فهرست عناوین قانون
short title عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
short title عنوان کوتاه شده
short time کوتاه مدت
short thrust نوعی سخمه کوتاه در جنگ سرنیزه
short timer پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
short ton تن کوچک
short tour ماموریت کوتاه مدت
short tour انتقال کوتاه مدت
short-changing کمتر پول دادن
in a short time در مدت کمی
short winded کم نفس
odd come short زیادی باقی مانده
of short continuance زود گذر
of short continuance کم دوام
of short duration کم مدت
of short duration کوتاه
short winded از نفس افتاده
short winded دارای تنگی نفس
short wind تنگه نفس
short wheel خودرو شاسی کوتاه
short weigt سنگ کم
short weight وزنه کم
short weight سنگ کم
it had a short life کم دوام بود
in a short time در یک مدت کوتاهی
short-changed مغبون کردن
short-change حق کشی کردن
short-change گوشبری کردن
short-change کلاهبرداری کردن
short-change کش رفتن
short-change کمتر پول دادن
short-change مغبون کردن
short division تقسیم باختصار
short-changed کمتر پول دادن
short-changed کش رفتن
short-changed کلاهبرداری کردن
short-listed فهرست کوتاه
short-list فهرست کوتاه
short-changing حق کشی کردن
short-changing گوشبری کردن
short-changing کلاهبرداری کردن
short-changing کش رفتن
short-changing مغبون کردن
short-changed گوشبری کردن
fall short کم امدن
fall short قاصر امدن
short quard سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
to cut short قطع کردن میان برکردن
the long and the short of it <idiom> نتیجه کلی
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
he is short of hands کارگر کافی ندارد
heave short کوتاه کردن زنجیر
hot short شکسته گرم
in a short time در اندک زمانی
short-changed حق کشی کردن
to fall short کم امدن
to fall short کسرامدن
to fall short نرسیدن
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
to sell short سام فروختن
to sell short پیش فروش کردن
to run short زیر short امده است
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to fall short کوتاه امدن
to fall short کم رفتن
to cut short کوتاه کردن
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
short blast سوت کوتاه
short clay خاک کم مایه
short clay خاکی که خاک رسش کم باشد خاک رس کم مایه
short clothes جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
short coats جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانند چون نیم تنه
short covering پیش خرید
short covering خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
short credit اعتبار کوتاه مدت
short drop دراپ کوتاه
short game ضرورت کنترل ضربههای کوتاه
short circuiting میان بر زدن
short circuit اتصال کوتاه
short brittle شکننده- کوتاه
short burst رگبار کوتاه
short castling قلعه کوچک
short circuit اتصالی شدن دو سیم برق اتصال کوتاه
short circuit کوته مداری
short circuit اتصالی مدار
short circuit اتصال پیداکردن
short circuit اتصالی
short circuit اتصال برق
short international مسابقهای که هر تیرانداز 03تیر از مسافت 05 متر و 03تیر از مسافت 53 متر و 03تیر از مسافت 52 متر با تیرو کمان می اندازد
short iron چوبهای شماره 7 و 8 و 9گلف برای ضربههای کوتاه
short leg توپگیر بین دو میله کریکت
short notice اخطار کوتاه مدت
short notice اخطاریه با ضرب الاجل کوتاه
short of breath تنگ نفس
short of breath از نفس افتاده
short of money کم پول
short order خوراکی که زود مهیا میشود
short period دوره کوتاه
short pin گوی خطا
short precision دقت کم
short notice باکوچکترین اشاره
short notice درحداقل مدت درکمترین زمان
short life کم دوام
short life با عمر قانونی کم
short line محدوده تعیین شده برای فرودتوپ
short lot کالایی که مقدار موجود از ان کم است و در محوطه کوچک انبار میشود
short lunge نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
short lunge سرنیزه
short return برگشت کوتاه
short recoil عقب نشینی کوتاه
short notice بلافاصله
short precision دقت کوتاه
short blast اژیر کوتاه ناو
short stay لنگر طول کوتاه
short splice پیوند کوتاه
short ski اسکی کوتاه پهن برای مبتدیان و سالمندان
short sighted ناشی از کوته نظری
short sighted کوته نظر
short sighted کوته بین
short sighted نزدیک بین
short sight نزدیک بین کوته نظر
short sight نزدیک بینی کوتاه نظری
short supply اماد کمبود دار
short supply اماد کم یاب
short term دوره کوتاه
short term مختصر
short term کوتاه مدت
short tempered زودرنج
sell short پیش فروش کردن
short tempered عصبانی
short tempered از جا در رفته
short temper کم حوصلگی
short swing پیچهای با شعاع کم
short side خط بازیگران با تعداد کمتری بازیگر دهانه دروازه
short shunt شنت کوتاه
short shrift مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
sale short معامله سلف کردن
short run زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
short run مدت کوتاه
short run کوتاه مدت
short round گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
short ribs گوشت با استخوان دنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com