Dictiornary-Farsi | short-listing | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (8 milliseconds)

English	Persian
short-listing	فهرست کوتاه


Other Matches

listing	سجاف
listing	لیست گیری
listing	صورت
listing	سیاهه
listing	خط وط برنامه چاپ شده یا نمایش داده شده به صورت مرتب
listing	کاغذهای متمادی که در چاپگرها به کار می روند
listing	کپی چاپ شده از خط وط برنامه
listing	اسم نویسی
listing	فهرست نویسی
listing	خیش کنی
listing	سیاهه برداری
listing	چاپ لیستی از موضوعات از داده ذخیره شده در کامپیوتر
assembly listing	صورت برداری همگذاری لیست اسمبلی
excess listing	لیست وسایل انفرادی مازاد
output listing	سیاهه خروجی
source listing	لیست برداری منبع
selective listing	سیاهه برداری گزیده
source listing	لیست منبع
excess listing	لیست اقلام مازاد
program listing	لیست برنامه
program listing	سیاهه برنامه
short <adj.>	کوتاه
very short	شعاع عمل خیلی کم
short of <idiom>	کمبودچیزی
very short	برد خیلی کوتاه
nothing short of	عینا همان
it was nothing short of	کم از.....نبود
something short	نوشابه تند
something short	عرق
short of	جز
short of	غیراز
short	کوتاه
short-changes	مغبون کردن
in short	خلاصه
to come short	قاصر امدن
come short	قاصر امدن
short-changes	کمتر پول دادن
short-changes	کش رفتن
short-changes	کلاهبرداری کردن
short-changes	گوشبری کردن
short-changes	حق کشی کردن
short course	مسابقه شنا به مسافت 52 وحداکثر 05 متر
short <adj.>	خلاصه
for short	برای رعایت اختصار
i took him up short	بی مقدمه جلو او را گرفتم
it was nothing short of	پای کمی از.......نداشت
in short	مختصرا
short <adj.>	مختصر
short	قاصر
short	ناقص
short	تک تیر کسری
short	اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short	اتصالی پیداکردن
short	کوتاه کردن
short	ندرتا
short	بی مقدمه پیش از وقت
short	یکمرتبه
short	شلوار کوتاه تنکه
short	خلاصه
short	غیرکافی
short	کمتر
short	کسردار
short	کوچک باقی دار
short	مدار قطع شده
short	پایین تر
short	کوتاه مدت
short	مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
short	توپ بی هدف
short	بدون نیاز به حمل کننده مسیر
short	امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short	تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
short	طولانی نه
short	مختصر
short	کوتاه خوردن گلوله
short	کسری داشتن
short	نزدیک تور
short thrust	نوعی سخمه کوتاه در جنگ سرنیزه
the long and the short of it <idiom>	نتیجه کلی
short time	کوتاه مدت
short winded	از نفس افتاده
short timer	پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
short title	عنوان کوتاه شده
short weigt	سنگ کم
short weight	وزنه کم
short weight	سنگ کم
short tour	انتقال کوتاه مدت
short wheel	خودرو شاسی کوتاه
short wind	تنگه نفس
short tour	ماموریت کوتاه مدت
short ton	تن کوچک
short title	فهرست عناوین قانون
short winded	کم نفس
short winded	دارای تنگی نفس
short title	عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
the long and the short of it <idiom>	آنچه گفتنی است
short sighted	نزدیک بین
short sight	نزدیک بین کوته نظر
short sight	نزدیک بینی کوتاه نظری
short side	خط بازیگران با تعداد کمتری بازیگر دهانه دروازه
short shunt	شنت کوتاه
short shrift	مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
short sea	دریایی که خیزابهای ان خردوغیرمنظم است
short sale	سلم
short sale	بیع سلف پیش فروشی
short sale	معامله سلف
short sale	سلم فروشی
short sale	پیش فروشی
short run	زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
short run	مدت کوتاه
short run	کوتاه مدت
short round	گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
short sighted	کوته بین
short sighted	کوته نظر
short sighted	ناشی از کوته نظری
short term	حداقل مدت تنبیه و زندانی
short term	دوره کوتاه
short term	مختصر
short term	کوتاه مدت
short tempered	زودرنج
short tempered	عصبانی
short tempered	از جا در رفته
short temper	کم حوصلگی
short swing	پیچهای با شعاع کم
short supply	اماد کم یاب
short supply	اماد کمبود دار
short stay	لنگر طول کوتاه
short splice	پیوند کوتاه
short ski	اسکی کوتاه پهن برای مبتدیان و سالمندان
short round	فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
to cut short	کوتاه کردن
short ball	شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
short and sweet <idiom>	مختصر ومفید
run short <idiom>	کافی نبودن
caught short <idiom>	پول کافی برای پرداخت نداشتن
To cut someone short .	نطق کسی را کور کردن
It is in short supply.	زمینه اش دربازار کم است
We are short of space here .	اینجا جا کم داریم
To be short tempered with someone.	با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
short sock	جورابکوتاه
short sleeve	کوتاهیآستین
short peroneal	نازکنیکوتاه
short glove	دستکشکوتاه
short-lists	فهرست کوتاه
short-listed	فهرست کوتاه
short shrift <idiom>	رفتارگستاخانه
in short supply <idiom>	نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
in the short run	در کوتاه مدت
to keep somebody on a short leash	کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
to keep somebody on a short leash	آزادی کسی را خیلی کم کردن
a short while ago	اخیرا
a short while ago	چندی پیش
in the short term <adv.>	برای دوره کوتاه مدت
for a short time	بری مدت کوتاهی
The notice is too short [for me] .	آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
short-list	فهرست کوتاه
short-changing	حق کشی کردن
short-change	کمتر پول دادن
short-change	مغبون کردن
to stop short	یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
to sell short	سام فروختن
to sell short	پیش فروش کردن
to run short	زیر short امده است
to pull short	یک مرتبه جلوگیری کردن
to have short views	د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to fall short	کوتاه امدن
to fall short	کم رفتن
to fall short	نرسیدن
to fall short	کسرامدن
to fall short	کم امدن
short-change	کش رفتن
short-change	کلاهبرداری کردن
short-change	گوشبری کردن
short-changing	گوشبری کردن
short-changing	کلاهبرداری کردن
short-changing	کش رفتن
short-changing	کمتر پول دادن
short-changing	مغبون کردن
short-staffed	کمبودنیرویکاری
short-changed	حق کشی کردن
short-changed	گوشبری کردن
short-changed	کلاهبرداری کردن
short-changed	کش رفتن
short-changed	کمتر پول دادن
short-changed	مغبون کردن
short-change	حق کشی کردن
to cut short	قطع کردن میان برکردن
short-range	دارای برد کم
red short	شکسته سرخ
red short	ترک سرخ
sell short	پیش فروش کردن
short-range	با شعاع عمل کم
short lived	کم عمر
short lived	کوتاه مدت
of short duration	کوتاه
short lived	بی دوام
of short duration	کم مدت
of short continuance	زود گذر
of short continuance	کم دوام
odd come short	زیادی باقی مانده
short-lived	کم عمر