English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
shot blast ساچمه پاشیدن
Other Matches
blast off پرواز
blast-off پرواز
blast off شروع بپرواز کردن
blast ضربه انفجار
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast برخاستن از سکوی پرتاب
blast it مرده شورش را ببرد
out of blast <adj.> ازکارافتاده
blast ضربه به گوی برای خروج ازماسه یا شن نرم
blast دمیدن
blast هوای دم کوره بلند دم
blast ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blast آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
out of blast <adj.> خراب [ازکارافتاده]
blast-off شروع بپرواز کردن
blast وزش
blast ترکش
blast سوزاندن
blast صدای ترکیدن ترکاندن
blast صدای انفجار
blast انفجار
blast دم
to blast something با صدای خیلی بلند بازی کردن [آلت موسیقی]
blast صدای شیپور بادزدگی
blast جریان هوایا بخار
blast باد
blast سوز
blast grit ماسه هوا داده شده
To blast the opposition . مخالفین راکوبیدن
air blast هوای دم
blast pressure فشار کوره بلند
blast roasting تشویه با هوای دم
blast through alphanumerics حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
blast valve سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
blast wave موج انفجار
full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
fire blast یرقان سوزنده گیاهی
prolong blast سوت بلند
hot blast هوای دم داغ
short blast سوت کوتاه
short blast اژیر کوتاه ناو
short blast بوق کوتاه
blast nozzle شیپوره دم
blast nozzle افشانک دم
blast pipe لوله دم
at full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
blast box اطاقک هوا
blast effect اثر انفجار
blast effect اثر موج انفجار
blast furnaceman مسئول یا متصدی کوره بلند
blast line مسیر موج ضربتی
blast line مسیرموج انفجار خط موج انفجار
blast main لوله دم
sand blast شن باران کردن
blast furnace کوره بلند
blast furnace کوره قالبگیری اهن
blast furnace کوره ذوب اهن
blast furnaces کوره قالبگیری اهن
blast furnaces کوره ذوب اهن
blast furnace کوره مرتفع
blast furnaces کوره مرتفع
blast furnaces کوره بلند
blast furnace gun وسیله تزریق کوره بلند
blast furnace slag تفاله کورههای مرتفع روباره کوره بلند
blast furnace slag روباره تفاله کوره بلند
blast furnace plant تاسیسات کوره بلند
sand blast nozzle شیپوره ماسه پاشی
commutator air blast بادبزن جابجاگر
Blast (damn) this life. تف ولعنت کردن
sand blast unit واحد ماسه پاشی
pre mature blast انفخار زودرس
blast furnace gas گاز کوره بلند
blast furnace coke کک کوره بلند
blast furnace burden بار کوره بلند
hot air blast دم گرم
blast injection engine موتور تزریق دم
air blast transformer مبدل بادی
hot blast cupola کوپل هوای گرم
hot blast main هدایت هوای دم داغ
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
gas blast switch کلید جریان گاز
lead blast furnace کوره بلند سربی
jet blast deflector توری محافظ
cold blast pig iron اهن خام دمیده سرد شده
blast furnace gas main لوله اصلی گاز کوره بلند
foamed blast furnace slag سرباره کوره بلند
shot تیر
shot تیرپرتاب شده
He shot himself. او به خودش شلیک کرد.
shot رسایی پرتابه
shot منظره فیلمبرداری شده
like a shot بیدرنگ
one shot یک بارهای
like a shot بی تامل
shot فرصت ضربت توپ بازی
shot جرعه
within shot در تیررس
shot تزریق
shot یک گیلاس مشروب
shot ساچمه
to be shot ازکارافتادن
shot یک طول زنجیر لنگر
shot امپول
shot برد
shot تیراندازی شده تیرخورده
shot گلوله تیراندازی شده
shot ضربه
shot اسم مفعول shoot
shot ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shot شوت
shot تیرزدن
to be shot خراب بودن
shot گلوله
shot تیراندازی تیرانداز ماهر
shot عکس
shot رهاشده
shot اصابت کرده
shot جوانه زده
Take my shot بند کفشم باز شده
shot پرتاب وزنه گلوله سربی
single shot یکبارهای
shot peen ساچمه پاشیدن
single shot گلوله منفرد
shot string ساچمههای دراز خارج شده از تفنگ
sighting shot تیرهای قلق گیری یا تنظیم وسایل نشانه روی
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
shot silk ابریشمی که چون از چند سوبدان نگاه کنندچند رنگ نشان میدهد
rifle shot تیررس تفنگ
rifle shot تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
set shot شوت درجا
she was shot for a spy اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
shot clock ساعت مسابقه
shot blasting براده اهن
shot effect اثر ساچمهای
shot noise اثر ساچمهای
shot group گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
shot gun تفنگ شکاری
shot line نخ تفنگ
shot line نخ پران
push shot ضربه فشاری
single shot تک گلولهای تک تیر
wild shot تیر بی هدف
with in ear shot در حدود صدا رس
with in gun shot درمیدان تیر درتیررس
wood shot ضربه با قسمت چوبی راکت
bar shot ساچمهیمیلهای
hollow shot گودالساچمه
solid shot ساچمهخالص
mug shot عکسیکهدرزمانارتکابجنایتگرفتهشود
As soon as a shot was heard … تا صدای تیر شنیده شد …
To fire a shot تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
A shot in the dark تیری درتاریکی
She shot up last year . پارسال یکدفعه قد کشید
big shot <idiom> شخص مهم وقدرتمند
give it your best shot <idiom> سخت سعی کردن
long shot <idiom> شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
shot in the arm <idiom> تشویق یا برانگیختن چیزی
shot in the dark <idiom> تیری درتاریکی
wild shot تیر پراکنده
wedge shot ضربه برشی در گلفV
single shot اسلحه تک تیر
slap shot ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
small shot ساچمه
smell shot ساچمه
snap shot عکس فوری
snap shot بعجله انجام شده
snap shot فوری
snap shot عکس فوری گرفتن
spot shot ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
stuff shot شوت ابشاری
tee shot ضربه از نقطه شروع بازی گلف
to fire a shot شلیک کردن
to fire a shot تیرخالی کردن
trap shot ضربه به گوی از محدوده ماسهای
trial shot گلوله ازمایشی
trial shot تیر ازمایشی
trial shot تیر قلق گیری
shot maker فشنگ ساز
pull shot ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
explosion shot ضربه چوب به ماسه
dab shot ضربه ناگهانی از نزدیک تور
crosscourt shot ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
crashing shot شوت محکم
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
course line shot مشاهده در خط
corner shot ضربه به گوشه دیوار جلو
combination shot ضربه مرکب با یک سری حرکات گوی تا به کیسه بیافتد
chip shot ضربه کوتاه
cheap shot خشونت عمدی
dead shot تیر خطا
dead shot تیر اشتباه
dunk shot گل ابشاری
drop shot ضربه اهسته روی تور والیبال
crosscorner shot ضربه به سمت قطر مخالف
drop shot جاخالی
drop shot ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
drop shot ضربه دراپ
draw shot ضربه با پیچش به عقب
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
dismantling shot تیر تخریب کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com