Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
sighting line
خطنشانه
Other Matches
sighting
نشانه رفتن
sighting
نشانه روی کردن
sighting
دیدن از داخل دوربین
bore sighting
محوریابی کردن محوریابی لوله توپ
sighting device
دوربین دستگاه نشانه روی
sighting shot
تیرهای قلق گیری یا تنظیم وسایل نشانه روی
sighting leaf
ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
sighting device
وسیله نشانه روی
bore sighting
محوریابی
sighting mirror
آینهکناری
sighting bar
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
bomb sighting system
سیستم نشانه روی بمب سیستم هدف گیری بمب
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line spacing
فاصله سطور
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
on line
متصل
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
on line
مستقیم
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
out of line
<idiom>
ناصحیح
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
line of d.
مرز
on line
داخل رده
off line
برون خطی
off line
غیر متصل
off line
قطع
line up
به خط شدن
line up
به ترتیب ایستادن
line up
ردیف ایستادن تیم
line-up
به خط شدن
line-up
به ترتیب ایستادن
line-up
ردیف ایستادن تیم
line of d.
حد فاصل
on line
در خط
on line
مورداستعمال
off line
منفصل
on line
درون خطی
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
in line
شمشیر در وضع حمله
mean line
خط میان
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line
خط تقسیم دیدبانی
o o line
خط دیدبانی سپاه
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line
محافظه کار
on line help
کمک مستقیم
on the line
هواپیمای اماده پرواز
down line
بار کردن پایین خطی
out of line
خارج از خط جبهه
in line
همراستا
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
the line
صف
down the line
<idiom>
درآینده
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
to come in to line
موافقت کردن
line by line
سطر به سطر
line out
با خط علامت گذاشتن
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line
در صف امدن
down the line
ضربه از کنار زمین
line
ریسمان
line
حدود رویه
line
رشته بند
line
ردیف
line
سطر
line
خط دار کردن
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
بخط کردن
line
اراستن
line
: خط
by line
خط دوم یافرعی
line
رسن
line
طناب سیم
line
جاده
line
رشته
line
لاین
line
محصول
line
خط زدن
line
نسب
line
طرز
line
: خط کشیدن
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
خط انداختن در
line
شعبه
line
لجام
line
دهنه
by line
خط فرعی راه اهن
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
خط صف
line
طناب خط
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line
جبهه جنگ
line
خط
line
پوشاندن
line
استرکردن
line
ترازکردن
by-line
خط دوم یافرعی
line
صفی در خط
by-line
خط فرعی راه اهن
line
در سمت
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
سیم
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
mason's line
ریسمان کار
mooring line
طناب مهار مین
line terminal
ترمینال خط
median line
میانه
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
message line
خط مخابره
line tester
ازمایش کننده خط
loop line
دوراهی
mooring line
سیم مهار
marriage line
گواهینامه ازدواج
marline or line
طناب کوچک دولا
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
load line
خط بار
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
local line
خط محلی
lubber's line
نشانگر سینه
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line width
پهنای خط
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
lyman line
خط لیمان
mach line
موج ضربهای ضعیف
line transformer
مبدل خط
line up billiard
بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
lumber's line
خط سینه ناو
line voltage
ولتاژ خط
line voltage
ولتاژ شبکه
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
profile line
نیمرخ زمین
phase line
خط خیز
percolation line
خط نفوذ
penny a line
ارزان نویس بی مایه
penny a line
پست
penny a line
ارزان
peaked line
خط پاره پاره
peaked line
خط چین
pass a line
رد کردن طناب
overhead line
خط هوایی
overhead line
سیمکشی هوایی
outhaul line
برون کش
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
phantom line
خط سری
private line
خط خصوصی
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
price line
خط قیمت
poverty line
خط فقر
possibilities line
خط بودجه
possibilities line
خط امکانات
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pipe line
خط لوله
phantom line
خط فرضی
out of line coding
کدگذاری برون خطی
line inductance
اندوکتیویته خط
line inductance
اندوکتانس خط
non switched line
خط گزینه نشده
no fire line
خط منع اتش توپخانه
no fire line
خط منع اتش
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character
دخشه تعویض سطر
neutral line
خط بی اثر
multipoint line
خط چند نقطهای
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line
خط چند رشتهای
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
nonswitched line
خط غیر گزینشی
off line operation
عملکرد برون خطی
line insulator
مقره خط
out line font
قلم متغیر
out line font
فونت متغیر
orienting line
خط توجیه
on line system
سیستم درون خطی
on line storage
حافظه درون خطی
on line operation
عمل درون خطی
on line operation
عملکرد درون خطی
on line database
پایگاه داده درون خطی
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
off line storage
حافظه برون خطی
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
line of retreat
خط عقب نشینی
line of flux
خط قوه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com