Dictiornary-Farsi | silver plate | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (2 milliseconds)

English	Persian
silver plate	نقره اندود
silver plate	اب نقره
silver plate	فرف نقره
silver plate	بانقره اندودن


Other Matches

silver	نقره پوش کردن نقره فام شدن
silver	Ag :symb
silver	سیم
silver	نقره
silver <adj.>	رنگ نقره ای
silver birches	رجوع شود به birch paper
ingots silver	نقره شمش
silver thread	نخ های زربفت یا نقره ای [این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.]
silver lining	روزنهی امید
silver lining	چیز امیدوار کننده
silver medal	مدال نقره
silver medal	نشان نقره
nickle silver	Ni :symb
nickle silver	نیکل
silver birch	رجوع شود به birch paper
nickel silver	مقاومت ورشویی
nickel silver	ورشو
nickel silver	الیاژی مرکب از مس و روی و نیکل
quick silver	سیماب
quick silver	جیوه
nitrate of silver	سنگ جهنم
quick silver	طبع سیمابی جیوه زدن به
silver medals	نشان نقره
silver paper	کاغذفویلشده
silver-plated	دارایلایهنازک
silver medals	مدال نقره
silver bar	شمش نقره
silver wedding	بیست وپنجمین سال عروسی
deprecation of silver	کاهش ارزش سیم
german silver	ورشو
free silver	مقدار نقره ازاد یک مسکوک
silver spoon	قاشق نقره
silver spoon	ثروت موروثی دارای ثروت موروثی ثروتمند
flat silver	فروف نقره
silver vessels	فروف نقره
silver vessels	فروف سیمین
silver tongued	چرب زبان
silver tongued	فصیح
silver standard	واحد پول نقره
silver star	نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
the name of the unit of silver	درهم
silver screen	پرده سینما
silver bronze	هفت جوش
silver bell	درخت لعل
silver cord	محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
silver coulometer	کولن سنج نقرهای
silver extraction	استخراج نقره
silver foil	ورق نقره
the alloy of silver	عیارنقره
conductive silver	نقره هادی
silver fox	روباه نقره فام
silver screen	سینما
silver nitrate	نیترات نقره
gold or silver	گلابتون
silver standard	استاندارد نقره
pencil of silver nitrate	سنگ جهنم قلمی
electrolytic silver refining	الکترولیز نقره
every cloud has a silver lining <idiom>	[خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
gold and silver plant	حشیشه القمر
silver inwrought with gold	سیمینهای که زردر ان کارکرده باشند
hand something to someone on a silver platter <idiom>
To be born with a silver spoon in ones mouth .	درناز ونعمت بدنیا آمدن
born with a silver spoon in one's mouth <idiom>	باثروت به دنیا آمدن
x plate	صفحات قائم موازی در لوله اشعه کاتدی
plate	صفحه فلزی ورقه
plate	پلاکهای توضیحات دستگاهها
plate	ورقه تنکه
plate	لوحه
plate	ورقه اهن
plate	پلیت
plate	نعل اسب
plate	شیشه
plate	روپوش دادن
plate	اب دادن
plate	زره
plate	صفحه
plate	قاب
plate	پلاک
plate	لوح
plate	لوحه روکش
plate	بقدر یک بشقاب
plate	روکش کردن
plate	متورق کردن
plate	اندودن
plate	صفحه اند
plate	ورقه
plate	کلیشه
plate	تسمه
Could we have a plate please?	ممکن است لطفا یک بشقاب برایمان بیاورید؟
a plate	یک بشقاب
plate	:بشقاب
plate	: روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
L-plate	تحتتعلیم
plate	زره پوش کردن
rating plate	صفحه مشخصات
plate rack	جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
plate rectifier	یکسوساز صفحه
plate shears	قیچی ورق بر
plate roll	غستگاه نورد صفحه
plate rectifier	یکسوسازاندی
plate rheostat	رئوستای صفحهای
positive plate	صفحه مثبت
pole plate	حمال تیر شیروانی که سرلاپه هارا نگاه میدارد
plate valve	سوپاپ بشقابکی
plate pulsing	ضربه گری صفحه اند
plate point	نقطه پلیت
shielded plate	صفحه محافظ
screw=plate	حدیده
plate press	پرس صفحه باتری
screw plate	مفتول کش
rating plate	پلاک قدرت
screw plate	حدیده
plate proof	نمونه اول صفحات و مطلب چاپ شده
rating plate	پلاک مشخصات
plate spring	فنر بشقابکی
plate puller	انبر صفحه باتری
plate strap	تسمه صفحه
plate mill	غستگاه نورد صفحه
paper plate	بشقاب کاغذی
salad plate	بشقابسالادخوری
reel plate	صفحهقرقرهای
pressure plate	صفحهنگهدار
plate grid	صفحهمشبک
pitcher's plate	صفحهاتصال
pad plate	صفحهلایی
needle plate	صفحهسوزنی
mounting plate	صفحهپایه
home plate	صفحهبازی
foot plate	صفحه پایه
sill plate	صفحهپایه
slide plate	صفحهلغزان
specification plate	صفحهاختصاصی
finger-plate	ورق دست خور
crown-plate	بالشتک
There is a plate missing.	یک بشقاب کم است.
Could we have a plate for the child?	آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
The plate is chipped.	لبه بشقاب پریده است
warning plate	صفحههشدار
warming plate	صفحهگرم کننده
top plate	صفحهبالایی
strike plate	صفحهتوپی
splash plate	صفحهآبپاش
escutcheon plate	صفحهروقفلی
double plate	صفحهیدوبله
tie plate	بالشتک ریل
theoretical plate	بشقابک نظری
tally plate	برچسب تست
tally plate	برچسب ازمایش
surface plate	تراز فلزی یا اهنی
surface plate	تراز
stencil plate	الگوی نقشه برداری
spring plate	صفحه فنری
sole plate	کف پنجره
tin plate	حلبی
union plate	صفحه چند چشمی
wall plate	زیرسری
dinner plate	بشقابپلوخوری
armoured plate	ورقهزرهی
absorbing plate	صفحه جاذب
side plate	پیشدستی
license plate	پلاک
license plate	نمرهی اتومبیل
book plate	برچسب کتاب
wobble plate	دیسکی که بصورت لولایی یاصلب به عنوان مکانیزم حرکت دهنده روی شفت نصب شده است
wobble plate	صفحه جنبان
water plate	بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
sole plate	بالشتک
plate mill	دستگاه فرز غلطکی
door plate	پلاک در
butt plate	صفحه کف قنداق
buckled plate	صفحه تاشده
buckled plate	صفحه دولا شده
bridge plate	پل بین سکوی بارگیری وخودرو
breast plate	سینه بند اسب
breast plate	زره سینه
bottom plate	صفحه مبنا
bolster plate	صفحه برای مهار کردن
boiler plate	سطح یخزده و سفت برف
block the plate	موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
bed plate	پایه یا شاسی فولادی پیش ساخته که به عنوان فونداسیون به کار برده میشود
bed plate	صفحه فلزی که در کف ابگیرنصب میشود تا از فرسایش جلوگیری کند
bearing plate	صفحه تکیه گاه
butt plate	صفحه ته قنداق تفنگ
butt plate	صفحه فلزی روی ته قنداق تفنگ
dog plate	صفحه نوک گیر
crowd the plate	نزدیک به پایگاه اصلی قرارگرفتن
cover plate	پشت بندصفحه بست
cover plate	صفحه سرپوش
copper plate	ابکاری مس
copper plate	صفحه مس
plate of a capacitor	جوشن خازن
condenser plate	جوشن خازن
chrome plate	روکش کردن با کروم
chain plate	صفحه فلزی کنار قایق برای بستن بادبان
centre plate	keel drop
cap plate	سرستون
cadminum plate	ابکاری کادمیومی کردن
bearing plate	صفحه اتکاء
battery plate	صفحه باتری
base plate	صفحه زیر ستون