English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (8 milliseconds)
English Persian
silver thread نخ های زربفت یا نقره ای [این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.]
Other Matches
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
silver سیم
silver نقره
silver نقره پوش کردن نقره فام شدن
silver Ag :symb
silver <adj.> رنگ نقره ای
thread دنده دار کردن مارپیچ
thread دنده پیچ
thread نخ یاقیطان
thread زبان برنامه نویسی که به بخشهای زیادی از کد امکان نوشتن و پس استفاده توسط برنامه اصلی میدهد
thread فایلی که یک ورودی آن حاوی آدرس و داده را دارد باشد.
thread ساختاری که در آن هر گره اشاره گری به گره دیگر دارد
thread برنامهای که از بخشها و قسمتهای کوچکتر تشکیل شده است
thread نخ کشیدن به
thread پیچ کردن
thread دندانه
thread نخ کردن
thread رشته
thread رگه
thread شیار برجستگی
thread رزوه شیارداخل پیچ ومهره
thread قیطان
thread ریسمان
thread نخ
thread بند کشیدن
thread موجی کردن
thread سیم
thread دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
thread مثل نخ باریک شدن
thread رشته رشته شدن
silver standard واحد پول نقره
silver plate فرف نقره
silver plate بانقره اندودن
silver screen سینما
silver screen پرده سینما
silver spoon قاشق نقره
silver plate اب نقره
silver plate نقره اندود
silver nitrate نیترات نقره
silver fox روباه نقره فام
silver foil ورق نقره
silver extraction استخراج نقره
silver coulometer کولن سنج نقرهای
silver cord محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
silver bronze هفت جوش
silver bell درخت لعل
silver standard استاندارد نقره
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
silver tongued فصیح
silver bar شمش نقره
silver-plated دارایلایهنازک
silver paper کاغذفویلشده
silver medals نشان نقره
silver medals مدال نقره
silver medal نشان نقره
silver medal مدال نقره
silver lining چیز امیدوار کننده
silver lining روزنهی امید
silver birch رجوع شود به birch paper
the alloy of silver عیارنقره
silver wedding بیست وپنجمین سال عروسی
silver vessels فروف نقره
silver vessels فروف سیمین
silver tongued چرب زبان
deprecation of silver کاهش ارزش سیم
nickel silver الیاژی مرکب از مس و روی و نیکل
nitrate of silver سنگ جهنم
ingots silver نقره شمش
silver spoon ثروت موروثی دارای ثروت موروثی ثروتمند
gold or silver گلابتون
german silver ورشو
free silver مقدار نقره ازاد یک مسکوک
flat silver فروف نقره
the name of the unit of silver درهم
conductive silver نقره هادی
nickel silver ورشو
nickel silver مقاومت ورشویی
quick silver سیماب
quick silver طبع سیمابی جیوه زدن به
nickle silver نیکل
quick silver جیوه
silver birches رجوع شود به birch paper
nickle silver Ni :symb
weft thread ریسمانتاریشکل
warp thread تارشیاری
thread take-up lever اهرم بالا-پائینبرندهنخ
screw thread حدیده
thread guide راهنماینخ
rubber thread ریسمانلاستیکی
angular thread پیچ تحت زاویه
butterss thread شیار اره
angular thread پیچ وی شکل
metallic thread نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
thread fineness [ضریبی جهت تعیین کیفیت نخ]
thread fineness نمره نخ
air thread مخاط شیطان
thread fineness ظرافت نخ
thread count [تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
thread bare فرش کهنه
acme thread شیار ذوزنقه ای
death thread تهدید به مرگ
air thread لعاب خورشید
sewing thread نخ خیاطی
hang by a thread <idiom>
cut a thread پیچ تراشیدن
stepped thread کولاس پیچی ناقص
stepped thread پیچ ناقص کولاس
stair thread کف پله
inside thread مارپیچ داخلی
inside thread دنده داخلی قلاویز
gold thread گلابتون زر
mercury thread مارپیچ جیوهای
screw thread پای پیچ
nut thread پیچ مهره
thread tap قلاویز
thread the needle پاس دقیق از بین مدافعان
thread trimmer آرایندهنخ
english thread پیچ و مهره انگلیسی
external thread دنده خارجی
direction of thread جهت پیچ
trapezoidal thread دندههای ذوزنقهای
direction of thread سوی پیچش پیچ
silver inwrought with gold سیمینهای که زردر ان کارکرده باشند
every cloud has a silver lining <idiom> [خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
pencil of silver nitrate سنگ جهنم قلمی
electrolytic silver refining الکترولیز نقره
hand something to someone on a silver platter <idiom>
gold and silver plant حشیشه القمر
left hand thread پیچ چپ گرد
thread rubber separator میانگیر نخدار
Our life is hanging by a thread . زندگی مابه تار مویی بند است
To be born with a silver spoon in ones mouth . درناز ونعمت بدنیا آمدن
born with a silver spoon in one's mouth <idiom> باثروت به دنیا آمدن
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com