Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
single magnetic ion trap
یونربای تک مغناطیسی
Other Matches
trap
تله
trap
دام
trap
سیفون
trap
در تله اندازی
trap
درتله انداختن
trap
بدام انداختن
trap
نیرنگ فریب دهان
trap
شکماف
trap
محوطه کوچک
trap
گیر
trap
دریچه
trap
تله دام
trap
زانویی مستراح وغیره
trap
دهان
[اصطلاح روزمره]
trap
حبس شدن
trap
در تله انداختن
trap
وسیله , نرم افزار یا سخت افزار که چیزی مثل متغیر, خطا یا مقدار دریافت میکند
trap
نرم افزاری که سیگنال وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
trap
نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
trap
زانو
trap
سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
trap
به تله انداختن استوپ با کف پا
trap
فاصله چرمی بین شست انگشتان دستکش
trap
اخم
trap
معوج سازی
[صورت]
trap
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
fly trap
گیاه حشره گیر
fly trap
شجرالحشرات
foot trap
مهار توپ با کف پا
radar trap
وسیلهسرعتسنجموتور
gas trap
تله گاز
grease trap
چربی گیر
grease trap
بازیابی چربی
trap coupling
بسترابط
ion trap
یون ربا
fly trap
دام مگس
fly trap
مگس گیر
Keep your trap shut!
دهنت را ببند !
Keep your trap shut!
ساکت باش !
sole trap
ضربه با کف پا
speed trap
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
fire trap
تلهی آتش
air trap
سرپوش چاهک
air trap
بادگیر
blackburne trap
دام بلکبورن
blackburne trap
مات لگال
chest trap
استوپ سینه
tourist trap
<idiom>
جایی که جذب توریست میکند
To fall into a trap.
جشن تولدم به شنبه می افتد
leg trap
مهار توپ با ساق پا
soot trap
دوده گیر
trap to a cellar
دریچه زیرزمین در بیرون بنا
vaccum trap
تله خلاء
wave trap
موج ربا
death trap
بسیار خطرناک
death trap
ناایمن
death trap
پرسیج
death trap
پر مخاطره
death trap
بیمآفرین
bass trap
دریچهباس
fluff trap
پرزگیر
light trap
اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
trap shoot
تیراندازی به هدفهای متحرک
trap mine
مین غافلگیر کننده
steam trap
تله بخار
thight trap
گرفتن توپ با ران
to set a trap
دام نهادن
to set a trap
تله گذاشتن
trap box
حوضچه رسوب زهکشها
light trap
راهرو تاریکخانه
trap box
حوضچه رسوب
trap door
دریچه
trap gun
تفنگ مخصوص تیراندازی به هدفهای متحرک
trap house
محل خروج هدفهای متحرک
trap mine
مین تله انفجاری شده
liquidity trap
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
mouse trap
نوعی جنگ افزار ضدزیردریایی
booby trap
با پنهان تله مجهزکردن
booby trap
دام مهلک
mouse trap
تله موش
population trap
تله جمعیتی
safety trap
تله ایمنی
sand trap
فرورفتگی مصنوعی شن درمیدان گلف
sand trap
ماسه گیر
sand trap
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
shin trap
استوپ با ساق پا
booby trap
تله انفجاری
monticelli trap
دام مونتیچلی در دفاع هندی وزیر شطرنج
man trap
دام برای انسان
booby trap
دام یاتله
booby-trap
تله انفجاری
booby-trap
با پنهان تله مجهزکردن
booby-trap
دام مهلک
booby-trap
دام یاتله
booby trap
پنهان تله
booby-trap
تله انفجاری کردن
booby-trap
پنهان تله
booby trap
تله انفجاری کردن
man trap
تله ادمگیر
ion trap magnet
مغناطیس یون ربا
noah's ark trap
دام کشتی نوح در روی لوپس
keynes liquidity trap
تله نقدینگی کینز
magnus smith trap
دام مگنس اسمیت
ventus's fly trap
مگس گیر
ventus's fly trap
شجرالحشرات
pipe sand trap
ماسه گیر لولهای
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
double magnet ion trap
یون ربای دو اهنربایی
bent gun ion trap
یونربایی لوله خمیده
tilled gun ion trap
یونربای کج
single value
ارزش منحصر بفرد
single
منفرد
single
واحد
single a
زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
every single day
<adv.>
روزبروز
every single day
<adv.>
روزانه
every single day
<adv.>
همه روز
single up
یک لا کردن طنابها
every single day
<adv.>
هر روز
single zero
صفرمنفرد
is he still single?
ایا هنوز تک است
is he still single?
ایا هنوزعزب یا مجرد است
every single day
<adv.>
روز به روز
single
تک
single
استفاده از اعدادی که در یک کلمه ذخیره میشوند
single
ریبون چاپگر که فقط یک بار قابل استفاده است
single
فقط یک
single
یک نفره
single
انفرادی
single
مجرد
single
تنها
single
انتخاب کردن
single
قایق یک نفره
single last
دوخت لب به لب
single
جدا کردن برگزیدن
single
ازدواج نکرده
every single day
<adv.>
بطور روزانه
single
عزب
single
فرد
every single day
<adv.>
بطور یومیه
single
مسابقه یکنفره
single
ضربهای بایک امتیاز با تعویض محل دوتوپزن
single
تنها یک نفری
single lane
شاهراه یک طرفه
single haneded
دست تنها
single life
انفرادی
single lane
شاهراه یک خطه
single sling
باربردار یک بندی
single stage
یک طبقه
single space
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
single space
تک فاصله تو هم
single life
زندگی مجردی
single stage
یک طبقهای
single haneded
تنهایی
single hearted
امین
single interlocking
یک پیچه
single crystal
تک بلور
single tax
مالیات بر درامد انفرادی
single tax
مالیات واحد
single throw
یک لنگی
single track
تک راهه
single transposition
نوعی تبدیل به رمز که فقط ازیک نوع کلید رمز استفاده میشود
single hearted
بی ریا
single core
هادی تک رشتهای
single step
تک مرحلهای
single hearted
یکدل
single tax
مالیات انفرادی
single hearted
وفادار
single ignition
احتراق تک برقی
single track
فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
single stepping
پیمودن تک
single stepping
دقت یگانه پیمودن یگانه
single stepping
در یک مرحله انجام دادن یا شدن
single precision
با دقت معمولی
single unit
یکان منفرد
single foot
تکاور تک رو بودن
single pole
چوبدستی تکی اسکی
single envelopment
احاطه یک طرفه
single entry
حسابداری ساده
single phase
برق یک فاز
single perforated
باروت یک سوراخه
single precision
تک دقتی
single handed
یکدستی
single name paper
سفته دارای یک امضاء
single pole
تک قطب
single phase
تک فازه
single pneumonia
اماس یک شش
single foot
اسب تک رو
single footer
تک رو
single flow
جاده یک مسیره
single flow
راه یک طرفه
single file
به ستون یک
single file
ستون یک
single file
یک ردیف ستون
single file
صف نظامی که یکی یکی پشت سرهم باشند
single minimum
تک کمینه
single precision
دقت واحد
single haneded
یک تنه
single file
به ستون یک حرکت کنید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com