Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
single shot hit probability
احتمال اصابت یک گلوله به هدف
Other Matches
single shot
تک گلولهای تک تیر
single shot
گلوله منفرد
single shot
اسلحه تک تیر
single shot
یکبارهای
probability
احتمالات
the probability is
احتمال میرود
the probability is
احتمال دارد
in all probability
احتمال کلی میرود
In all probability. Very likely.
به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
probability
احتمال
experimental probability
احتمال تجربی
probability sample
نمونه احتمالاتی
probability table
جدول احتمالات
probability density
چگالی احتمال
[ریاضی]
area of probability
محوطه احتمالات
area of probability
حدوداحتمالات
transition probability
احتمال جهش
transition probability
احتمال انتقال
compound probability
احتمال مرکب
conditional probability
احتمال مشروط
probability theory
نظریه احتمال
probability theory
نظریه احتمالات
probability ratio
بهر احتمال
probability of kill
احتمال انهدام
probability of kill
احتمال از بین رفتن
probability factor
ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
probability factor
ضریب احتمال
probability distribution
توزیع احتمال
probability curve
منحنی احتمال
probability cost
بهای احتمالی
probability analysis
احتمال کاوی
kill probability
احتمال کشندگی
kill probability
احتمال واردکردن تلفات
mathematical probability
احتمال ریاضی
probability function
تابع احتمال
probability learning
یادگیری احتمالاتی
probability limits
حدود احتمالی
probability of ionization
احتمال یونش
probability of detection
احتمال کشف
probability of detection
احتمال اکتشاف
dud probability
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
experimental probability
احتمال ازمایشی
probability of collision
احتمال برخورد
probability matching
همتاسازی احتمالاتی
probability analysis
تحلیل احتمالات
probability matching
جورکردن احتمالاتی
radial probability distribution
توزیع احتمال شعاعی
angular probability distribution
توزیع زاویهای احتمال
probability density function
تابع چگالی احتمال
normal probability curve
منحنی بهنجار احتمال
radial probability density
چگالی شعاعی احتمالی
characteristic actuation probability
احتمال مسلح شدن مین توسط مین جمع کن
like a shot
بی تامل
like a shot
بیدرنگ
Take my shot
بند کفشم باز شده
shot
تیراندازی شده تیرخورده
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
one shot
یک بارهای
to be shot
ازکارافتادن
to be shot
خراب بودن
shot
گلوله
shot
امپول
shot
یک طول زنجیر لنگر
shot
تیرزدن
shot
جوانه زده
shot
اصابت کرده
shot
رهاشده
shot
برد
shot
تیرپرتاب شده
shot
گلوله تیراندازی شده
shot
اسم مفعول shoot
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
shot
پرتاب وزنه گلوله سربی
shot
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shot
شوت
shot
ضربه
shot
عکس
shot
تزریق
within shot
در تیررس
shot
ساچمه
shot
جرعه
shot
تیر
shot
فرصت ضربت توپ بازی
shot
یک گیلاس مشروب
shot
رسایی پرتابه
shot
منظره فیلمبرداری شده
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
ond shot
یکجا
one aircraft was shot down
یک هواپیما
slap shot
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
small shot
ساچمه
smell shot
ساچمه
snap shot
عکس فوری
bank shot
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
ond shot
بیک حمله دریک حمله
A shot in the dark
تیری درتاریکی
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
one shot multivibrator
نوسانساز یکبارهای
one shot lubrication
روغنکاری گروهی
wedge shot
ضربه برشی در گلفV
open shot
سیستم باز
open shot
با کارکرد ازاد
out of ear shot
بیرون از صدا رس
one aircraft was shot down
سرنگون گردید
passing shot
ضربه دور از دسترس
pull shot
ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
wood shot
ضربه با قسمت چوبی راکت
trial shot
گلوله ازمایشی
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
big shot
<idiom>
شخص مهم وقدرتمند
give it your best shot
<idiom>
سخت سعی کردن
long shot
<idiom>
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
to fire a shot
تیرخالی کردن
to fire a shot
شلیک کردن
trial shot
تیر ازمایشی
trial shot
تیر قلق گیری
bar shot
ساچمهیمیلهای
with in gun shot
درمیدان تیر درتیررس
with in ear shot
در حدود صدا رس
wild shot
تیر بی هدف
hollow shot
گودالساچمه
solid shot
ساچمهخالص
mug shot
عکسیکهدرزمانارتکابجنایتگرفتهشود
wild shot
تیر پراکنده
As soon as a shot was heard …
تا صدای تیر شنیده شد …
To fire a shot
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
tee shot
ضربه از نقطه شروع بازی گلف
stuff shot
شوت ابشاری
sighting shot
تیرهای قلق گیری یا تنظیم وسایل نشانه روی
shot blast
ساچمه پاشیدن
snap shot
عکس فوری گرفتن
shot clock
ساعت مسابقه
she was shot for a spy
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
set shot
شوت درجا
rifle shot
تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
rifle shot
تیررس تفنگ
snap shot
فوری
ond shot
یکمرتبه
snap shot
بعجله انجام شده
shot peen
ساچمه پاشیدن
shot blasting
براده اهن
shot string
ساچمههای دراز خارج شده از تفنگ
shot silk
ابریشمی که چون از چند سوبدان نگاه کنندچند رنگ نشان میدهد
shot maker
فشنگ ساز
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
shot line
نخ پران
shot line
نخ تفنگ
shot gun
تفنگ شکاری
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
shot noise
اثر ساچمهای
shot effect
اثر ساچمهای
push shot
ضربه فشاری
bounce shot
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
course line shot
مشاهده در خط
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
crashing shot
شوت محکم
crosscorner shot
ضربه به سمت قطر مخالف
crosscourt shot
ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
big shot
شخص مهم
shot putters
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
dab shot
ضربه ناگهانی از نزدیک تور
dead shot
تیر خطا
dead shot
تیر اشتباه
dismantling shot
تیر تخریب کننده
draw shot
ضربه با پیچش به عقب
drop shot
ضربه دراپ
drop shot
ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
drop shot
جاخالی
drop shot
ضربه اهسته روی تور والیبال
corner shot
ضربه به گوشه دیوار جلو
big shot
ادم کله گنده
acrack shot
تیراندازماهر
bank shot
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
call one's shot
مشخص کردن هدف
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
cannon shot
گلوله توپ
cannon shot
تیررس توپ شلیک شده از توپ
carom shot
طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
case shot
چار پاره
case shot
چارپاره
case shot
جای فشنگ
bank shot
پرتابی که به تخته بخورد
charity shot
پرتاب ازاد
cheap shot
خشونت عمدی
chip shot
ضربه کوتاه
combination shot
ضربه مرکب با یک سری حرکات گوی تا به کیسه بیافتد
alley shot
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
break shot
نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
dunk shot
گل ابشاری
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
he was shot for a spy
او به جرم جاسوسی تیرباران شد
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
parting shot
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
hook shot
شوت هوک
pot-shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
indian shot
خیز ران هندی
pot shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com