English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
single sign-on ورود یگانه به سیستم [رایانه شناسی]
Other Matches
sign off جارفتن
sign-on ورود به سیستم [رایانه شناسی]
sign on قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
Please sign here. لطفا اینجا را امضا کنید.
sign up <idiom> تعهددادن
sign over <idiom> بطور قانونی
sign off off log
sign off علامت ختم ارسال پیام
sign off علایم ختم مخابرات یامکالمات
sign off از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
to sign away با امضامنتقل کردن
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
V-sign علامت پیروزی
sign off پایان دادن به
to sign up for something نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
plus sign علامت بعلاوه
plus sign علامت باضافه
plus sign علامت چاپ شده یا نوشته شده
plus sign که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
plus sign علامت جمع
sign on on log
to sign up قراردادی را امضا کردن [اسم نویسی کردن]
to sign on برای سربازی اسم نویسی کردن
positive sign علامت مثبت
procedure sign علایم ارسالی در شبکه قبل ازشروع مکالمات
radical sign علامت جذر
stop sign علامت توقف
romberg's sign علامت رومبرگ
sign and magnitude علامت و مقدار
sign magnitude علامت و مقدار
pharmaceutical sign علامت دواسازی
he gave me a sign to go اشاره کرد که بروم
pharmaceutical sign نشان داروسازی
traffic sign تابلو نشانه گذاری
traffic sign لوحه نشانه گذاری
equal sign علامت تساوی
is a monetary sign نشان پول
is a monetary sign انگلیسی است
traffic sign تابلو علایم
traffic sign علامت عبور و مرور
sign a waiver قبول اغماض نمودن
temporal sign علامت زمانی
sign bit ذره علامت نما
sign bit بیت علامت
sign character دخشه علامت نما
sign of weakness دلیل ضعف
sign of zodiac برج
sign digit رقم علامت نما
sign position موقعیت علامت
sign position موضوع علامت
sign position مکان علامت
sign post تابلو راهنما
sign test ازمون علامتها
sign writer تابلو نویس
sign of weakness نشان ضعف
sign of the cross علامت صلیب
sign digit رقم علامت
sign extension گسترش علامت
sign flag پرچم علامت
sign gestalt علامت- گشتالت
sign learning علامت اموزی
sign manual امضا پادشاه
sign manual صحه ملوکانه
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
sign of god ایت الله
sign writer لوحه نویس
sign flasher چشمک زن
sign language زبان مخصوص کرها
sign language مکالمه با اشاره
sign language زبان اشاره
sign languages زبان علامات
sign languages زبان مخصوص کرها
sign languages مکالمه با اشاره
sign languages زبان اشاره
call sign معرف رادیویی
sign language زبان علامات
division sign نماد تقسیم
equals sign نمادتساوی
Just sign here and leave at that . اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
minus sign علامت منها
minus sign منفی
minus sign علامت چاپ شده یا نوشته شده
minus sign برای تفریق یا مقدار منفی
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
star sign علامتزودیاک
multiplication sign نمادضرب
call sign معرف
equal sign علامت برابری
warning sign علامت احضار
warning sign علامت اخطار
conventional sign علایم قراردادی نقشهای علایم معمولی نقشه
exterior sign علامتخارجی
counter sign اسم عبور
advance sign علامت اوانس
counter sign اسم شب
dollar sign حرف
dollar sign که رد برخی زبانها برای بیان یک متغیر به عنوان نوع رشته به کار می رود
counter sign نشانی
I wI'll sign for (on behalf of)my brother. از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
net call sign معرف رادیویی شبکه
To give a signal ( sign) . علامت دادن
These clouds are a sign of rain . این ابرها علامت بارندگی است
change sign key کلیددکمهتغییرات
collective call sign معرف عمومی
address call sign معرف ادرس
address call sign رمز ادرس
tactical call sign معرف رادیویی تاکتیکی
radio call sign معرف ایستگاه رادیویی
radio call sign معرف رادیویی
level crossing sign علامتخطعبور
collective call sign معرف مشترک یکانها
net call sign معرف شبکه
sign flip flop الاکلنگ علامت نما
number of tracks sign شمارهعلائملبه
I shall not sign this contract in its present from (as it appears). این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
A white flag is a sign ( token ) of surrender. پرچم سفید علامت تسلیم است
every single day <adv.> بطور یومیه
every single day <adv.> بطور روزانه
single up یک لا کردن طنابها
single last دوخت لب به لب
single zero صفرمنفرد
every single day <adv.> روزبروز
every single day <adv.> روزانه
every single day <adv.> همه روز
every single day <adv.> هر روز
single یک نفره
single value ارزش منحصر بفرد
every single day <adv.> روز به روز
single a زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
single انتخاب کردن
single فقط یک
single مسابقه یکنفره
single قایق یک نفره
single عزب
single ازدواج نکرده
single استفاده از اعدادی که در یک کلمه ذخیره میشوند
single ریبون چاپگر که فقط یک بار قابل استفاده است
is he still single? ایا هنوز تک است
single ضربهای بایک امتیاز با تعویض محل دوتوپزن
single جدا کردن برگزیدن
single مجرد
single انفرادی
single واحد
single منفرد
is he still single? ایا هنوزعزب یا مجرد است
single تنها یک نفری
single تنها
single فرد
single تک
single tax مالیات بر درامد انفرادی
single tax مالیات انفرادی
single stepping در یک مرحله انجام دادن یا شدن
single throw یک لنگی
single stepping دقت یگانه پیمودن یگانه
single tax مالیات واحد
single track تک راهه
single whip قرقره قلاب تک قرقرهای
single valued تک مقدار
single valued تک ارزشی
single valued تک ارز
single user تک کاربری
single unit یکان مستقل
single unit یکان منفرد
single transposition نوعی تبدیل به رمز که فقط ازیک نوع کلید رمز استفاده میشود
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
single stepping پیمودن تک
single step تک مرحلهای
single precision دقت تک
single precision دقت یگانه
single purpose تک منظوره
single skinned یک پوسته
single shot اسلحه تک تیر
single shot تک گلولهای تک تیر
single shot گلوله منفرد
single shot یکبارهای
single precision دقت واحد
single precision با دقت معمولی
single stage یک طبقه
single minded بااراده
single skinned یک جداره
single space تک فاصله تو هم
single space در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
single sling باربردار یک بندی
single pole چوبدستی تکی اسکی
single precision تک دقتی
single reduction تقلیل سرعت تکی
single cream خامهپرچرب
god is single خدا یکتایا واحد است
single handed یکدستی
a single room یک اتاق یک نفره
with single cream با کرم یا خامه کم
single flight پرواز رفت
single way switch کلید یکراهه
single yarn نخ یک لا [این نخ از تابیده شدن الیاف در یک جهت بوجود می آید و قبل از مرحله چندلا تابی است.]
single line ردیف تکی
single line ردیف مجزا
single line خط تنها
single line خط مجزا
to be single-minded <idiom> مصمم بودن [اصطلاح]
single-digit <adj.> یک رقمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com