Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
sliding folding window
پنجرهتاشویمتحرک
Other Matches
sliding window
پنجرهمتحرک
sliding
چهارچوب متحرک
sliding
سرخوردگی
sliding
لغزش
sliding
گوشواره
sliding
اچار تی شکل
sliding wedge
کشوی متحرک
sliding wedge
تیغه متحرک کولاس گاوهای افقی
sliding wedge
گاوه افقی یاکولاس افقی
sliding breech
چهارچوبمتحرکتهتوپ
sliding cover
پوششمتحرک
sliding rail
ریلمتحرک
sliding weight
وزنمتحرک
sliding wedge
کشو
sliding tackle
تکل درحال لیز خوردن
sliding sluices
دریچه کشویی مستغرق
sliding rule
خطکش ریاضی
sliding rule
خط کش مهندسی
sliding board
سرسره
sliding board
سراشیبی
sliding bolt
کلون در
sliding caisson
صندوقه کشویی
sliding contact
کنتاکت لغزان
sliding contact
کنتاکت لغزشی
sliding door
در کشودار
sliding form
قالب بندی کشویی
sliding formwork
قالببندی لغزان
sliding friction
اصطکاک لغزشی
sliding plan
برنامه لغزان
sliding seat
نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
line of sliding
خط لغزش
sliding caliper
قطرسنج
[ابزار]
sliding scale
جدول قابل تطبیق با در امدافراد
sliding scales
جدول قابل تطبیق با در امدافراد
sliding caliper
کولیس
[ابزار]
sliding speed
سرعت لغزشی
sliding door
در کشوی
sliding channel
کانال
sliding cheek bit
دهنهلیزپهلویی
sliding overlap arm
بازویپوشش
folding
روش hashing
folding
چین خوردگی
folding
تا شونده
folding
تاشو
folding rule
خط کش تاشو
[ابزار]
folding rule
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
folding ruler
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
folding bicycle
دوچرخه تاشو
folding ruler
خط کش
[ابزار]
folding rule
خط کش
[ابزار]
folding ladder
نردبان تاشو
folding ruler
خط کش جیبی
[ابزار]
folding stick
چسبدوطرفه
folding shovel
بیلتاشو
folding ramp
سرازیریتاشو
folding grill
گوشتکبابکنتاشو
folding chair
صندلیتاشو
folding ruler
خط کش تاشو
[ابزار]
folding rulers
خط کش های جیبی
[ابزار]
folding rulers
خط کش های تاشو
[ابزار]
folding knife
کارد جیبی تاشو
[کارد سوئیسی]
folding door
درتاه شو
folding money
اسکناس پول کاغذی
folding machine
دستگاه خم کاری
folding door
در فانوسی
folding door
در اکاردئونی
folding press
پرس خم کاری
folding seat
صندلی تاشو
folding test
ازمایش چین خوردگی
folding nail file
سوهانناخنتاشو
folding yardstick
[metric]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding yardstick
[metric]
خط کش تاشو
[ابزار]
cross folding test
ازمایش چین خوردگی عرضی
folding meter stick
خط کش
[ابزار]
folding meter stick
خط کش تاشو
[ابزار]
folding meter stick
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
concertina-type folding door
درتاشو
folding meter stick
[American]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش تاشو
[ابزار]
folding meter stick
[American]
خط کش تاشو
[ابزار]
window
مشابه 10682
to go to the window
به
[سوی]
پنجره رفتن
window
فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
window
ویترین دریچه
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
window
فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
window
فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
window
بیوه زن
window
پنجره
window
روزنه
go out the window
<idiom>
اثرش از بین رفته
window
پنجره دار کردن
by the window
کنار پنجره
Could we have a table by the window?
آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
window tab
برچسبپنجره
window awning
پنجرهچادر
The window is jammed.
پنجره باز نمیشود.
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
window-shopping
نگاهکردناجناسبدونقصدخریدآنها
bow window
پنجره قوسی
The window is jammed.
پنجره گیر کرده است.
French window
اقشقشه
types of window
انواعپنجره
window curtain
پردهپنجره
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
My desk is by the window.
میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
sash window
اروسی
bow window
پنجره پیش امده کمانی
French window
درپنجرهای
balanced window
پنجره چرخان
Diocletion Window
پنجره نیم دایره
bay window
شاه نشین
bay window
پیش امدگی ساختمان
bay window
پنجره پیش امده
bay window
پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
window-dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
window dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
lattice window
شباک
lattice window
پنجره مشبک
to lean out of the window
به پنجره تکیه دادن
maintenance window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
lattic-window
پنجره مشبک
laced window
[مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
bay-window
[پنجره ی بیرون زده ]
bay-window
شاه نشین
biforate window
پنجره دودر
cabinet-window
ویترین
chicago window
پنجره شیکاگویی
compss-window
پنجره کنسولی
cross-window
[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
double window
پنجره دو جداره
eucharistic window
[نیم پنجره محراب]
eyebrow window
[پنجره جلو آمده زیر سقف ساختمان]
flanking window
نورگیر ثابت
French window
پنجره لولادار
Ipswich window
پنجره بالکن
window shopper
کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده راتماشا میکند
text window
پنجره متن
stormproof window
پنجره ضد طوفان
storm window
پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
splitting a window
تقسیم بندی پنجره
split window
پنجره تقسیم بندی شده
balance window
پنجره چرخان
blind window
پنجره نما
camera window
دریچه دیافراگم دوربین
three panes window
پنجره سه لنگه
window dress
پشت ویترین گذاشتن
active window
پنجره فعال
window shade
کرکره
window shade
پرده
window regulator
وسیله تنظیم پنجره
window panes
باران با صدا به پنجره می خورد
window leaf
لنگه پنجره
window envelope
پاکت طلق دار ادرس نما
window dress
بنمایش گذاشتن
cant bay window
کج پنجره
case window
پنجره لولادار
child window
پنجرهای در پنجره اصلی
sight window
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
rose window
پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
rear window
پنجره عقب
pop up window
پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
pivoting window
پنجره محوری
pivoting window
پنجره گردان
picture window
پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
lancet window
پنجره نوک تیز
skylight window
کتیبه
skylight window
خفنگ
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
compass window
شاه نشین نیم گرد
continuous window
پنجره سراسری
sash window
پنجره کشویی
dormer window
پنجره شیروانی
oval window
روزنه بیضی
round window
روزنه گرد
three panes window
پنجره سه چشمه
inactive window
پنجره غیرفعال
window-sills
هرهی پنجره
window pane
جام پنجره
window seats
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
landing window
پنجرهفرود
louvred window
پنجرهیروزنهدار
window-boxes
قاب پنجره
observation window
پنجرهدیدهبانی
panoramic window
پنجرهوسیع
playing window
پنجرهنمایش
pylon window
قسمتبازبرج
screen window
پوششپنجره
window frame
قاب پنجره
window-frames
قاب پنجره
window-frame
قاب پنجره
window-box
قاب پنجره
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
worksheet window
پنجره صفحه کاری
window-sill
هرهی پنجره
window-sill
لب پنجره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com