English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (8 milliseconds)
English Persian
sling arms حالت بند فنگ
Other Matches
sling حلقه باربری
sling پراندن
sling بند حمایل فنگ
sling بند فنگ
sling بند مهار بند قلاب
sling تسمه اتصال
sling اتصالی
sling تسمه تفنگ
sling انداختن
sling زنجیردار پرتاب کردن
sling زنجیر
sling بند تسمه تفنگ
sling رسن
sling فلاخن
sling قلاب سنگ
loop sling حلقه بند تفنگ
two leg sling باربردار دوبندی
hasty sling حلقه کردن بند تفنگ به صورت تعجیلی
endless sling باربردار دایرهای
wire sling تسمهسیمی
loop sling مهار حلقوی بار بند حلقوی
loop sling بند حلقهای
single sling باربردار یک بندی
rifle sling بند تفنگ
sling dog تک قلاب
sling load بار اویزان از هواپیما
sling load بار خارجی هلی کوپتر
sling load بارمعلق
cargo sling طناب بستن محمولات به زیرهلی کوپتر طناب باربندی هلی کوپتر یا خودرو
have one's ass in a sling <idiom> دریک وضع نا مساعد بودن
barrel sling گره بشکه
bale sling strop حلقه بشکه
sling back shoe کفشپشتباز
take up arms <idiom> آماده جنگیدن
in arms مسلح
under arms تحت سلاح
up in arms <idiom> آماده حمله
in arms <idiom> آماده جنگیدن
all arms کلیه نیروها
to take up arms مسلح شدن
to take arms جنگ اغاز کردن
under arms مجهز باسلحه سبک و انفرادی
up in arms مسلح واماده جنگ
arms نشان دولتی نیرو
arms جنگ افزار
stack arms تفنگها راچاتمه کنید
suspension of arms اتش بس موقت
suspension of arms اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
suspension of arms اتش بس
to bear arms سربازی کردن
to bear arms خدمت نظام کردن
to carry arms سربازشدن
to carry arms سلاح برداشتن
to cross the arms دست بسینه گذاشتن
supporting arms نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
to fly to arms اماده جنگ شدن
stack arms چاتمه کردن تفنگها
stack arms فرمان چاتمه فنگ
spiral arms بازوهای مارپیچی
with folded arms دست به سینه
achievement of arms مجموعه ای از نشان های زرهی
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
supply arms یکانهای تدارکاتی یا ادارات وقسمتهای امادی
to fling out ones arms بازوهاراناگهان گشادن
to keep at arms length <idiom> رو ندادن
To lay down ones arms . اسلحه رابزمین گذاشتن
with arms folded a دست بسینه
with folded arms دست بسینه
with the arms crossed دست بسینه
with open arms بااغوش باز بابازوهای گشاده
comrade in arms سرباز
comrade in arms همخدمت
comrades in arms سرباز
comrades in arms همخدمت
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
to trainb arms تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
to fly to arms سلاح برداشتن
to fold in ones arms دراغوش گرفتن
to keep at arms length دوری کردن از
to keep at arms length اشنائی نکردن با
to lay down arms ترک جنگ کردن
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to pile arms چاتمه زدن
to present arms پیش فنگ کردن
to present arms نشانه روی کردن
arms race مسابقه تسلیحاتی
small arms سلاحهای سبک
combined arms مرکب
fire arms اسلحه ی گرم
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
king of arms متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
man at arms سرباز
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
oder arms پافنگ
order arms فرمان پافنگ
order arms پافنگ
order arms فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
combined arms یکان مرکب
combined arms رستههای مرکب
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
small arms جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
small arms سلاحهای کالیبر کوچک
coat of arms نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
coats of arms نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
arms control کنترل جنگ افزار
arms control کنترل سلاح
bear arms تحت سلاح رفتن
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
carry arms دوش فنگ
combat arms رسته رزمی
orders arms پافنگ
passage at arms زدو خورد
present arms سلام درحال پیش فنگ
side arms جنگ افزارکمری
present arms پیش فنگ کردن
present arms پیش فنگ فرمان پیش فنگ
profession of arms تخصص نظامی گری
profession of arms شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
right shoulder arms فرمان دوش فنگ
right shoulder arms فرمان ازراست نظام
sergeant at arms مامور اجرا
sergeant at arms فراش
sergeant at arms مامور اجرا و انتظامات
shoulder arms دوش فنگ
side arms اسلحه کمری
present arms پیش فنگ
port arms فرمان پیش فنگ پیش فنگ کردن
passage of arms جنگ
passage of arms رزم
passage of arms زد و خورد
port arms پیش فنگ
passage of arms نبرد
passage at arms نبرد مواقعه
passage at arms پیکار
The jacket is too tight in the arms. این ژاکت بازوهایش تنگ است.
to pinion the arms of a person کت کسیرا بستن
combined arms army ارتش مرکب
arms control measures مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
arms material position شغل همه رستهای
combined arms team تیم رستههای مرکب
roller board and arms بازوهاوبردغلتک
combined arms team تیم مرکب
combat support arms رسته پشتیبانی رزمی
combined arms army ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combat support arms یکان پشتیبانی رزمی
To fling ones arms round some bodys neck . دست را دورگردن کسی انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com