Dictiornary-Farsi | slow gaited | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 74 (5 milliseconds)

English	Persian
slow gaited	کندقدم


Other Matches

three gaited	یورتمه رو
gaited	اسب دارای حرکت پاهای معین
slow down	کاهش
slow down	کند
slow down	تاخیر کردن
slow down	اهسته
slow and sure	شتاب کار را خراب میکند
slow down	به عقب انداختن
go-slow	آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow down <idiom>	از حد معمول آرامتر
slow	تدریجی
slow	اهسته
slow	کند
slow	کودن تنبل
slow	یواش
slow	اهسته کردن یاشدن
SLOW	آهسته
slow	حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
slow	مسیر خیس
slow-down <idiom>	به توقف کامل نرسیدن
slow moving	کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow to wrath	دیرغضب
slow to anger	دیر غضب
slow setting	کند گیر
slow pill	ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow paced	اهسته خرام
slow neutron	نوترون کند
slow paced	اهسته گام
slow of speech	کندزبان
slow whistle	تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow-motion	برپیچسرخورنده
slow lane	محلعبورآهسته
slow motion	حرکت کند
slow motion	کند جنبی
slow motion	کند
slow twitch	کند انقباض
slow to wrath	خونسرد
slow to wrath	دیر خشم
slow motion	کند نمایی
slow moving	دارای حرکت کند
slow-witted	بیهوش
slow coach	ادم قدیمی مسلک
slow coach	ادم بیحال یا کودن
slow and steady	اهسته وپیوسته
slow ahead	اهسته به جلو
slow witted	کند ذهن
dead slow	خیلی اهسته
slow worm	کورمار
slow worm	مار شیشهای
at a slow pace	اهسته
slow-witted	کندذهن
slow curing	قیرهای محلول دیرگیر
slow footedness	کندروی
slow learner	کنداموز
slow footedness	اهستگی
slow footed	اهسته
slow footed	کندرو
slow match	کبریت کند سوز
slow fire	یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
slow fire	اتش کردن بانواخت کند
slow fire	نواخت کند
slow gait	چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
Slow but sure wins the race. <proverb>	پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
He was walking with slow steps .	با قدمهای آهسته راه می رفت
slow moving depression	کمفشاری کند
slow-burning stove	اجاقآرام پز
slow curing cutback	قیر مایع دیرگیر
slow burning conductor	سیم اهسته سوز
slow motion picture	تصویر با حرکت اهسته
slow-wave sleep [SWS]	خواب عمیق [روانشناسی]
Be slow to promise and quick to perform. <proverb>	در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
slow and steady wins the race	اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
slow-wave sleep [SWS]	مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]