Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (2 milliseconds)
English
Persian
slow of speech
کندزبان
Other Matches
slow
کودن تنبل
slow
مسیر خیس
slow
حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
slow down
تاخیر کردن
slow down
کاهش
slow down
کند
slow down
اهسته
slow and sure
شتاب کار را خراب میکند
slow
اهسته کردن یاشدن
slow
یواش
SLOW
آهسته
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
slow down
<idiom>
از حد معمول آرامتر
go-slow
آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow
اهسته
slow
کند
slow
تدریجی
slow down
به عقب انداختن
to get any ones speech
موفق بشنیدن نطق کسی شدن
the f.of speech
قوه گویایی یاناطقه
d. of a speech
سخن رانی
d. of a speech
ادای نطق
inner speech
گفتار درونی
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speech
که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
speech
قوه ناطقه سخنرانی
speech
سخن
speech
حرف
speech
گفتار
speech
صحبت نطق
speech
گویایی
speech
وسیلهای که داده را از کامپیوتر می گیرد و آنرا به صورت کلمه صوتی خارج میکند
speech
تولید کلمات صوتی با بررسی صدا
speech
مدار مجتمع با صوت تولید شده .
speech
بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد
slow learner
کنداموز
slow gaited
کندقدم
slow gait
چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
slow footedness
کندروی
slow footedness
اهستگی
slow footed
اهسته
slow footed
کندرو
slow motion
کند
slow motion
کند جنبی
slow motion
حرکت کند
slow motion
کند نمایی
slow lane
محلعبورآهسته
slow match
کبریت کند سوز
slow moving
دارای حرکت کند
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow twitch
کند انقباض
slow to wrath
خونسرد
slow to wrath
دیر خشم
slow to wrath
دیرغضب
slow to anger
دیر غضب
slow setting
کند گیر
slow pill
ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow paced
اهسته خرام
slow paced
اهسته گام
slow-motion
برپیچسرخورنده
slow neutron
نوترون کند
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
slow fire
اتش کردن بانواخت کند
slow fire
نواخت کند
slow worm
کورمار
at a slow pace
اهسته
slow worm
مار شیشهای
dead slow
خیلی اهسته
slow-witted
کندذهن
slow-witted
بیهوش
slow witted
کند ذهن
slow ahead
اهسته به جلو
slow coach
ادم بیحال یا کودن
slow and steady
اهسته وپیوسته
slow coach
ادم قدیمی مسلک
slow curing
قیرهای محلول دیرگیر
figure of speech
صنایع ادبی
figure of speech
استعاره
violent speech
نطق تند یا سخت
to stumble in one's speech
درسخنرانی اشتباه کردن
to interrupt any one's speech
در میان سخن کسی امدن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
to interrupt any one's speech
سخن کسیرا گسیختن
to hear any ones speech
کسیراگوش کردن
to hear any ones speech
سخنرانی
clipped speech
سخن کوتاه و با نفوذ
make a speech
سخنرانی کردن
speech recogintion
شناخت کلام
clipped speech
حذف مطلب
part of speech
ادات سخن
part of speech
بخش گفتار
speech therapist
گفتاردرمانگر
reported speech
نقلقول
Queen's speech
جلسهسخنرانیملکه
maiden speech
نخستین نطق شخص
parts of speech
اقسام کلمه
speech therapy
گفتار درمانی
figures of speech
صنایع بدیعی
to deliver a speech
نطق یاسخنرانی کردن
pressure of speech
فشار تکلم
distractable speech
حواسپرتی کلامی
laconic speech
کم گویی
impediment in speech
لکنت زبان گره
organs of speech
اندامهای گفتار
impediment in speech
گره زبان گیر
incisive speech
سخن تند یا زننده
incisive speech
سخن رک
indirect speech
نقل قول غیر مستقیم
indirect speech
گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
labyrinthine speech
پریشان گویی
digital speech
گفتار دیجیتالی
speech center
مرکز گویایی
speech disorders
اختلالهای گویایی
subvocal speech
گفتار ناملفوظ
stilted speech
مطنطن گویی
speech synthesizer
ترکیب کننده گفتاری
speech synthesis
ترکیب کلام امیزش سخن
speech synthesis
ترکیب گفتاری
speech scrambling
نفوذ در شبکه مکالماتی دخالت در شبکه صوتی و به هم زدن ان
speech recogintion
تشخیص کلام
speech recogintion
بازشناسی کلام
speech recogintion
تشخیص گفتار
slow burning conductor
سیم اهسته سوز
slow motion picture
تصویر با حرکت اهسته
slow curing cutback
قیر مایع دیرگیر
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
slow moving depression
کمفشاری کند
slow-burning stove
اجاقآرام پز
He was walking with slow steps .
با قدمهای آهسته راه می رفت
His speech was in the nature of an apology.
ماهیت سخنرانی او
[مرد]
عذرخواهی بود.
He delivered a historic speech.
نطق تاریخی یی ایراد کرد
consensus evidenced by speech
اجماع قول
Upon his arrival , he delinered a speech .
به محض ورود نطقی ایراد کرد
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
slow-wave sleep
[SWS]
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
slow and steady wins the race
اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
simile
[rhetorical figure of speech]
تشبیه
[استعاره ]
[گفتار لفظی]
His speech gripped the television viewers ( audience ).
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com