Dictiornary-Farsi | small beam | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
small beam	تیرچه


Other Matches

small	کوچک شدن یاکردن
small	دون
small	جزئی کم
small	غیر مهم
small	پست
small	محقر خفیف
small	ریز
small	خرده
It's too small	آن خیلی کوچک است.
small	کوچک
small ad	تبلیغ
small	جزیی
small	کم
small	بزرگ نه
small stuff	طناب نازک
small sircraft	هواپیمای کوچک
small shot	ساچمه
small ship	کشتی کوچک یا با طول کم
small change	کم ارزش
small print	حروف چاپی ریز
small print	چاپ ریز
small potato	ادم یا چیز بی اهمیت
money of small d.	پول خرد
small stuff	ریسمان
small timer	ادم بی اهمیت
small tool	ابزار کوچک
great and small	خردوبزرگ
they sing small now	اکنون دیگر صداشان در نمیاید
they sing small now	دیگر جیک نمیزنند
they sing small now	سرافکنده شده اند
to grind small	خوب نرم کردن
to live in a small way	با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
small change	پول خرد
small truck	کامیون کوچک
small minded	دارای ذوق واستعداد محدود
small minded	کوته نظر
small clothes	نیم شلواری
small claim	ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
small circle	دایره صغیره
small circle	دایره صغیره سماوی
small bore	جنگ افزار کالیبر کوچک
small bells	زنگوله
small beer	ابجو پست وکم الکل
small beer	چیز بی اهمیت
small ball	پرتاب بی حالت
small ale	ابجو ابکی وارزان
live in a small way	بدون سر و صدا زندگی کردن
live in a small way	با قناعت زندگی کردن
small letter	حرف ریز
it is ridiculously small	بقدری کوچک است که ادم خنده اش میگیرد
he has small greek	کمی یونانی میداند
small clothes	جامه بچه گانه
small cloths	جامه بچگانه
small cloths	نیم شلواری
small merchants	کسبه جزء
small lot	نوبهای که تعداد مهمات یا خرج ان کم است
small lot	نوبه کم تعداد
small letters	حروف کوچک چون bوa
small intestine	روده باریک
small intestine	معاء دقاق
small intestine	روده کوچک
small hours	ساعات عبادت صبحگاهی
small gross	قراص کوچک
small game	پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
small game	پرندگان وپستانداران شکاری کوچک
small farmers	کشاورزان خرد یا کم مایه
small detail	جزء کوچک
small craft	کشتیهای کوچک ضتی ب
small craft	کرجی ها
he has a small p in shimran	او ملک کوچکی درشمیران دارد
small time	ناچیز
Just a small portion.	یک پرس کوچک
I'd like some small change.	من قدری پول خرد میخواهم.
small fry <idiom>	شخص غیر مهم ،جوانان
This position is much too small for me .	این سمت برای من خیلی کوچک است
My salary is too small for me .	کمترین توجهی نکرد
small screen	صفحهتلویزیون
small businessman	تاجرشرکتهایکوچک
small business	تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست
small scale	بمقدار کم
small scale	مقیاس کوچک
small scale	طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale	بمقیاس کم
the small hours	ساعات بعد از نیمه شب
small time	بی اهمیت
small-time	ناچیز
small-time	بی اهمیت
small-minded	کوته نظر
No small number of ...	تعداد زیادی [از مردم]
a small grimace	شکلک [به خاطر قهر بودن]
a small grimace	معوج سازی [صورت]
a small grimace	اخم
I have no small change.	من پول خرد ندارم.
small hours	سحرگاهان
a small car	یک اتومبیل کوچک
small change	کم اهمیت
small-scale	طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small-town	کم سروصدا
small arms	سلاحهای سبک
small arms	جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
small talk	حرف مفت
small talk	حرف بیهوده زدن
small fry	کوچک
small fry	بچگانه
small blade	تیغکوچک
small-town	شهرستانی
small-town	وابسته به شهرهای کوچک
small change	ناچیز
small arms	سلاحهای کالیبر کوچک
small-scale	بمقدار کم
small-scale	بمقیاس کم
small-scale	مقیاس کوچک
small reservoir at well top	منبع
small-minded opinions	عقاید کوته نظر
small hand cultivator	ماشینشخمزنیکوچکدستی
small drawstring bag	کیفکوچککیسهای
small detached house	خانهتکیکوچک
small country town	شهرستان کوچک
I asked for a small portion.	من یک پرس کوچک سفارش دادم.
his face is p with small pox	رویش ازابله پرازچاله است
small pieces of bread	خرده یاریزه نان
small piece of brick	کلوک
small business computer	کامپیوتر کوچک تجاری
a building of small scale	عمارت کوچک
small earthen pot	دیزی
small craft warning	پرچم قرمز یا چراغ قرمزبعلامت باد شدید و دریای خطرناک
small scale integration	قطعه
She is svelt . she has a small waist .	دختر کمر باریکی است
small scale integration	مجتمع سازی در مقیاس کوچک
small pair of compasses	پرگاره
small scale industry	صنعت به مقیاس کوچک
small claims court	دادگاه دعاوی کوچک
The ring is too small for my finger.	انگشتر به انگشتم ( دستم ) نمی رود
small computer systems interface	واسط موازی سریع استاندارد , برای اتصال کامپیوتر به وسایل جانبی
small computer system interface	میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
Do not entrust great affairs to the small. <proverb>	به خردان مفرماى کار درشت .
Trifling ( small) happenings of life .	اتفاقات ( وقایع )کوچک زندگی
beam	حرکت اشعههای الکترون توسط CRT در صفحه نمایش
beam	عریضترین قسمت قایق
beam	شاه تیر فرسب
beam	تیر سقف
t beam	تیر سپری
beam	ستون
beam	باریکه
beam	نورد
beam	ترازو میله
beam	دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
off the beam <idiom>	اشتباه ،خطا
on the beam <idiom>	خوب انجام دادن
t beam	تیراهن T شکل
beam	شعاع
beam	عرض ستون نور نورافکن شعاع نور
beam	عرض ناو
beam	پرتو
beam	مجموعه باریکی از نور یا اشعه الکترون
beam	تیر بنا
beam	تیر
beam	تیرک
beam	نورافکندن پرتوافکندن
beam	شاهپر تیرعمارت
h beam	تیر بال پهن
beam	شاهین ترازو
beam	نورافکندن
i beam or i beam	تیری که به شکل ) باشد
i beam	تیر اهن یا فولاد
beam	میله
Fancy meeting you here ! this is indeed a small woeld ! this is pleasant surprise !	شما کجا اینجا کجا !
to be on her beam ends	درخطربودن
to be on her beam ends	نزدیک بوارونه شدن
weigh beam	قپان قابل حمل
beam compass	پرگار بازودار
beam attack	تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
walking beam	میل لنگ
upstand beam	تیر رو زده
upright beam	استا
unsymmetrical beam	تیر غیرمتقارن
wind beam	تیری که در برابر مقاومت فشار باد طرح ریزی میشود
wooden beam	تیر چوبی
x ray beam	اشعه رونتگن
to kick the beam	کم بودن
to kick the beam	خشک بودن
beam bender	تیر خم کن
to be on her beam ends	یک برشدن
tie beam	تیر کش
beam deflection	خمیدگی
beam cutoff	قطع اشعه
spreader beam	تیر زیر سری
spreader beam	تیر تقویتی
stress in beam	تنش در تیرها
sun beam	پرتو افتاب
supporting beam	تیر حمال
supporting beam	تیر باربر
the beam sagged	تیر شکم داد
beam recording	ضبط پرتویی
beam contering	چوب بست
beam contering	داربست
beam grillage	تقاطع تیرها
beam anchor	تیری که دیوار را محکم نگاه میدارد
cross-beam	تیر افقی
pencil beam	نور باریک