English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
small gross قراص کوچک
Other Matches
gross value ارزش ناخالص
gross ناویژه
gross یکجا وزن کل
gross یکپارچه
gross کل
gross کلی
gross غیر خالص
gross 441عدد
in the gross بطورکلی
in the gross روی همرفته
gross f. عین فاحش
gross f. کلاه برداری بزرگ
gross فاحش
gross تعداد ضربه ها در هر بخش از بازی گلف
gross ناخالص
gross قراص
gross زشت
gross درشت بافت
gross زمخت
gross عمده ناخالص
gross ستبر
gross بزرگ
gross درشت
gross دوازده دوجین
gross شرم اور ضخیم
gross بی تربیت
gross کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
gross جمع کردن زمخت کردن
gross فاهش
gross بزرگ کردن
gross جمع کل
gross وزن سرجمع چیزی
gross انبوه
gross وحشی توده
gross negligence اشتباه دقت کلی
gross fraud غبن فاحش
gross negligence اشتباهات کلی ناشی از بی دقتیها بی دقتی کلی
great gross قراص بزرگ
gross negligence تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط
gross negligence اهمال فاحش
gross profit سود ناخالص
gross amount مبلغ ناخالص
gross area پهنه ساختمان
gross capacity فرفیت ناویژه
gross income درامد ناخالص
gross expenditure هزینه ناخالص
gross earnings درامدناخالص
gross earnings عواید ناخالص
gross investment سرمایه گذاری ناخالص
gross density چگالی خام
gross density چگالی غیر خالص
gross score نمره خام
gross error خطای فاحش [ریاضی]
gross weight وزن کل هواپیما یاخودرو با بار وزن خالص
gross weight وزن ناویژه
gross weight وزن ناخالص
gross weight وزن با فرف
gross yield بازده ناخالص
gross yield محصول ناخالص
gross revenue درامد فروش ناخالص دریافتی ناخالص
gross weight وزن کل
gross tonnage فرفیت ناخالص به تن
gross space حجم کلی
gross space فضای کلی
gross space جای کلی
gross tonnage گنجایش حجمی
gross rate of return نرخ بازده ناخالص
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
gross motor skills مهارتهای حرکتی درشت
gross national expenditure هزینه ناخالص ملی
gross domestic product تولید ناخالص داخلی
gross national quality کیفیت ناخالص ملی
gross product per capita تولید ناخالص سرانه
gross primary product تولید ناخالص نخستین
gross national income درامد ناخالص ملی
gross national product محصول ناخالص ملی
gross national product تولیدناویژه قیمت تولید یک کالا دربازار خاص فرف یک سال مالی
gross national product تولید ناخالص ملی
design gross weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
real gross national product تولید ناخالص ملی واقعی
potential gross national product تولید ناخالص ملی بالقوه
nominal gross national product محصول ناخالص ملی اسمی
total gross floor area سطح بنا با گسترده ساختمان
deceit resulting in gross loss غبن فاحش
It's too small آن خیلی کوچک است.
small ad تبلیغ
small غیر مهم
small دون
small کوچک
small خرده
small ریز
small محقر خفیف
small پست
small جزئی کم
small کوچک شدن یاکردن
small بزرگ نه
small جزیی
small کم
small tool ابزار کوچک
small timer ادم بی اهمیت
small stuff ریسمان
small-minded کوته نظر
small stuff طناب نازک
small truck کامیون کوچک
they sing small now اکنون دیگر صداشان در نمیاید
they sing small now دیگر جیک نمیزنند
they sing small now سرافکنده شده اند
to grind small خوب نرم کردن
small change پول خرد
to live in a small way با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
small sircraft هواپیمای کوچک
small shot ساچمه
small letter حرف ریز
small letters حروف کوچک چون bوa
small lot نوبه کم تعداد
small lot نوبهای که تعداد مهمات یا خرج ان کم است
small merchants کسبه جزء
small minded کوته نظر
small minded دارای ذوق واستعداد محدود
small potato ادم یا چیز بی اهمیت
small print چاپ ریز
small print حروف چاپی ریز
small scale بمقدار کم
small ship کشتی کوچک یا با طول کم
small change کم ارزش
small change کم اهمیت
small change ناچیز
I'd like some small change. من قدری پول خرد میخواهم.
the small hours ساعات بعد از نیمه شب
small hours سحرگاهان
I have no small change. من پول خرد ندارم.
a small grimace اخم
a small grimace معوج سازی [صورت]
a small grimace شکلک [به خاطر قهر بودن]
No small number of ... تعداد زیادی [از مردم]
small time بی اهمیت
a small car یک اتومبیل کوچک
small-time ناچیز
small fry <idiom> شخص غیر مهم ،جوانان
small-town وابسته به شهرهای کوچک
small-town شهرستانی
small-town کم سروصدا
small blade تیغکوچک
Just a small portion. یک پرس کوچک
small-time بی اهمیت
small business تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست
small businessman تاجرشرکتهایکوچک
small screen صفحهتلویزیون
My salary is too small for me . کمترین توجهی نکرد
This position is much too small for me . این سمت برای من خیلی کوچک است
he has small greek کمی یونانی میداند
small ball پرتاب بی حالت
small beam تیرچه
small beer ابجو پست وکم الکل
small bells زنگوله
small bore جنگ افزار کالیبر کوچک
small circle دایره صغیره سماوی
small circle دایره صغیره
small claim ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
small arms جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
small clothes نیم شلواری
small ale ابجو ابکی وارزان
small arms سلاحهای سبک
small-scale مقیاس کوچک
small-scale بمقیاس کم
he has a small p in shimran او ملک کوچکی درشمیران دارد
small-scale بمقدار کم
it is ridiculously small بقدری کوچک است که ادم خنده اش میگیرد
live in a small way با قناعت زندگی کردن
live in a small way بدون سر و صدا زندگی کردن
small-scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small clothes جامه بچه گانه
small cloths جامه بچگانه
money of small d. پول خرد
small farmers کشاورزان خرد یا کم مایه
small scale مقیاس کوچک
great and small خردوبزرگ
small fry بچگانه
small game پرندگان وپستانداران شکاری کوچک
small game پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
small scale بمقیاس کم
small hours ساعات عبادت صبحگاهی
small intestine روده کوچک
small intestine معاء دقاق
small intestine روده باریک
small detail جزء کوچک
small time ناچیز
small craft کرجی ها
small talk حرف مفت
small talk حرف بیهوده زدن
small beer چیز بی اهمیت
small arms سلاحهای کالیبر کوچک
small fry کوچک
small cloths نیم شلواری
small craft کشتیهای کوچک ضتی ب
small detached house خانهتکیکوچک
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
a building of small scale عمارت کوچک
small-minded opinions عقاید کوته نظر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com