English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
smallest common multiple کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
Other Matches
common multiple مضرب مشترک
least common multiple کوچک ترین مضرب مشترک [ک.م.م] [ریاضی]
least common multiple کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
lowest common multiple کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
lowest common multiple کوچکترین مضرب مشترک
lowest common multiple [LCM] کوچک ترین مضرب مشترک [ک.م.م] [ریاضی]
smallest غیر مهم
smallest بزرگ نه
smallest کم
smallest پست
smallest محقر خفیف
smallest جزئی کم
smallest خرده
smallest کوچک
smallest دون
smallest کوچک شدن یاکردن
smallest جزیی
smallest ریز
multiple چندین
multiple نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
multiple معماری کامپیوتر موازی که یک ALU و باس داده و چندین واحد کنترل دارد
multiple گوناگون
multiple چندگانه
multiple معماری پردازنده موازی که از چندین ALU و حافظه موازی برای افزایش سرعت پردازش استفاده میکند
multiple معماری کامپیوتر که از باس سریع بین CPU و حافظه اصلی و باس کندتر بین CPU و رسانه جانبی استفاده میکند
multiple حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
multiple مضاعف چند ردیفه چند لولهای
multiple چند
multiple متعدد
multiple مضاعف
multiple دستوری با بیش از یک آدرس برای عملوندها
multiple چندلا گوناگون
multiple مضرب
multiple چند فاز چندگانه
multiple چند برابر
multiple مضروب
multiple استفاده از بیش از یک بایت داده برای ذخیره سازی عدد برای افزایش دقت ممکن
multiple ضرب چندتا
multiple stores فروشگاههای بزرگ فروشگاههای زنجیرهای
multiple telegraphy تلگراف چندگانه
multiple star ستاره چندگانه
multiple transformer مبدل با اتصال موازی
multiple wire چند سیمه
multiple circuit مدار چند طبقه
multiple key کلید چند راه
multiple well system سیستم چند چاهی
multiple use key استفادهمتعددکلید
multiple-choice وابسته به پرسش چند پاسخی
multiple sclerosis فلج چندگانه
multiple contact دسته کنتاکت
multiple wire چند رشتهای
multiple series مدارهای زنجیری با اتصال چندگانه
multiple reinforcement تقویت چندگانه
multiple drill تمرین چندکاره یا مختلط
multiple drill تمرین چند یکانی
multiple cut off برش چند متغیری
multiple correlation همبستگی چند متغیری
multiple correlation همبستگی چندگانه
multiple contact کنتاکت دستهای
multiple circuit مدار چندگانه
multiple capacitor خازن چندگانه
multiple therapy درمان تعاونی
multiple cable کابل چند رشتهای
multiple bond پیوند چندگانه
multiple access دستیابی چندگانه
multiple address با نشانی چندگانه
multiple foul خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
multiple gun توپ چند لولهای
multiple images تصاویر چندگانه
multiple regression رگرسیون چند گانه
multiple precision دقت چند برابر
multiple connector بست چند گانه
multiple regression چندمتغیری
multiple regression رگرسیون
multiple regression رگرسیون چند متغیره
multiple punch منگنه چندگانه
multiple personality شخصیت چندگانه
multiple offence حمله مرکب
multiple moment گشتاور چندگانه
multiple length با درازی چندگانه
multiple landuse استفاده چندگانه زمین
multiple ionization یونش مکرر
multiple amplifier تقویت کننده چند طبقه
multiple integral انتگرال چندگانه [ریاضی]
multiple dome dam سد چند گنبدی
multiple channel system سیستم چند کاناله
multiple job processing پردازش چند کاره
multiple cable joint اتصال کابل چند رشتهای
multiple cable joint موف انشعاب
multiple cable joint مفصل انشعاب
multiple exposure mode چندحالته
multiple determination coefficient ضریب تعین چند متغیری
multiple choice item پرسش چند گزینهای
multiple choice test ازمون چند گزینهای
multiple series condenser خازن متغیر چند اتصالی
multiple voltage system روش چند ولتی
multiple contact switch کلید پلهای
multiple drum winding سیم پیچ استوانهای چندگانه
multiple unit valve لامپ مرکب
multiple differential prediction پیش بینی افتراقی چند متغیری
multiple user system سیستم چند استفاده کننده
multiple discriminant function تابع تشخیص چند متغیری
multiple conductor cable کابل چند رشتهای
multiple absolute prediction پیش بینی چند متغیری مطلق
coefficient of multiple correlation ضریب همبستگی چندگانه
multiple grid valve لامپ چند شبکه
multiple pass printing چاپ چند گذری
multiple arc lamp لامپ قوسی با اتصال چند گانه
multiple address instruction دستورالعمل چند ادرسه
law of multiple proportions قانون نسبتهای اضعافی
multiple arch dam سد چند قوسی
multiple address message پیام چند ادرسه
index of multiple correlation شاخص همبستگی چندگانه
multiple access network شبکه با دسترسی چندگانه
multiple light fitting رابطچندلامپ
multiple loading operating system سیستم عامل بارکننده چندتایی
multiple-span beam bridge پلمیلهایچنددهانهای
double multiple disc clutch کلاج چند صفحه- دوبل
common مین میکند
common use مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
common کانالی که به عنوان خط ارتباطی به چندین وسیله یا مدار به کار می رود
common زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
common آنچه اغلب اتفاق میافتد
common تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
common متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
common داده یا دستور برنامه به صورت استاندارد که توسط سایر پردازنده ها یا کامپیوتر هاو مفسر ها قابل فهم است
common پروتکلی که به صورت رسمی توسط ISO تنظیم شده برای انتقال اطلاعات مدیریتی شبکه در شبکه
common فضای حافظه یا ذخیره سازی که توسط بیشتر از یک برنامه استفاده میشود
common سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common پیش پاافتاده
in common مشاع
We have nothing in common . با یکدیگه وجه مشترکی نداریم
in common <idiom> مسئولیت داشتن
common مشترک اشتراکی
common عادی
common عام
common معمولی متعارفی
common :عمومی
common d. مقسوم علیه مشترک
common : مردم عوام
common عمومی
out of the common غیر معمول
common استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
common مشترک
common رایج
common مشترکااستفاده کردن
common مشاع بودن
common مشارکت کردن
common پست عوامانه
common denominator مخرج مشترک [ریاضی]
surcharge of common یا جنگل
It is common knowledge that ... این را همه کس بخوبی میدانند که ...
By common consent. به تصدیق همه ( عموم )
common land مکانعمومی
common ground نقطهنظراتمشترک
common periwinkle نوعیحلزون
common rooms تالار دانشجویان
common rooms باشگاه دانشجویان
common touch <idiom> با همه رفتار مناسب داشتن
tenancy in common استیجار مشترک
common divisor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
common onion پیاز
common factor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
common rooms اتاق استادان
common room تالار دانشجویان
common room باشگاه دانشجویان
common-house نشیمنگاه صومعه
common joist تیر کف اتاق
common rafter تیر خرپا
common roof تیرچه افقی خرپا
common round ابزار فیتیله
common thyme آویشن [آویشن معمولی] [گیاه شناسی]
common bond [دیوار چینی با آجر آمریکایی یا انگلیسی]
surcharge of common استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
common ashlar سنگ چکش خورده
common room اتاق استادان
to make common cause متحد شدن
to make common cause دست یکی شدن
the common people عوام الناس
the common people عامه
the common people عوام
tenancy in common حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
tenancy in common استیجارمشاع اجاره مشاع
common items اقلام تدارکاتی عمومی اقلام مشترک
common carrier شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی
common carrier مکاری
common carrier متصدی حمل ونقل
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
common carrier متصدی حمل ونقل حامل مشترک
common carrier گاراژ دار
common block قرقره عادی
common block قرقره چوبی
common area ناحیه مشترک
common arbitrator سرداور
by common consent متفقا
common collector با جریان روب مشترک
common control کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
common items قطعات عمومی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com