Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (2 milliseconds)
English
Persian
snow fence
دیواره برفگیر
snow fence
حفاظ برف
Other Matches
blood snow
[watermelon snow]
[red snow]
برف سرخ
[برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
برف روی زمین نمی ماند.
There was a heavy fall of snow (snow-fall).
برف سنگینی بارید
fence
نرده
fence
شمشیر بازی کردن
fence
حفظ کردن نرده کشیدن
fence
شمشیربازی
fence
روکش محافظ
[یا نرده]
[بویژه در اره کمانه ای ]
[مهندسی]
fence off
کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
fence
خاکریز پناه دادن
fence
شمشیر بازی
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
حصار
ox fence
اغل کاو که دارای نرده یاپرچین باشد
fence
محجر سپر
fence
پرچین
fence
دیوار
safety fence
جانپناه
safety fence
جانپناه کنار راه
a breach in the fence
سوراخی در حصار
batten fence
حصار با میله چوبی
snake fence
نرده مارپیچ
paling fence
حصارنردهای
rip fence
شکافنرداهای
to straddle the fence
نامطمئن بودن
fence month
ماه قرق
fence month
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
dead fence
پرچین
picket fence
جاگذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
catch fence
نرده محکم سر پیچ
rip fence rule
حلقهشکافنردهای
the horse refuses the fence
اسب از پر چین عقب میزند
rip fence lock
قفلشکافنردهای
to make a virginia fence
تلوتلو خوردن
to make a virginia fence
مستانه راه رفتن
rip fence guide
شکستنشیارحافظ
rip fence slot
شکافنردهای
double apron fence
سیم خاردار دو دامنه
to
[build / erect / put up]
a fence
حصاری ساختن
The grass is always greener on the other side of the fence.
<proverb>
مرغ همسایه غازه
[مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
snow
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow course
برف راهه
snow under
بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
to d. with snow
ازبرف
snow under
مستغرق ساختن
snow
برفک روی صفحه تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
snow under
شکست فاحش خوردن
snow
برفک
snow
برف امدن
to d. with snow
پوشاندن
snow
برف باریدن
snow under
<idiom>
قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow
برف
snow
پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow guard
محافظبرف
corn snow
برف تگرگی
corn snow
برف شکری
intermittent snow
بارشمتناوببرف
continuous snow
بارشبرفدائمی
snow covers
برف پشته
snow goose
غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow machine
ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
surmounted with snow
پوشیده از برف
snow white
مثل برف سفید اسم خاص
snow white
سفید یکدست
snow shower
بارشبرف
Snow thaws.
برف آب می شود
snow thrower
برف خور
snow line
خط برف
to shovel snow
با بیل برف کندن
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
snow-white
سفید برفی
snow-white
برفام
snow tractor
تراکتور برف
corn snow
تگرگ
snow job
<idiom>
لاف زدن
snow job
<idiom>
لاف استادی زدن
accumulation of snow
توده برف
snow-capped
دارای قله پوشیده از برف
cloggy snow
برف چسبناک
packed snow
برف فشرده شده
snow-white
سفید
snow flake
برف دانه
snow bound
بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow capped
دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow cave
اتاق برفی
snow charge
بار برف
snow clad
برف پوشیده
snow clad
پر برف
snow clad
برف پوش
snow drift
توده برف
snow drift
برف انبار
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
snow flake
دانه برف
snow boot
پوتین برف یا اسکی
snow bound
دچار برف
snow blink
تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow grouse
بعدا پرسیده شود
snow devil
بهمن
snow slip
بهمن
new fallen snow
برف تازه
granular snow
برف سفت با دانههای درشت
snow geese
غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow berry
گل برف
snow berry
گل مروارید
snow blind
برف کور
snow blind
برف کوری
snow blindness
برف کور
snow blindness
برف کوری
snow flake
برف ریزه
snow flake
یکجور گل حسرت
snow tire
لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow shoe
برفی
corn snow
برفی که دانه بندی درشت دارد
snow line
خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow plough
برف روب
snow plough
برف پران
snow plough
برف پاک کن
snow shoe
کفش
snow shovel
پارو
snow storm
کولا ک برف
snow survey
برفسنجی
snow tire
تایریخ شکن
snow ball
با گلوله برف زدن
snow ball
گلوله برف
snow job
ماست مالی
snow leopard
یوز پلنگ
snow gun
ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet
دریچه ریزش برف
snow job
سرهم بندی
snow goggles
عینک افتابگیر
snow lily
بنفشه گل سفیدوحشی
snow goggles
عینک توفان
snow gauge
برف سنج
snow gage
برفسنج
snowplough
[ snow-clearer]
برف روب
[آلت برف پاک کن ]
snow ball tree
گل بدماغ
We had a light fall of snow.
برف سبکی بارید
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
effective snow melt
برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
to stamp the snow off your boots
با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
The snow is more than a meter deep.
برف یک متر بلندیش است.
The driver coaxed his bus through the snow.
راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
half a metre deep in snow
نیم متر زیر برف
ablation
[melting of snow or ice]
گداز
[آب شدن]
[سطح کوه یخ یا برف]
The snow crunched
[scrunched]
underfoot.
برف زیر پاهایم
[پاهایمان]
خرد شد.
measurement of snowfall: snow gauge
اندازهگیریمقداربارشباران
snow blower
[rotary snowplough]
برف خور
heavy drifting snow at ground level
بارشبرفسنگیندرسطحزمین
slight drifting snow at ground level
بارشبرفاندکدرسطحزمین
ring wall or ring fence
حصار گرد
ring wall or ring fence
پرچین یامحجرگرداگرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com