Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
soft base
باز نرم
Search result with all words
soft missile base
سکوی بدون حفاظ پرتاب موشک
soft missile base
سکوی بی حفاظ
Other Matches
soft
سبک شیرین
soft
ضعیف
soft
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft
توپ کم جان
soft
که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft
متن روی صفحه
soft
خطای تصادفی نرم افزار یا دادههای خطا
soft
نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
soft
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft
که به طور موقت در سخت افزار ذخیره شده است
soft
کلیدی که به وسیله برنامه تغییر میکند
soft
صفحه کلیدی که کار کلیدها با برنامه تغییر میکند
soft
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft
نیمبند
soft
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft
<adj.>
نرم وقابل انعطاف
soft
<adj.>
ملایم
soft
<adj.>
لطیف
soft
<adj.>
نرم
soft
نیم بند
soft
عسلی
soft
مهربان نازک
soft
ملایم
soft
لطیف
soft
نرم
it is too soft
پر نرم است
soft
گوارا
soft to the f.
نرم
soft x rays
پرتو ایکس کم نفوذ
soft laid
نرم تابیده
soft spot
شولات
soft technology
تکنولوژی نرم
soft tooling
ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
soft valve
شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
soft ware
وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
soft water
اب شیرین
soft water
اب سبک
soft water
اب خوشگوار
soft wood
چوب نرم
soft start
راه اندازی نرم
soft start
اغاز نرم
soft spot
ناحیه نشست
soft shell
حلزون دارای صدف نرم
soft shell
نرم پوسته
soft shelled
دارای پوسته تردوشکننده
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
soft shelled
نرم پوسته
soft shoulder
شانه هموار
soft skin
پوسته نرم
soft solder
لحیم قلع
soft x rays
پرتوایکس نرم
soft shell
دارای عقیده معتدل
fail soft
با خرابی ملایم
soft boiled
نیم بند حساس
soft boiled
احساساتی
soft boiled
دل رحیم
soft coal
ذغال سنگ قیردار
soft coal
ذغال سنگ چاق
soft copy
نسخه غیر ملموس
soft copy
نسخه غیر چاپی
soft bill
مرغ مگس خوار
soft bill
پرنده منقار نازک حشره خوار
soft anneal
نرم تاباندن
fail soft
با خرابی تدریجی
fail soft
تخریب
fail soft
تخریب تدریجی
soft tube
لامپ نرم
it is a soft snap
کاری ندارد
it is a soft snap
چیزی نیست کاراسانی است
soft acid
اسید نرم
soft anneal
گداختن نرم
soft error
خطای ملموس
soft eye
چشمی ساده
soft market
بازار با تقاضای خوب
soft money
پول ضعیف
soft radiation
تابش نرم
soft return
فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
soft roe
تخم ماهی نر
soft sand
شکرسنگ
soft sector
علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
soft sectored
بخش شده غیر ملموس
soft lead
سرب نرم
soft landing
فرود نرم
soft keys
کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
soft fails
فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
soft font
فونت نرم
soft font
فونت استقراری
soft goods
کالاهای بی دوام
soft goods
کالاهای مصرف شدنی
soft hyphen
خط تیره شرطی
soft hyphen
خط تیره اختیاری
soft iron
اهن نرم
soft shell
دارای پوسته ترد وشکننده
soft headed
ساده لوح
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft drinks
نوشابه های غیرالکلی
[غذا و آشپزخانه]
soft drinks
نوشیدنی های غیرالکلی
[غذا و آشپزخانه]
soft drink
نوشابه غیر الکلی
soft palates
کام گوشتی
soft soap
چاپلوسی
soft soap
چاپلوسی کردن تملق
soft-soap
چاپلوسی
soft-soap
چاپلوسی کردن تملق
soft-soaped
چاپلوسی
soft-soaped
چاپلوسی کردن تملق
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft loan
وام اسان
soft loan
وام بدون دردسر
soft loans
وام اسان
soft loans
وام بدون دردسر
soft palate
کام گوشتی
soft palate
شراع الحنک
soft palates
شراع الحنک
soft hearted
نازک دل
soft hearted
نرم دل
soft-hearted
نازک دل
soft-hearted
نرم دل
soft spoken
معتدل
soft spoken
دارای صدای نرم وملایم
soft-spoken
معتدل
soft-spoken
دارای صدای نرم وملایم
soft-soaping
چاپلوسی
soft-soaping
چاپلوسی کردن تملق
soft-soaps
چاپلوسی
soft drink
نوشیدنی غیر الکلی
soft drink
نوشابه
soft option
انتخابآسانترینراه
soft drink
شربت
soft drinks
نوشیدنی غیر الکلی
soft drinks
نوشابه
soft drinks
شربت
soft pastel
پاستلخشک
soft currency
پولباواحدپولیکمارزش
soft target
هدفبدوندفاع
soft ray
بالهنرم
soft sell
بانرمی وملایمت بفروش رساندن
soft-soaps
چاپلوسی کردن تملق
soft touch
آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
soft furnishings
متکا پرده نورتابوروکشمبلمان
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
soft porn
بیانتمایلاتجنسیبهنحویزننده
She has a soft voice
صدای نرمی دارد
this ground rides soft
این زمین برای سواری نرم است
soft cell boundaries
محدوده ازاد سل
soft sectored disk
دیسک خام
soft clip area
محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
soft vane meter
سنجه پره مغناطیسی
soft carriage return
خط فاصله خالی
velvet feels soft
مخمل به لامسه نرم است
A warm and soft bed .
رختخواب گرم ونرم
soft page break
قطع صفحه
soft shell clam
صدفپوستنازک
soft-drink dispenser
جایگاهنوشیدنیسبک
boild egg soft
تخم مرغ پخته عسلی
soft iron sphere
گوی قطبنما
the soft side of the coat isin
انروی نیم تنه که نرم است تواست
soft drawn copper wire
سیم مسی نرم
With soft words one may persuade a serpent out of .
<proverb>
با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
second base
دومینپایگاه
to base one self
تکیه کردن
get to first base
<idiom>
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
third base
موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
first base
اولینپایگاه
sub base
زیر قشر
r base
ار- بیس
sub base
زیر بستر
to base one self
اعتماد کردن
off base
<idiom>
غیر دقیق ،نادرست
base course
لایه شالوده
base 0
پایه 01
base course
قشر پی راه
base course
لایه اساس قشر اساس
base course
قشر لعاب
base 0
decimal
base flow
جریان پایه
base font
فونت پیش فرض
base ejection
پرتاب شونده از ته
base ejection
ته پران
base frame
چهارچوب زیر دستگاهها
base font
فونت پایه
base fuze
ماسوره ته گلوله
base fuze
ماسوره ته
base fuze
ماسوره ته پران
base hit
ضربه به داخل محوطه باامتیاز
base ignition
احتراق تحتانی
base level
تهتراز
base line
خط پایه
base development
ساختن پایگاه
base development
تهیه پایگاه
base camp
پایگاه مبنا
base camp
پایگاه اصلی کمپ اصلی
base circle
هر قسمت اریب از یک سیلندر دایره مبنا
base command
فرماندهی پایگاه
base complex
مجتمع پایگاه هوایی یا دریایی یا زمینی و غیره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com