English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
soft cell boundaries محدوده ازاد سل
Other Matches
boundaries ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
boundaries 6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundaries مرزی
boundaries علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
boundaries جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
boundaries حدود چیزی
boundaries سرحد
boundaries مرز
boundaries خط سرحدی
boundaries کرانه کرانی
boundaries حد
boundaries حدود یکان
boundaries خط حد سرحد
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
soft خطای تصادفی نرم افزار یا دادههای خطا
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft متن روی صفحه
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft to the f. نرم
soft صفحه کلیدی که کار کلیدها با برنامه تغییر میکند
soft که به طور موقت در سخت افزار ذخیره شده است
soft که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft توپ کم جان
soft لطیف
soft ملایم
soft مهربان نازک
soft نیم بند
soft سبک شیرین
soft گوارا
soft نیمبند
soft <adj.> نرم وقابل انعطاف
soft نرم
soft <adj.> لطیف
soft <adj.> ملایم
soft <adj.> نرم
soft عسلی
soft ضعیف
it is too soft پر نرم است
soft کلیدی که به وسیله برنامه تغییر میکند
fail soft تخریب
fail soft تخریب تدریجی
fail soft با خرابی تدریجی
soft boiled دل رحیم
soft copy نسخه غیر ملموس
fail soft با خرابی ملایم
soft fails فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
soft font فونت نرم
soft font فونت استقراری
soft goods کالاهای بی دوام
soft goods کالاهای مصرف شدنی
soft touch آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
soft tube لامپ نرم
it is a soft snap کاری ندارد
soft copy نسخه غیر چاپی
soft error خطای ملموس
soft coal ذغال سنگ چاق
soft coal ذغال سنگ قیردار
it is a soft snap چیزی نیست کاراسانی است
soft boiled احساساتی
soft boiled نیم بند حساس
soft bill مرغ مگس خوار
soft bill پرنده منقار نازک حشره خوار
soft base باز نرم
soft anneal نرم تاباندن
soft anneal گداختن نرم
soft acid اسید نرم
soft eye چشمی ساده
soft hyphen خط تیره شرطی
soft shelled دارای پوسته تردوشکننده
soft drinks نوشابه
soft drinks نوشیدنی غیر الکلی
soft drink شربت
soft drink نوشابه
soft drink نوشیدنی غیر الکلی
soft x rays پرتوایکس نرم
soft x rays پرتو ایکس کم نفوذ
soft wood چوب نرم
soft water اب خوشگوار
soft water اب سبک
soft water اب شیرین
soft ware وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
soft drinks شربت
soft pastel پاستلخشک
soft drinks نوشابه های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft drinks نوشیدنی های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft drink نوشابه غیر الکلی
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
She has a soft voice صدای نرمی دارد
soft target هدفبدوندفاع
soft porn بیانتمایلاتجنسیبهنحویزننده
soft option انتخابآسانترینراه
soft furnishings متکا پرده نورتابوروکشمبلمان
soft currency پولباواحدپولیکمارزش
soft ray بالهنرم
soft valve شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
soft tooling ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
soft technology تکنولوژی نرم
soft sector علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
soft sand شکرسنگ
soft roe تخم ماهی نر
soft return فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
soft radiation تابش نرم
soft money پول ضعیف
soft market بازار با تقاضای خوب
soft lead سرب نرم
soft landing فرود نرم
soft laid نرم تابیده
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
soft iron اهن نرم
soft sectored بخش شده غیر ملموس
soft shell دارای پوسته ترد وشکننده
soft start راه اندازی نرم
soft start اغاز نرم
soft spot ناحیه نشست
soft spot شولات
soft solder لحیم قلع
soft skin پوسته نرم
soft shoulder شانه هموار
soft shelled نرم پوسته
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
soft shell نرم پوسته
soft shell حلزون دارای صدف نرم
soft shell دارای عقیده معتدل
soft hyphen خط تیره اختیاری
soft-soaped چاپلوسی کردن تملق
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft loans وام اسان
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-hearted نازک دل
soft loans وام بدون دردسر
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft palate کام گوشتی
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft palate شراع الحنک
soft-spoken معتدل
soft spoken دارای صدای نرم وملایم
soft spoken معتدل
soft-hearted نرم دل
soft palates کام گوشتی
soft palates شراع الحنک
soft hearted نرم دل
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-soaps چاپلوسی کردن تملق
soft-soaps چاپلوسی
soft-soaping چاپلوسی کردن تملق
soft-soaping چاپلوسی
soft-spoken دارای صدای نرم وملایم
soft-soaped چاپلوسی
soft-soap چاپلوسی کردن تملق
soft-soap چاپلوسی
soft headed ساده لوح
soft loan وام بدون دردسر
soft soap چاپلوسی
soft sell بانرمی وملایمت بفروش رساندن
soft loan وام اسان
soft soap چاپلوسی کردن تملق
soft hearted نازک دل
soft vane meter سنجه پره مغناطیسی
this ground rides soft این زمین برای سواری نرم است
velvet feels soft مخمل به لامسه نرم است
soft shell clam صدفپوستنازک
soft carriage return خط فاصله خالی
soft iron sphere گوی قطبنما
soft missile base سکوی بدون حفاظ پرتاب موشک
soft missile base سکوی بی حفاظ
soft page break قطع صفحه
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
A warm and soft bed . رختخواب گرم ونرم
soft sectored disk دیسک خام
soft clip area محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
soft-drink dispenser جایگاهنوشیدنیسبک
cell ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
cell سل
cell دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cell در یک صفحه گسترده فرمولی که در یک خانه قرار دارد
cell محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
cell تابع یا عدد مجزا در برنامه صفحه گسترده
cell در یک سیستم ارسال داده مثل ATM بستههای داده با طول ثابت مثلاگ یک خانه در سیستم ATM شامل دادههای هشت تایی است
cell خانه
tr cell کلید فرگیر
cell باطری
cell سلول
cell یاخته
cell فرف نمونه
cell در صفحه گسترده روشی که نتیجه یا داده در یک خانه نمایش داده میشود
cell خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
cell جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell پیل سلول
cell المان
cell حجره
cell اتاقک
cell خانه جدول
cell زندان انفرادی
cell پیل
cell جزء اصلی باطری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com