English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
soft sell بانرمی وملایمت بفروش رساندن
Other Matches
sell out فروختن
sell off یکجا فروختن
sell فروش
sell معامله
sell فروختن
sell به فروش رفتن
sell off ارزان فروختن فروش یکجا وارزان
sell-out معامله کردن
sell out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out یکجا فروختن خیانت کردن
sell out معامله کردن
sell-out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out فروختن
to sell off ارزان فروختن
sell فروش ومعامله
sell-out یکجا فروختن خیانت کردن
to sell by a حراج کردن
to sell off و ته انرابالا اور ردن
to sell out بدیگری واگذار کردن ورفتن
to sell یکجا فروختن
to sell عمده فروختن
to sell by a بمزایده گذاشتن
sell فروختن بفروش رفتن
sell out <idiom> صادق نبودن ،فرختن راز
to sell short پیش فروش کردن
to sell or pat up at a حراج کردن
to sell up a debtor دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
hard sell فروش ماهرانه
hard sell سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
hard sell زورچپانی
to sell short سام فروختن
to sell or pat up at a بمزایده فروختن
sell for cash نقد فروختن
sell by auction به مزایده فروختن
sell by auction حراج کردن
sell a dummy فریفتن حریف
sell short پیش فروش کردن
sell on credit نسیه فروختن
sell the pass خیانت به مرام دسته خودکردن
sell to pass خیانت به مرام دسته خودکردن
sell up a debtor دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
sell molding قالب گیری پوستهای
hard sell فروشندگی باچرب زبانی وفشار
sell-outs معامله کردن
to sell at a loss بضر یا زیان فروختن
to sell by retail خرده فروختن
to sell dearly گران فروختن
to sell dearly مفت نباختن
sell like hotcakes <idiom> سریعا فروختن
hard sell <idiom> باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
to sell in lots تیکه تیکه فروختن
To sell something at a loss. چیزی را باضرر فروختن
sell-outs فروختن
sell-outs یکجا فروختن خیانت کردن
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-by date فروشبراساستاریخمصرف
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
to sell in lots فال فال فروختن
sell oneself short <idiom> خودرادست کم گرفتن
such goods will sell very high اینگونه کالاهاخوب بفروش میرود
To sell at coast price . مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
If you want to sell your car , I am your man . اگر می خواهی اتوموبیلت را بفروش من مرد خریدم
sell like hot cake <idiom> رو دست بردن
sell like hot cake <idiom> مثل کاغذ زر ورق بردن
You cannot sell the cow and drink the milk . <proverb> نمى توان هم گاو را فروخت هم شیرش را نوشید .
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft صفحه کلیدی که کار کلیدها با برنامه تغییر میکند
soft کلیدی که به وسیله برنامه تغییر میکند
soft که به طور موقت در سخت افزار ذخیره شده است
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft to the f. نرم
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
soft سبک شیرین
soft <adj.> لطیف
soft عسلی
soft مهربان نازک
soft ملایم
soft لطیف
it is too soft پر نرم است
soft <adj.> ملایم
soft <adj.> نرم وقابل انعطاف
soft <adj.> نرم
soft گوارا
soft خطای تصادفی نرم افزار یا دادههای خطا
soft متن روی صفحه
soft که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft توپ کم جان
soft نرم
soft ضعیف
soft نیمبند
soft نیم بند
soft start اغاز نرم
soft start راه اندازی نرم
soft water اب شیرین
soft water اب سبک
soft tooling ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
soft valve شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
soft water اب خوشگوار
soft technology تکنولوژی نرم
soft ware وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
soft spot ناحیه نشست
soft shell دارای پوسته ترد وشکننده
soft shell دارای عقیده معتدل
soft shell حلزون دارای صدف نرم
soft shell نرم پوسته
soft shelled دارای پوسته تردوشکننده
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
soft shelled نرم پوسته
soft shoulder شانه هموار
soft skin پوسته نرم
soft solder لحیم قلع
soft spot شولات
soft sectored بخش شده غیر ملموس
soft wood چوب نرم
soft x rays پرتو ایکس کم نفوذ
soft currency پولباواحدپولیکمارزش
soft ray بالهنرم
soft pastel پاستلخشک
soft drinks شربت
soft drinks نوشابه
soft drinks نوشیدنی غیر الکلی
soft drink شربت
soft touch آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
soft drink نوشیدنی غیر الکلی
soft furnishings متکا پرده نورتابوروکشمبلمان
soft option انتخابآسانترینراه
soft porn بیانتمایلاتجنسیبهنحویزننده
soft x rays پرتوایکس نرم
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft drinks نوشابه های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft drinks نوشیدنی های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft drink نوشابه غیر الکلی
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
She has a soft voice صدای نرمی دارد
soft target هدفبدوندفاع
soft drink نوشابه
soft sector علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
soft anneal نرم تاباندن
soft-soaps چاپلوسی
soft-soaping چاپلوسی
soft-soaped چاپلوسی کردن تملق
soft-soaped چاپلوسی
soft-soap چاپلوسی کردن تملق
soft-soap چاپلوسی
soft soap چاپلوسی کردن تملق
soft soap چاپلوسی
soft-soaps چاپلوسی کردن تملق
soft headed ساده لوح
fail soft با خرابی ملایم
soft anneal گداختن نرم
soft acid اسید نرم
it is a soft snap چیزی نیست کاراسانی است
it is a soft snap کاری ندارد
soft tube لامپ نرم
fail soft تخریب تدریجی
fail soft تخریب
fail soft با خرابی تدریجی
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft hearted نرم دل
soft hearted نازک دل
soft palates شراع الحنک
soft palates کام گوشتی
soft palate شراع الحنک
soft palate کام گوشتی
soft loans وام بدون دردسر
soft loans وام اسان
soft-hearted نازک دل
soft-hearted نرم دل
soft spoken معتدل
soft loan وام اسان
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-spoken دارای صدای نرم وملایم
soft-spoken معتدل
soft spoken دارای صدای نرم وملایم
soft loan وام بدون دردسر
soft base باز نرم
soft sand شکرسنگ
soft eye چشمی ساده
soft fails فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
soft font فونت نرم
soft font فونت استقراری
soft goods کالاهای بی دوام
soft goods کالاهای مصرف شدنی
soft hyphen خط تیره شرطی
soft hyphen خط تیره اختیاری
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
soft laid نرم تابیده
soft landing فرود نرم
soft lead سرب نرم
soft market بازار با تقاضای خوب
soft money پول ضعیف
soft radiation تابش نرم
soft return فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com