Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
soldiers' home
سربازخانه
soldiers' home
پادگان
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
soldiers
سرباز
soldiers
نظامی شدن
soldiers
نظامی
soldiers
سپاهی سربازی کردن
soldiers
فرد نظامی
to drill soldiers
سربازان رامشق دادن
to rank the soldiers
اوست
to rank the soldiers
پس از شاه
to send soldiers into the streets
سربازان را به خیابانها فرستادن
The soldiers were diggeng trenches .
سربازها داشتند سنگ می کندند
The soldiers died from illness and hunger.
سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
A posse of police officers and soldiers
یک دسته از پاسبان و سرباز
cannon fodder
[soldiers pointlessly and unscrupulously sacrificed]
خوراک توپ
[سربازان بیهوده و بی وجدانه قربانی شده]
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
at home
پذیرایی در ساعت معین
home like
وطنی
nobody home
<idiom>
فکرش جای دیگر است
third home
بازیگر مهاجم
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
may i see you home?
برسانم
home
میهن
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
home like
راحت
On my way home. . .
سرراهم بمنزل ...
On my way home. . .
اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
home
وطن
home like
خانگی
at home
<idiom>
درخانه
home help
کمکحالبیمار
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
home
سرزمین پدر و مادر
home
زادبوم
home
محل زندگی کسی
home
بطرف خانه
home
کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home
خانه دادن
home
روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home
بازی
home
ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home
وطن
home
زمین خودی
home
جا به داخل لوله راندن
home
وطن اسایشگاه
home
میهن
home
نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
It came home to me.
به فکرم رسید.
It came home to me.
به نظرم رسید.
home
خانه
home
منزل
home
مرزوبوم
home
میهن وطن
home
اقامت گاه
home
اولین رکورد داده در فایل
home
منزلگاه
home
شهر بخانه برگشتن
home towns
خاستگاه
home stretch
گام های پایانی
home town
شهر موطن
home town
زادگاه
home town
خاستگاه
home-grown
خانگی
home towns
زادشهر
home town
زادشهر
home towns
شهر موطن
home towns
زادگاه
home stretch
مرحله نهایی
to make one's way home
راه خانه را پیش گرفتن
to freight out and home
دوسره کرایه کردن
to bring home
حالی کردن
take-home pay
مزد پس از کسر مالیات و غیره
to bring home
ثابت کردن
stay at home
خانه نشین
tumble home
خم درونی
to pine for home
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
we sang them home
ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
to pay home
تلافی کامل کردن
sickfor home
دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
home stretch
پایانراه
sickfor home
دلتنگ
home-grown
محصول خانه
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
take-home pay
حقوق خالص
You have my home address.
شما آدرس من را دارید.
home address
آدرس منزل
Home appliances
لوازم خانگی
Home appliances
وسایل خانگی
home-made
<adj.>
در خانه ساخته
[تهیه]
شده
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
home-made
<adj.>
خانگی
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
to start for home
رهسپار به
[راه]
خانه شدن
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
take-home pay
مزد خالص
take-home pay
خالص دریافتی
home plate
صفحهبازی
home straight
خطمستقیموسطبازی
children's home
محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home ground
آشنا بهمحیط
Home Secretary
مسئولدفتر
home time
زمانیکهمدارستعطیلمیشود
home truth
حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
stately home
خانهاشرافی
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
Theres no place like home .
<proverb>
هیچ جا مثل خانه نمى شود .
He came straight home.
صاف آمد خانه
What is your home address?
نشانی منزلتان چیست ؟
home market
بازار داخلی
home building
ساختمان مسکونی
home born
خانه زاد
home born
طبیعی
home born
بومی
home address
نشانی مبداء
harvest home
محل جمع اوری خرمن
harvest home
پایان درو
harvest home
اخر خرمن
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
home consumption
مصرف خانگی
home consumption
مصرف داخلی
home country
کشور اصلی
home made
ساخت بومی
home made
ساخت داخلی
home key
کلید Home
home hole
اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home currency
پول ملی
home currency
پول داخلی
home country
محل تولید
home address
نشانی منزلگاه
funeral home
مرده شوی خانه
delivery to the home
تحویل در خانه
home computer
کامپیوتر خانگی
Home Office
وزارت داخله
Home Office
وزارت کشور
broken home
خانواده گسیخته
nursing home
اسایشگاه پیران
home economics
تدبیر منزل
home economics
اقتصاد منزل
home economics
اقتصاد خانه داری
home-brew
مشروبات خانگی
home computers
کامپیوتر خانگی
mobile home
خانه متحرک
mobile home
تریلی
convalescent home
نقاهت خانه
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
at home and abroad
در سفر و حضر
at home and abroad
در درون و بیرون کشور
at home and abroad
در داخله و خارجه
rest-home
اسایشگاه
rest home
اسایشگاه
home-made
وطنی
home-made
ساخت میهن
home brew
مشروبات خانگی
home market
بازار داخل کشور
run home
توگذاشتن
home trade
خرید وفروش داخلی
home rule
حکومت داخلی
home trade
تجارت داخلی
home service
خدمات فروش در داخل کشور
home run
مسابقه پرامتیاز
home run
بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
home trade
داد و ستد داخلی
home run
گل زدن
home use entry
اعلامیه مصرف
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
home visit
بازدید خانواده
run home
جا گذاشتن
run home
جا انداختن
let us make a p for home
کوشش کنیم زودبخانه برسیم
i wrote home
کاغذنوشتم
i wrote home
برای خانه
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
home work
کار خانگی
home wiring
سیم کشی ساختمانی
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
home record
سررکورد
home product
محصولات ملی
home range
جایگاه حیوانات
home range
قلمرو
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
home product
محصولات داخلی
home row
ردیفی از کلیدها روی صفحه کلید که انگشتان شخص درحالت عادی روی انها قرارمی گیرد
home port
پایگاه مادر
home range
اغل
home rule
حکومت ملی
home page
باز کردن صفحهای از وب سایت
home port
پایگاه اصلی
home record
رکورد مبدا
to invalid a soldier home
سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
To spell something out for some one .To drive it home to someone .
مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
He wisely stayed at home .
عقل کردودرمنزل ماند
Now it is about time to head home!
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
chickens come home to roost
<idiom>
چوب کارهای گذشته را خوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com