English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (10 milliseconds)
English Persian
solid figure تن
solid figure بدن [کالبد]
solid figure جسم [بدن]
solid figure تنه
Other Matches
figure شخص
figure نقش رقم
figure صورت
figure کشیدن
figure شکل
to figure out درامدن
to figure out بالغ شدن
to figure up مبلغ یا میزان
to figure up پیدا کردن
figure هیکل
figure out معین کردن
figure تصویرکردن
figure مجسم کردن
figure حساب کردن
the figure below رقم زیرین
figure شماره چاپ شده
figure آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
figure نقش
figure پیکره تندیس
figure نگاره
figure رقم
figure پیکر
figure شمردن
figure eight به شکل عدد هشت
figure out کشف کردن
figure out سنجیدن
figure عدد
figure on اطمینان داشتن
figure on در صدد بودن
figure on توجه کردن
to figure up حساب کردن
figure out حل کردن
figure on <idiom> بستگی دارد به
figure out <idiom> سعی درفهم یاحل
figure of eight به شکل عدد هشت
figure skate اسکیت با انجام حرکات مختلف
nonsense figure شکل بی معنا
figure skater اسکیت باز ماهر
pushing figure اندیس تغییر بسامد پایین
ambiguous figure شکل مبهم
lay figure آدم چوبی و بند بند که هنرپیشگان بکار میبرند
figure race مسابقه اتومبیلرانی درمسیری بشکل 8 لاتین
sales figure ارقام فروش
in a is a superi or figure در2A رقم 2 بالاواقع شده است
figure shift کلید یا کد مبدل کاراکتر
imaginary figure ضریب موهومی
figure eight knot گره هشت کوهنوردی
dot figure شکل نقطه چین
cut a figure خود را جلوه دادن
significant figure رقم با معنی
figure ground شکل و زمینه
figure head پیکر جلو کشتی
figure head مجسمه ای که بر دماغه کشتی نصب میکنند [رئیس پوشالی]
figure of eight knot گره هشت فرانسه
authority figure مظهر قدرت
figure eight fake ارایش کردن طنابهای ناو به صورت چلیپایی
equilateral figure شکل متساوی الاضلاع
pulling figure اندیس تغییر بسامد بالا
figure ski طرح چوب اسکی
odd figure عدد فرد [ریاضی]
half-figure پیکره انتهایی
Go figure! [American E] <idiom> این فهمیدنی است؟ [اصطلاح روزمره]
father figure پدر- نماد
mother figure مادر- نماد
figure skating مسابقه اسکیت
figure skating یخ بازی نمایشی
figure skating رقص روی یخ
figure of speech استعاره
figure of speech صنایع ادبی
figure-eight knot شکلگره8تایی
incised figure شکل مجاری شده
plane figure شکل مسطح
raised figure طرح برجسته
I cant figure that girl out . از کارهای او چیزی نمی فهمم
to cut a figure عرض اندام یاجلوه کردن
solid looking دارای قیافه جامد وبیروح
solid تنه
solid جسم [بدن]
solid بدن [کالبد]
solid تن
solid دج
solid توپر سخت محکم
solid یکپارچه
solid یکسان فضائی
solid سخت پا
solid پر
solid توپر
solid ثابت
solid تیمی با بازیگران خوب
solid رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
solid خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
solid چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
solid استوار
solid قابل اطمینان
solid توپر نیرومند
solid ماده جامد سفت
solid سخت
solid مکعب
solid سه بعدی
solid محکم
solid جامد
solid ناب
solid ز جسم
solid منجمد سخت
solid بسته
solid مکعب حجمی
solid قوی خالص
solid یک پارچه
figure skiing handle دستهچوباسکی
magnetic field figure تصویر میدان مغناطیسی
What a lovely tall figure she has . چه قد وبا لای قشنگه دارد
I cant figure it out . I cant make it out at all . I am all at sea.ر من که سر درنمی آورم
regular solid کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
solid fuel سوخت جامد
solid shot ساچمهخالص
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
Seven solid years. هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
This is a very solid car. این اتوموبیل خیلی محکم است
solid-state وسیله الکترونیکی که با اثرات سیگنالهای الکترونیکی یا مغناطیسی در ماده نیمه هادی کار میکند
solid-state وسیله ذخیره حافظه با وضعیت ساکن
solid-state مربوط به وسایل نیمه هادی
solid geometry هندسه سه بعدی
solid state حالت جامد
solid solution کریستال مخلوط
solid solution محلول جامد
solid sodding پوشش یکدست چمنی
solid shaft محور توپر
solid propellant سوخت جامد
solid geometry هندسه فضایی
solid geometry هندسه ی فضایی
color solid سه بعدی رنگ نما
solid line خط پر
solid state نیمه هادی
solid floor کف زیر بر
of solid build خوش بنیه
monoatomic solid جامد تک اتمی
solid wire سیم تک رشته
solid support تکیه گاه جامد
crystalin solid جامد متبلور
solid partition جداگر یکپارچه
solid angle زاویه سه بعدی مخروط وامثال ان
solid body جسم سخت
solid color رنگ یکدست
solid dam سد کور
solid angle زاویه فضایی
solid dam سد بی دررو
solid dike اب بند
solid door لنگه در توپر
solid jet فوران پر
simile [rhetorical figure of speech] تشبیه [استعاره ] [گفتار لفظی]
solid state component مولفهء حالت جامد
solid state device دستگاه حالت جامد
solid state diffusion پخش حالت جامد
gas solid chromatography کروماتوگرافی گاز- جامد
substitutional solid solution محلول جامد جانشینی
airless solid injection تزریق بدون کمپرسور
solid state circuitry مدارات حالت جامد
solid-state laser لیزر حالت جامد [فیزیک]
solid-shade dyeing رنگرزی یکنواخت
solid-shade dyeing یکدست و همرنگ
solid state physics فیزیک حالت جامد
solid-rocket booster راکدثابتبالارونده
solid state cartridge کارتریج حالت جامد
solid rubber tyre لاستیککائوچوییسفت
solid state cartridge کارتریج نیمه هادی
unit solid angle زاویه واحد فضایی
Iranian goods are usally solid. جنس ساخت ایران غالبا" محکم است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com