Dictiornary-Farsi | spiral case | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
spiral case	جعبهمارپیچ


Other Matches

spiral	مارپیچی
spiral	حلزونی فنر مارپیچ
spiral	پیچاپیچ
spiral	چرخش توپ به دور محورطولی خود در یک پاس وضع بدن روی لبه اسکیت روی یک پا
spiral	پاندول
spiral	فنر
spiral	بطورمارپیچ حرکت کردن
spiral	بشکل مارپیچ دراوردن
spiral	حلزونی بشکل مارپیچ
spiral	مارپیچ
spiral test	ازمون مارپیچ
spiral stairs	پلکان مارپیچ
spiral spring	فنر مارپیچ
spiral scanning	مراقبت و تجسس منطقه به طور مارپیچی
spiral beater	همزن مارپیچی
spiral binder	پوشهمارپیچی
spiral stability	پایداری چرخشی
spiral rib	قسمتبرآمدهحلزونی
spiral screwdriver	آچارپیچگوشتیمارپیچ
spiral staircase	پلههایمارپیچی
spiral reinforcement	فولادگذاری مارپیچ
spiral instability	ناپایداری چرخشی
spiral scanning	تقطیع حلزونی
death spiral	حرکت چرخاندن یار
spiral gear	چرخ دنده حلزونی
inflationary spiral	مارپیچ تورمی
pitch of spiral	پای پیچ
spiral agitator	همزن مارپیچی
spiral arms	بازوهای مارپیچی
spiral drill	مته مارپیچی
spiral drill	مته مارپیچ
spiral galaxy	کهکشان مارپیچی
spiral-in groove	شیارمارپیچی
zigzag spiral filament	فیلامان زیگزاگ
barred spiral galaxy	کهکشان مارپیچی مسدود کهکشان مارپیچی میله دار
spiral ratchet drill	مته ضامن دار حلزونی
wage price spiral	دور تسلسل دستمزد
spiral of wages and prices	حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
wage price spiral	قیمت
in that case	دراینصورت
in that case	حال که چنین است
as the case may be	بسته بمورد
in this p case	دراین موردبخصوص
case	حرف بزرگ یا حرف معمولی [فناوری چاپ]
in case of need	عنداللزوم
in case	برای احتیاط
in case	چنانچه مبادا
as the case may be	تاچه مورد باشد
case of need	مباشر
as may be the case <adv.>	احتمالی
as may be the case <adv.>	بطور امکان پذیر
in any case	درهر حال
in case	هرگاه
in case	در صورتیکه
in that case <adv.>	پس
in that case <adv.>	دراینصورت
in that case <adv.>	سپس
such being the case	حال که چنین است دراینصورت
that is not the case	مطلب چنین نیست
in no case	به هیچ صورت
in case <idiom>	برطبق
As the case may be .	برحسب مورد( آن)
Such is not the case . That is not so.	اینطور نیست
In that case he is right.	د رآنصورت حق با اوست
in no case	اصلا
in no case	به هیچ دلیل
in that case <adv.>	بعد
case	پوشه
just in case	برای مطمئن بودن
just in case	احتیاطا
in no case	به هیچ وجه
use case	مجموعه ای از رویدادها
case	حروف بزرگ یا حروف معمولی
case	دعوی
case	پرتزیر
case	محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case	جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case	دعوی مورد
case	محاکمه
case	چمدان
case	کیف
case	جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
case	فرف محفظه
case	غلاف پرچم
case	مسئله
case	دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
case	موضوع حالت
case	کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند
case	دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
case	پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
case	تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case	رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
case	صندوق
case	روکش
case	پوشش
case	قاب
case	پوشانیدن صندوق
case	روکش کردن
case	وضع
case	حالت
case	پوسته
case	مورد
case	جلد
case	جا
case	دعوی مرافعه
case	صندوق جعبه
case	: سرگذشت
case	غلاف
case	قالب قاب
case	مورد غلاف
case	پوشاندن
case	درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
case	قضیه
case	جعبه
case	اتفاق
case	وضعیت موقعیت
suit case	جا رختی
case-bottle	شیشه چارپر
transmission case	جعبه دنده
the vocative case	حالت ندا
the vocative case	اسم منادی
to hear a case	دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
to put the case	فرض کردن
the nature of the case	ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
transfer case	جعبه انتقال نیرو
transfer case	دیفرانسیل
suit case	جامه دان
suit case	چمدان
show case	ویترین جعبه اینه
special case	مورد ویژه
special case	مورد خاص یااستثنایی
degenerate case	تباهیدگی [ریاضی] [فیزیک]
case law	قانون موضوعه
case law	رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
test case	قضیه در ازمایش
test case	شخص یاچیز مورد ازمایش
gin-case	[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
case shot	چارپاره
objective case	مفعولیت
door-case	چارچوب در
show case	قفسه جلو مغازه
transmission case	گیربکس
packing case	جعبهبزرگچوبیکهدرآنچیزیراذخیرهمیکنیدویابهجاییمیبرید
Take an umbrella just in case.	احتیاطا"چترهمراه ببرید
He wI'll expedite our case.	اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
At any rate . In any case . Anyway .	درهر صورت
to argue the case for [against] something	بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
Supposing that is the case .	بفرض اینکه اینطور باشد
It is quite a hypothetical case .	این یک قضیه کاملا" فرضی است
weekend case	چمدانتعطیلاتآخرهفته
In this case ( instance) .	دراین مورد
(a) case in point <idiom>	مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
in any case (event) <idiom>	مطمئنا
attache case	کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
brief case [briefcase]	کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
attachT case	کیفدستی
writing case	محلنوشتن
watch case	قاب ساعت
withdrawal of a case	استرداد دعوی
worst-case	بدترین وضع یا احتمال
worst-case	بدبینانهترین
bobbin case	ماکو
cylinder case	جعبهسیلندر
key case	جاکلیدی
passport case	جایپاسپورت
plastic case	جایپلاستیکی
screen case	صفحهنمایش
scroll case	قسمتطومار
spectacles case	جاعینکی
magnet case	بدنه اهنربا
degenerate case	تبهگنی [ریاضی] [فیزیک]
vanity case	کیفلوازم آرایش
schreber case	مورد شربر
exceptional case	حالت استثنایی
case history	شرح حال
case shot	چار پاره
case sensitive	حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف
case studies	بررسی موردی
case of necessity	حالت الزام و ضرورت
case numbers	شماره بسته بندی
case numbers	شماره بسته ها
case ment	غلاف
case ment	پنجره پوشش
case ment	روزنه
case shot	جای فشنگ
case window	پنجره لولادار
chain case	جعبه محافظ زنجیر
dressing case	جعبه لوازم ارایش
door case	چارچوب در
depth of case	عمق سختی
case history	سابقه مرض ودرمان
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
completed case	جعبه پر شده
comb case	شانه دان
cigarette case	قوطی سیگارت
cigar case	قوطی سیگار
chain case	جعبه زنجیر
case ment	پنجره لولادار
case mate	پناهگاه توپ پناهگاه بمب جای نصب توپ در ناو
case mate	بمب پناه جای نصب توپ درناو