English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
split phase motor موتور با انشقاق فاز
Other Matches
split phase انشقاق فاز
split pole motor موتور کمکی
split pole motor موتور با قطب چاکدار
three phase motor موتور سه فاز
two phase motor موتور دو فاز
three phase commutator motor موتور کموتاتوردار سه فازه
three phase current motor موتور سه فازه
three phase induction motor موتوراندوکسیونی سه فاز
single phase motor موتور یک فازه
three phase asynchronous motor موتور اسنکرون سه فازه
three phase synchronous motor موتور سنکرون سه فاز
three phase induction motor موتور القائی سه فاز
two phase induction motor موتور القائی دو فاز
two phase induction motor موتوراندوکسیونی دو فاز
three phase induction motor موتوربا رتور اتصال کوتاه
three phase compound commutator motor موتور کموتاتور کمپوند سه فازه
three phase series commutator motor موتور کموتاتور دار سری سه فازه
three phase shunt commutator motor موتور شنت سه فازه
single phase induction motor موتور القائی یک فازه موتور اندوکسیونی یک فازه
three phase shunt commutator motor موتورکموتاتور دار شنت سه فاز
phase to phase short circuit اتصال کوتاه فاز به فاز
phase to phase short circuit اتصال فاز
phase to phase short circuit اتصال فاز به فاز
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
do split ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
split جدا شدن از گروه
to be split [over something] [with somebody] ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to split the d. میانه را گرفتن
split second ان
split second قسمتی از ثانیه
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
split up پاره شدن
split شکافتن
split دونیم کردن
split مساوی
split از جبهه دورافتادن
split از هم جدا کردن
split وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split میلههای باقیمانده
split شکاف
split نفاق
split دو نیم کردن
split ترک برداشتن تقسیم کردن
split دوبخشی شکافتن
split up <idiom> جداشدن
split پا باز
split up شکستن
split یک پا جلوو یک پا به عقب
split چاک
split up از هم جدا شدن از هم پاشیدن
split ترک
split انشعاب
split-level چند سطحی
split jump پرش روسی
split screen صفحه تقسیم بندی شده
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
split-level سه نیم اشکوبی
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
banana split نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split link چاکشاخهایرابط
split bet شرطدوحالته
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
split hair موشکافی
split the difference <idiom> واریز اختلاف پول
split line خط قالب
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
split risk تفکیک خطر
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split spoon قاشق نمونه برداری
split tackle تکل قیچی
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split trail سهم باز
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
split wheel نیم چرخ
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
split window پنجره تقسیم بندی شده
split ring فنر نمونه گیر
split pipe نیم لوله
split pipe ناو
to split hairs نکته گیری کردن
to split hairs باریک بین شدن
to split hairs موشکافی کردن
to split one's sides از خنده روده برشدن
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split pea نخود دولپه
split pea لپه
lickety split باعجله
lickety split باسرعت وتعجیل
split pen میله لولا
split pin میله لولا
straddle split وضع باز پاها به طرفین
split screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split-screen صفحه شکافته
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split-screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen صفحه نمایش دوبخشی
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split screen صفحه شکافته
split screen صفحه شکسته
split screen صفحه نمایش تقسیم شده
split decision رای اکثریت داوران
split peas لپه
split brain دوپاره مخ
split bricks بریدن اجر
split-screen صفحه شکسته
split bricks اره کردن اجر
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split-screen صفحه نمایش دوبخشی
split-screen صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
split half method روش دو نیمه کردن
split anode magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
split sound system کانال صوتی دوگانه
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
don't split hairs this much <idiom> مو را از ماست نکشید
split side ring لبه فنر جدا شدنی
don't split hairs this much <idiom> خیلی مته روی خشخاش نگذارید
two columns split bet شرطشکافتندوستون
two dozens split bet دوتادوجینشرط
in phase همفاز
phase دوره
phase مرحله عملیات
phase وجه
in phase هم فاز
phase in به ترتیب داخل شدن
phase in داخل کردن
two phase دووهلهای
two phase دو فاز دومرحلهای
two phase دوحالتی
out of phase ناهمفاز
three phase سه فاز
phase-out اتمام یک سری
phase صورت
phase وجهه
phase لحاظ پایه
phase فاز
phase مرحله
phase دوره تحول وتغییر
phase اهله قمر جنبه
phase وضع
phase مرحلهای کردن
out of phase ناهم فاز
out of phase خارج از فاز
phase منظر
phase حالت
phase معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase طبقه
phase وضعیت
phase دوره زمانی اجرای برنامه
phase out به ترتیب خارج کردن
phase out خارج کردن
to phase out something به تدریج موقوف کردن چیزی
phase وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
phase مدت زمانی که برنامه کامپایل میشود
phase بخشی از فرآیند بزرگتر
to phase out something به ترتیب خارج کردن چیزی
to phase out something اتمام یک سری
phase balance تعادل فازی
phase control تنظیم با تغییر فاز
phase difference اختلاف مراحل عملیات
phase difference اختلاف فاز
phase displacement اختلاف فاز
phase velocity سرعت موج
phase distortion اعوجاج فاز
phase control پیچ فاز
phase detector اشکارساز فاز
phase transition تبدیل فاز
phase velocity سرعت فاز
phase diagram نمودار فاز
terminal phase مرحله اخر مسیر حرکت موشک
three phase armature ارمیچر سه فازه
termination phase مرحله پایانی
systolic phase دوره انقباضی قلب
phase discriminator اشکارساز فاز
stationary phase فاز ساکن
single phase تک فازه
replenishing phase بخشی از سیکل عملکردموتورهای پالس جت که دران افت فشار داخل مجرا سبب ورود سوخت میگردد
reference phase فاز مبنا
reentry phase مرحله دخول مجدد موشک درجو
recovery phase مرحله رونق
recovery phase مرحله شکوفائی
quarter phase دو فاز
six phase circuit مدار شش فاز
solvent phase فاز حلال
phase indicator نشاندهنده فاز
phase difference اختلاف فاز جریان الکتریسیته
opposite phase فاز متقابل
phase encoded رمزی شده با فاز
phase modulation تلفیق فازی
phase modifier نافم فاز
phase microscope میکروسکپ طیف
phase equalizer برابر کننده فاز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com