English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (8 milliseconds)
English Persian
split spoon قاشق نمونه برداری
Other Matches
spoon با قاشق برداشتن
spoon قاشق
spoon بوس وکنارکردن
spoon قاشقک
spoon چوب شماره 3 گلف
spoon طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoon چمچه
a spoon یک قاشق
spoon-feeds باقاشق غذا دادن
tea spoon قاشق چایخوری [غذا و آشپزخانه]
silver spoon قاشق نقره
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
tea spoon قاشق چای خوری
bowl of a spoon گودی قاشق
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
spoon feed باقاشق غذا دادن
spoon-fed باقاشق غذا دادن
greasy spoon <idiom>
spoon-feeding باقاشق غذا دادن
spoon-feed باقاشق غذا دادن
wooden spoon قاشقچوبی
spoon ful یک قاشق
table spoon قاشق سوپ خوری
coffee spoon قاشققهوه
draining spoon کفگیرآبکش
soup spoon قاشقسوپخوری
spoon blade تیغهقاشقی
sundae spoon قاشقبستنی
silver spoon ثروت موروثی دارای ثروت موروثی ثروتمند
spoon shaped spatula کارتیغ قاشقی
born with a silver spoon in one's mouth <idiom> باثروت به دنیا آمدن
To be born with a silver spoon in ones mouth . درناز ونعمت بدنیا آمدن
split up پاره شدن
split up شکستن
split میلههای باقیمانده
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
do split ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
to split the d. میانه را گرفتن
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
split up از هم جدا شدن از هم پاشیدن
split second ان
split up <idiom> جداشدن
split انشعاب
split مساوی
split از جبهه دورافتادن
split یک پا جلوو یک پا به عقب
split وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split پا باز
split چاک
split نفاق
split شکاف
split دونیم کردن
split دوبخشی شکافتن
split شکافتن
split دو نیم کردن
split از هم جدا کردن
split جدا شدن از گروه
to be split [over something] [with somebody] ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
split second قسمتی از ثانیه
split ترک
split ترک برداشتن تقسیم کردن
split-level سه نیم اشکوبی
straddle split وضع باز پاها به طرفین
split window پنجره تقسیم بندی شده
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
split wheel نیم چرخ
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
banana split نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
to split one's sides از خنده روده برشدن
split link چاکشاخهایرابط
split bet شرطدوحالته
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
split-level چند سطحی
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
split the difference <idiom> واریز اختلاف پول
to split hairs نکته گیری کردن
to split hairs باریک بین شدن
to split hairs موشکافی کردن
split trail سهم باز
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split-screen صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen صفحه نمایش دوبخشی
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
lickety split باعجله
lickety split باسرعت وتعجیل
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split peas لپه
split brain دوپاره مخ
split bricks بریدن اجر
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
split-screen صفحه شکافته
split-screen صفحه شکسته
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen صفحه شکسته
split screen صفحه شکافته
split screen صفحه تقسیم بندی شده
split screen صفحه نمایش تقسیم شده
split screen صفحه نمایش دوبخشی
split-screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split bricks اره کردن اجر
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split decision رای اکثریت داوران
split pipe ناو
split pin میله لولا
split phase انشقاق فاز
split pen میله لولا
split pea لپه
split pea نخود دولپه
split line خط قالب
split pipe نیم لوله
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split jump پرش روسی
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split hair موشکافی
split tackle تکل قیچی
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split risk تفکیک خطر
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split ring فنر نمونه گیر
don't split hairs this much <idiom> مو را از ماست نکشید
split pole motor موتور کمکی
split pole motor موتور با قطب چاکدار
don't split hairs this much <idiom> خیلی مته روی خشخاش نگذارید
split phase motor موتور با انشقاق فاز
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
split sound system کانال صوتی دوگانه
split anode magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
two dozens split bet دوتادوجینشرط
two columns split bet شرطشکافتندوستون
split half method روش دو نیمه کردن
split side ring لبه فنر جدا شدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com