English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (8 milliseconds)
English Persian
split trail سهم باز
Other Matches
trail بدنبال کشیدن
right trail سهم سمت راست توپ
trail خط ی در امتداد چیزی
trail یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
trail بدنبال حرکت کردن
trail طفیلی بودن
trail دنباله دار بودن
trail دنباله داشتن
trail اثرپا باقی گذاردن
trail پیشقدم پیشرو
trail دنباله
trail هدف را تعقیب کنید
trail راهک
off the trail دوراز خط
off the trail پی گم کرده
trail هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
box trail سهم بسته
combat trail مسیر جریان رزم
audit trail ردممیزی
audit trail اثر رسیدگی
audit trail پیگیری
audit trail رد ممیزی
box trail سهم قوطی شکل
combat trail مسیررزمی
condensation trail مسیر انجماد
condensation trail مجموعه وسایل انجماد
cross trail جاده عرضی
the trail of a meteor دنباله شهاب
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
vapor trail مسیر عبور بخار
trail run رانش ازمایشی
trail porty قسمت نظم ارای ستون
vortex trail دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
trail formation ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
vapour trail ردپروازهواپیمادرآسمان
To be on someone trail. To trace someone. رد کسی را دنبال کردن
trail bike موتورسیکلت کوچک سبک برای مسیرهای خارج از جاده
nature trail مسیرعلامتگذاریشده
vapor trail لولههای بخار
To follow ( trail, chase) someone. پی کسی افتادن
trail-view mirror آینهبغلتریلی
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
deflection component of trail شاخه سمتی مسیر
deflection component of trail شاخه سمتی معبر حرکت
To put someone off the scent. To draw a red herring across the trail. رد گم کردن
to be split [over something] [with somebody] ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
split جدا شدن از گروه
split up <idiom> جداشدن
to split the d. میانه را گرفتن
split up از هم جدا شدن از هم پاشیدن
split up پاره شدن
split up شکستن
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
do split ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
split نفاق
split دو نیم کردن
split میلههای باقیمانده
split ترک برداشتن تقسیم کردن
split وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split یک پا جلوو یک پا به عقب
split از جبهه دورافتادن
split مساوی
split شکافتن
split ترک
split چاک
split پا باز
split از هم جدا کردن
split دونیم کردن
split دوبخشی شکافتن
split شکاف
split انشعاب
split second ان
split second قسمتی از ثانیه
to split hairs موشکافی کردن
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split wheel نیم چرخ
to split one's sides از خنده روده برشدن
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
straddle split وضع باز پاها به طرفین
split window پنجره تقسیم بندی شده
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
to split hairs نکته گیری کردن
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
split the difference <idiom> واریز اختلاف پول
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
to split hairs باریک بین شدن
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split link چاکشاخهایرابط
split bet شرطدوحالته
split-level سه نیم اشکوبی
split-level چند سطحی
banana split نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
split-screen صفحه نمایش دوبخشی
split screen صفحه تقسیم بندی شده
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split screen صفحه شکافته
split peas لپه
split brain دوپاره مخ
split bricks بریدن اجر
split bricks اره کردن اجر
split screen صفحه شکسته
split decision رای اکثریت داوران
split screen صفحه نمایش تقسیم شده
split hair موشکافی
split-screen صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
split-screen صفحه شکافته
split-screen صفحه شکسته
split-screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen صفحه نمایش دوبخشی
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
lickety split باعجله
lickety split باسرعت وتعجیل
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split pipe ناو
split screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split phase انشقاق فاز
split spoon قاشق نمونه برداری
split pin میله لولا
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split pipe نیم لوله
split risk تفکیک خطر
split ring فنر نمونه گیر
split pen میله لولا
split pea لپه
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split jump پرش روسی
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split line خط قالب
split pea نخود دولپه
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split tackle تکل قیچی
don't split hairs this much <idiom> مو را از ماست نکشید
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
don't split hairs this much <idiom> خیلی مته روی خشخاش نگذارید
split side ring لبه فنر جدا شدنی
split anode magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
two columns split bet شرطشکافتندوستون
two dozens split bet دوتادوجینشرط
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
split phase motor موتور با انشقاق فاز
split half method روش دو نیمه کردن
split pole motor موتور کمکی
split pole motor موتور با قطب چاکدار
split sound system کانال صوتی دوگانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com