English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (4 milliseconds)
English Persian
spoon-feeds باقاشق غذا دادن
Other Matches
a spoon یک قاشق
spoon قاشقک
spoon قاشق
spoon چمچه
spoon با قاشق برداشتن
spoon بوس وکنارکردن
spoon چوب شماره 3 گلف
spoon طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
feeds روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feeds وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feeds مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feeds وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feeds وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feeds سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feeds علیق
feeds جلو بردن
feeds خوراندن تغذیه کردن
feeds خورد
feeds خوراک علوفه
feeds خوردن
feeds خوراک دادن
feeds پروردن چراندن
feeds خوراک
feeds چرخ نوار که روی ماشین نصب میشود
feeds تغذیه گردن
feeds پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feeds درون گذاشت
feeds خوراندن
feeds تغذیه کردن
feeds کاررساندن
spoon blade تیغهقاشقی
soup spoon قاشقسوپخوری
draining spoon کفگیرآبکش
coffee spoon قاشققهوه
sundae spoon قاشقبستنی
wooden spoon قاشقچوبی
greasy spoon <idiom>
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
tea spoon قاشق چایخوری [غذا و آشپزخانه]
bowl of a spoon گودی قاشق
tea spoon قاشق چای خوری
silver spoon قاشق نقره
silver spoon ثروت موروثی دارای ثروت موروثی ثروتمند
split spoon قاشق نمونه برداری
spoon ful یک قاشق
spoon-feeding باقاشق غذا دادن
table spoon قاشق سوپ خوری
spoon-feed باقاشق غذا دادن
spoon-fed باقاشق غذا دادن
spoon feed باقاشق غذا دادن
force-feeds واخوراندن
breast-feeds شیر پستان دادن
force-feeds به زور به خورد کسی دادن
force-feeds به زور خوراندن
breast-feeds با پستان شیردادن
spoon shaped spatula کارتیغ قاشقی
bite the hand that feeds you <idiom> جواب خوبی را با بدی دادن
To bite the hand that feeds one . نمک راخوردن ونمکدان شکستن
To be born with a silver spoon in ones mouth . درناز ونعمت بدنیا آمدن
born with a silver spoon in one's mouth <idiom> باثروت به دنیا آمدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com