English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (15 milliseconds)
English Persian
spot check مقابله موضعی
spot check بررسی موضعی
spot check بطور چند در میان ازمودن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check بازدید در محل
Other Matches
spot نقطه
spot خال
spot مکان
spot محل
spot لکه موضع
spot نقدا"
on the spot فی المجلس
on-the-spot نقدا"
on-the-spot فی المجلس
on the spot نقدا"
spot لکه لک
spot موضع
spot کمان
spot مسافت یابی کردن
spot تنظیم تیر کردن
spot درجا
spot در محل
spot پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot مشاهده کردن گلوله ها
spot جا
spot تشخیص دادن
spot بجااوردن
spot فوری
spot باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot لکه دارشدن
spot لکه دارکردن
spot به طور نقد
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot زمان مختصر لحظه
spot-on دقیقا صحیح
up on the spot فی المجلس مقدا بی درنگ
spot کشف کردن دیدن
on the spot <idiom> درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot کشف کردن اماده پرداخت
in a spot <idiom> درمشکل قرار داشتن
spot [لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
face off spot نقطه رویارویی
spot map کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
He was kI'lled on the spot. جابجا کشته شد
dead spot منطقه ساکت
face off spot هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
cold spot نقطه سرماگیر
dead spot نقطه خنثی
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
cathode spot لکه کاتدی
cash spot نقد فوری
spot elevation ارتفاع تعیین شده
billiard spot نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
balkline spot نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
flying spot لکه نورتند رو
focal spot کانون
light spot نقطه منور
soft spot شولات
soft spot ناحیه نشست
spot footing پی مجزا
spot elevation نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot distortion اغتشاش نقطه
spot cash پول نقد
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
previous spot نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
spot of enforcement نقطه پنالتی
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
head spot نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
landing spot نقطه فرود
light spot نقطه نور
long spot موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
pain spot نقطه درد
penalty spot نقطه پنالتی
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
spot cash پرداخت نقدی
tight spot <idiom> شرایط سخت
unpainted spot تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
touch spot ناحیه بساوشی
sweet spot قسمت مرکزی راکت یا چوب
succeeding spot نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
spot welding جوش نقطهای
spot welding جوشکاری نقطهای
spot welding نقطه جوش
spot weld اتصال نقطه جوش
spot weld نقطه جوش دادن
warm spot اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm spot نقطه گرماگیر
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
Johnny-on-the-spot <idiom>
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
trouble spot کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
high spot جذابترین لذتبخشترین
black spot جادهباآمارتصادفبالا
handicap spot مهرهتعادلی
centre spot خالوسط
yellow spot نقطه زرد
water spot واتراسپات
spot weld خال جوش
spot transaction معامله نقدی
spot test ازمایش فوری
spot pass پاس غیرمستقیم
spot net شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot market بازار معاملات نقدی
spot market بازار نقدی
spot lamp لامپ با نورمتمرکز
spot lamp لامپ موضعی
spot kick ضربه کاشته
spot grading صافسازی
spot goods کالاهای اماده تحویل
spot goods کالاهای موجود
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot price قیمت نقدی
spot shot ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot sale فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot sale فروش نقد
spot report گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot repair تعمیر در محل
spot repair تعمیر در جا
spot rate نرخ فروش نقدی
spot price قیمت تمام شده
spot price بهای جنس در معامله نقدی
spot price قیمت برای فروش فوری
water spot گردباد دریایی
air spot تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
beauty spot خال کوچک
spot checks بطور چند در میان ازمودن
spot checks بررسی موضعی
spot checks مقابله موضعی
beauty spot خال
advertising spot فیلم تبلیغاتی
spot checks بازدید در محل
blind spot نقطه ضعف
air spot تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
beauty spot خال زیبایی
blind spot نقطه کور
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
hot spot نقطه داغ
hot spot نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
This is an ideal spot for picnics . اینجا برای پیک نیک ماه است
spot welding electrode الکترود جوشکاری نقطهای
bridge spot weld جوشکاری نقطهای
center face off spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center ice spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
white spot ball مکانتوپسفید
flying spot scanner پوینده لکهای تند رو
great white spot لکه سفید بزرگ
kicks from the penalty spot شوت از نقطه پنالتی
spot pattern test ازمون طرح نقطه ها
great red spot لکه سرخ بزرگ
baulk line spot نقطهخطمرز
spot welding machine دستگاه جوش نقطهای
double row spot welding جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
single row spot welding جوشکاری نقطهای سری
check او نتیجه چاپ و صورتحساب ها را بررسی کند تا ببیند آیا مشابه هم هستند یا خیر
check خطا یا توقف کوچک در فرآیند
check اجرای خشک یک برنامه
check اطمینان از صحت چیزی
check محلی در برنامه که داده و وضعیتهای داده قابل ضبط ونمایش هستند
check بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
check یک بیت از کلمه دودویی که برای بررسی هر بیتی به کار می رود
check جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
check حرف اضافی در متن ارسالی که بررسی میکند آیا خطایی در متن رخ داده یا یه و مقدار آن به متن بستگی دارد
check رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
check سخت افزار یا نرم افزاری که نشانی میدهد متن ارسالی نادرست است و خطا ردی داده است
check مجموعه حروف مشتق شده از یک متن برای بررسی و تصحیح خطاها
check نشانهای که انتخاب جعبه بررسی را نشان میدهد واغلب یک ضربدر در آن است
check بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
check-up کنترل کردن
check-up کنترل
check-up بازبینی
second check بررسی دوباره
second check بررسی نهایی
check-up بازبینی کردن
check-in نام نویسی کردن مراسم ورود
check-in وارد شدن
check in نام نویسی کردن مراسم ورود
check in وارد شدن
check مقابله کردن بررسی
check سنجیدن
to check out something چیزی را بررسی یا امتحان کردن
to check in نام نویسی کردن [هتل]
in check <idiom> غیرقابل کنترل
check جلوگیری کردن از
check ممانعت کردن
check سرزنش کردن رسیدگی کردن
check مقابله کردن مقابله
check ارزیابی کردن
check تحقیق کردن
check بررسی کردن
check مطالعه کردن
check تجزیه کردن
check محک زدن
check عیار گرفتن
check بررسی
check بررسی کردن
check تطبیق کردن
check منع
check تطبیق
check مقابله
check چک
check وارسی
check امتحان کردن بازرسی
check امتحان
check چاپ گرفتند وضعیت داده و برنامه در یک نقط ه بررسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com