Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
square sail
بادبانچهاگوش
Other Matches
sail
بادبان
sail
شراع کشتی بادی
sail
شراع
sail
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail into
به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
sail ho!
کشتی !کشتی !
sail
با کشتی حمل کردن
sail
سفر دریایی رااغاز کردن
sail
حرکت کردن
sail
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sail
کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
sail
با نازوعشوه حرکت کردن
sail
هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
in sail
د رکشتی
under sail
دارای بادبانهای گسترده
sail into
<idiom>
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
to go for a sail
با کشتی بادی سفریاگردش کردن
to sail
[for]
با کشتی بادی آغاز به سفر کردن
[به]
to me sail
رهسپار شدن
sail
مسافرت با قایق بادی
sail
راندن
to take in sail
جمع کردن یا پیچیدن بادبان شراع پیچیدن
lateen sail
بادبان سه گوش
sail locker
انبار ملوانی
set sail
<idiom>
سفردریایی را آغازکردن
cut of sail
برش بادبان
how many day's sail is it?
چند روز راه است باکشتی
dry sail
بیرون اوردن قایق از اب
head sail
بادبان جلو کشتی
full sail
بابادبانهای گسترده
main sail
بادبان اصلی
lateen sail
کشتی دارای بادبان سه گوش
full sail
تبار مجهز
head sail
بادبان جلوی دکل
make sail
sail set
to sail avessel
راندن قایق
set sail
بالا بردن بادبان
set sail
sail make: syn
sail panel
صفحهقایقرانی
to sail a sea
باکشتی عبورکردن ازدریا
gaff sail
بادبانمایلمتصلبهدکل
Bermuda sail
بادبانبرمودائی
stay sail
بادبان نصب شده برروی دیرک
to set sail
رهسپارشدن
to sail the sky
پروازکردن درهوا
to clew up
[ a sail
بالاکشیدن بادبان
mizzen sail
بادبان پاشنه
set sail
رهسپار دریا شدن
sail loft
جایگاه بادبان سازی
sail area
سطح بادبان
sail arm
پره اسیاب بادی
sail area
قسمت بادگیر کشتی
mizzen sail
بادبان روی دکل فرعی
sail cloth
پارچه بادبانی یا شراعی
sail hook
قلاب چادر
sail locker
انبار وسایل ملوانی
press of sail or canvas
ان مقداربادبان که باد اجازه دهد
press of sail or canvas
بادبان بفراخور باد
fore royal sail
بالاترینقسمتبادبان
sail close to the wind
اندکی از اصول تجاوزکردن
main royal sail
بادبانسلطنتیاصلی
gaff sail boom
تیرکبادبانمایل
upper fore topgallant sail
قسمتبالاییبادبانچهارگوش
main upper topgallant sail
بادباناصلیرویعرشهیفوقانی
main lower topgallant sail
بادبانبالایدکلاصلیتحتانی
lower fore topgallant sail
بادبانتحتانیجلویدکلکشتی
To be a time server . To sail with the wind .
ابن الوقت بودن
To be a time -server . To sail with the wind . To be unprincipled.
نان را به نرخ روز خوردن ( ابن الوقت بودن )
square
گوشه دار
square
مربع توان دوم
square
چارگوش
four-square
مصممانه
four-square
رک
square
بتوان دوم بردن مجذور کردن
square
مجذور
square
چهارگوش کردن مربع کردن
square
راست حسینی
square
عادلانه
square
منظم حسابی
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
square
منصف
four-square
چهارگوش
square in
پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
square
جذر میدان
square out
ضربه از خارج محدوده میلههای کریکت
four-square
با صراحت
four-square
به طور صریح
four-square
رک و راست
square
برابر
four-square
چهار گوشهی کامل
four-square
کاملا مربع
try square
گونیای فلزی
t square
خطکش چلیپایی
t square
خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی
three square
بشکل مثلث
four-square
بیشیله پیله
four-square
راستگو
four-square
صادق
four-square
پراراده
four-square
مصمم
four-square
استوار
four-square
پابرجا
four-square
قرص
four-square
محکم
four-square
صریح
four-square
بیرودربایستی
three square
سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
by the square
بدقت
square one
<idiom>
درآغاز
out of square
خارج از چهار گوش بطور نامنظم یا نادرست
out of square
کج
on the square
بدرستی
by the square
مطابق نمونه
on the square
بانصاف
on the square
بدون کجی
square
خانه شطرنج
by the square
درست
mean square
یک مربع حسابی
square
گونیا
all square
مساوی
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
به یک طرف میله وعمود به ان
three square
دارای سه ضلع مساوی
square
جوردراوردن
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
square
واریز کردن
square
مربع
square
مرتب کردن کلاه
square
چهار گوش
square
وفق دادن
square
مساوی
word square
acrostic
weak square
نقطه ضعف
weak square
حفره سوراخ
weak square
خانه ضعیف شطرنج
to be back to square one
<idiom>
دوباره به سر
[آغاز]
کار رسیدن
square bracket
قلاب
square radian
استرادیان
[یکای زاویه فضایی ]
[ریاضی]
I cannot square it with my conscience to ...
من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
square move
حرکت
to be back to square one
<idiom>
دوباره به اول داستان رسیدن
square matrix
ماتریس مربعی
[ریاضی]
fair and square
<idiom>
راست وبی پرده
word square
جدول کلمات متقاطع
square neck
یقهچهاگوش
square flag
پرچممربع
square bet
شرطچهارگوش
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
square trowel
مالهچهاگوش
white square
خانهسفید
black square
خانهسیاه
hollow square
[گچ بری هرمی رومی]
set square
گونیا
square bracket
براکت
square design
طرح خشتی
[طرح مربع شکل]
[این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
square bracket
کروشه
square meal
غذایمقوی
The Ferdowsi Square .
میدان فردوسی
square number
مربع کامل
[ریاضی]
square root of
جذرعددی
square deals
تقلب نکردن
color square
مربع رنگ نما
flight square
خانه فرار شطرنج
magic square
چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
mean square deviation
اختلاف
mean square deviation
مغایرت
mean square deviation
میزان انحراف متداول
miter square
گونیا
root mean square
ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
square ball
پاس عرضی
square base
کف گلوله یا قسمت ته گلوله
square dance
رقص محلی امریکا
square dance
رقص چوبی
square dome
چهار طاقی
square foot
فوت مربع
square inch
اینچ مربع
square knot
گره مرکب از دونیم کره
square knot
گره مربر
chi square
مربع خی
square deal
باشرف بودن رک وراست
square deals
باشرف بودن رک وراست
square root
جذر
square root
ریشه دوم
square roots
جذر
square roots
ریشه دوم
square deal
تقلب نکردن
square brackets
قلابهای گوشه دار
back square
گونیای فلزی که در کارگاههااستفاده میشود
betwixt square
گونیا
bevel square
گونیا
carpenters try square
گونیای درودگری
square knot
گره مربع
square lattice
شبکه مربعی
to play square
راست وحسینی بازی کردن
square wood
بریدن الوار
square rigger
نوعی کشتی بادی
square wave
باس ای که عمودی حرکت میکند. به طرف بالا سپس سطح خود را تغییر میدهد وعمودی پایین می آید. بازیابی داده از پایگاه داده ها به کار می رود
square shouldered
دارای شانه پهن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com