Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 145 (7 milliseconds)
English	Persian
staff levelling	میر ترازیابی
Search result with all words
levelling staff	میر
levelling staff	شاخص تراز
marked levelling staff	میر مدرج
marked levelling staff	میر ترازگیری
Other Matches
levelling	تسطیح
levelling	هموارسازی
levelling	تعدیل
levelling	ترازیابی
levelling	ارتفاع یابی
levelling course	لایه تسطیح کننده
levelling f	سطحپایه
levelling screw	پیچ تنظیم
levelling rod	دستک مساحی
levelling head	سرترازیابی
levelling foot	سطح پایه
levelling rod	دستک
levelling straightedge	خط کش تراز
continuous levelling	تراز یابی پیوسته
levelling monument	ریپرترازیابی
precision levelling	ترازیابی دقیق
levelling rod	زمین پیمایی
automatic levelling	سیستم متعادل کننده خودکارهواپیما سیستم ترازکننده خودکار
levelling instrument	وسیله ترازیابی
levelling monument	نشان ترازیابی
levelling monument	انگپایه ترازیابی
levelling head level	مقطعدهانهیتراز
levelling drag scrapers	اسکریپر تیغه دار
levelling head locking knob	دکمهقفلسرترازیاب
staff	تیر
staff	مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staff	کارمندان کارکنان
staff	پرسنل
staff	چوب بلند
staff	افسران صاحب منصبان
staff	اعضاء هیئت
staff	چوب پرچم ستاد ارتش
staff	با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff	کارمندان
staff	پرسنل ستاد ستادی
staff	کارکنان
staff	1- ستاد 2- کارکنان
staff	مخلوط سیمان و گچ
staff	قسمت ستاد
rammer staff	چوب سمبه
special staff	ستاد تخصصی
special staff	ستاداختصاصی
staff duty	وفیفه ستادی
staff college	دانشگاه جنگ
staff coordination	هماهنگی ستادی
operating staff	متصدیان
quarter staff	نیزه چوبی
planning staff	ستاد طرح ریزی کننده
personal staff	ستاد خصوصی فرمانده
personal staff	ستاد شخصی
paraprofessional staff	کارکنان غیر تخصصی
pack staff	بارنگهدار
pack staff	بغچه نگه دار
rammer staff	دسته سمبه
staff duty	ماموریت ستادی
staff duty	کار ستادی
surveyor's staff	ژالون نقشه برداری
technical staff	کارمندان یا اعضای فنی
the staff of old age	عصای پیری
tip staff	عصای سر فلزی
treble staff	موسیقی
ground staff	افرادنگهداریکنندهیکزمینورزشی
staff nurse	سرپرستار
hotel staff	کارکنان هتل
leveling staff	میر
redeploy [staff]	تبدیل کردن
redeploy [staff]	برگرداندن
redeploy [staff]	عوض کردن
supervisory staff	مباشرین
supervisory staff	کارمندان مباشر
staff estimate	براورد ستادی
staff gauge	اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
staff gauge	اشل دستی
staff manager	رئیس کارگزینی
staff of life	نان یا چیزی شبیه ان
staff of life	مایه حیات
staff officer	افسر ستاد
staff section	بخش ستادی
staff section	قسمت ستادی دسته سمبه
staff section	قطعات سمبه
staff sergeant	گروهبان دوم
staff study	بررسی ستادی
staff supervision	نظارت ستادی
redeploy [staff]	تغییر دادن
operating staff	کارمندان عملیاتی
editorial staff	هیئت مدیره یانویسنده
directing staff	ستاد هدایت کننده
directing staff	ستاد هادی
brigade staff	ستاد تیپ
conducting staff	ستاد هادی
conducting staff	ستاد هدایت کننده
combined staff	ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
combined staff	ستاد مرکب
Chief of Staff	رئیس ستاد
army staff	ستاد نظامی
army staff	ستادارتش
army staff	ستاد نیروی زمینی
analysis staff	ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
Chiefs of Staff	رئیس ستاد
ensign staff	میله پرچم پاشنه
general staff	ستاد ارتش
general staff	ستاد کل
jacob's staff	مسافت سنج
jacob's staff	چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
joint staff	ستاد مشترک
jack staff	میله پرچم سینه
integrated staff	ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
integrated staff	ستاد توام
leveling staff	ژالون نقشه برداری
gangway staff	نگهبان پله
general staff	ستاد عمومی
general staff	ستادفرماندهی
member of staff	کارمند
half staff	نیم افراشته
hand staff	دسته خرمن کوب
hand staff	چوبدستی
deaputy chief of staff	رئیس رکن از رده سپاه به بالا
joint chief of staff	رئیس ستاد ارتش
army general staff	ستاد عمومی ارتش
army general staff	ستادنیروی زمینی
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک
assistant chief of staff	معاون رئیس ستاد
assistant chief of staff	معاونت
water staff gauge	اشل اندازه گیری عمق اب
vice chief of staff	دستیاررئیس ستاد
supreme commander's staff	ستاد عالی ارتش
general staff college	دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
supreme commander's staff	ستاد کل ارتش
assistant chief of staff, g	رکن یکم اداره یکم
vice chief of staff	جانشین رئیس ستاد
assistant chief of staff, g	معاونت پرسنلی
command and general staff college	دافوس
assistant chief of staff,g (intelligenc	رکن دوم اداره دوم
assistant chief of staff, g (operations	معاونت عملیات
assistant chief of staff,g (intelligenc	معاونت اطلاعات
assistant chief of staff, g (operations	رکن سوم اداره سوم
command and general staff college	دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
assistant chief of staff,g(civil affair	معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
The singer and his staff commandeered the entire backstage area.	خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator.	هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com