Dictiornary-Farsi | stage direction | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (6 milliseconds)

English	Persian
stage direction	مدیریت
stage direction	کاگردانی


Other Matches

direction	دستورالعمل جهت
direction	مسیر هدایت کردن
direction	امتداد
direction	دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
direction	سازمان دهی یامدیریت
direction	سمت بافت
direction	سرپرستی
self direction	خودفرمان
direction	جهت خواب فرش
direction for use	دستوراستعمال
X direction	حرکت افق
Y direction	حرکت عمودی
direction to be followed	جهتحرکت
direction	گرا
direction	رهبری
direction	اداره جهت راه
direction	مسیر
direction	راستا
direction	جهت
direction	سو
direction	هدایت
direction	سمت
direction	کارگردانی
direction	دستور
direction	هدایت رهبری
direction	ارشاد
In the opposite direction .	درجهت مخالف
direction finder	جهت یاب
direction center	مرکز هدایت عملیات
direction board	پلاتینگ بردسمت نمای دیدبان
bearing direction	جهت قرار گرفتن یاطاقان
direction center	مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
direction board	صفحه سمت نما
fire direction	هدایت کردن اتش
fire direction	هدایت اتش
cutting direction of a saw	جهات برش اره
compass direction	جهت قطبنمای مغناطیسی
compass direction	گرای مغناطیسی
compass direction	سمت قطب نما
briefing direction	دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
direction finder	سمت یاب
direction finder	جهت یاب خودکار
direction rectifier	یکسوکننده سمتی
direction peg	میخ نشانه
fighter direction	هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
direction of thread	سوی پیچش پیچ
direction of fire	سمت تیر
direction of attack	سمت حمله
direction of attack	سمت تک
direction of a current	current a of set
direction indicator	دستگاه نشاندهنده جهت حرکت
direction indicator	دستگاه جهت نمایی
direction finding	جهت یابی کردن
direction finding	سمت یابی کردن
direction finder	دستگاه جهت یاب
direction finder	راستایاب
direction finder	جهتیاب
field direction	جهت میدان
direction finder	جهت یاب رادیویی
wind direction	جهتوزشباد
instrument direction	سمت اندازه گیری شده
instrument direction	سمت زاویه یاب
magnetic direction	جهت مغناطیسی
main direction	جهت اصلی
reaction direction	جهتواکنش
direction of points	جهتیاب
direction of Mecca	بهجهتمکه
in the opposite direction.	در جهت مخالف
art direction	ترکیب
art direction	آرایش
the direction to mecca	قبله
direction finding	جهت یابی
art direction	شکل بندی
art direction	دکور
flow direction	جهت گردش
direction of thread	جهت پیچ
three dimensional direction finding	جهت یابی فضایی
wind direction and speed	جهتوسرعتوزشباد
direction finding aerial	انتن جهت یابی
direction finding station	پست جهت یابی
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
fire direction net	شبکه مخابراتی هدایت اتش
radio direction finding	جهت یابی بی سیم
ina northerly direction	بطرف شمال شمالا
fire direction net	شبکه هدایت اتش
ina northerly direction	سوی شمال
in a south easterly direction	از جهت جنوب خاور
current direction indicator	دستگاه نشاندهنده جهت جریان
fire direction center	مرکز هدایت اتش
rotation in a clockwise direction	گردش در جهت عقربه ساعت
magnatic direction indicator	دستگاه نشاندهنده جهت مغناطیسی
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
automatic direction finder	جهت یاب اتوماتیک
radio direction finding	پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
The aircrafts was flying in a northerly direction.	هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
air defense direction center	مرکز هدایت اتش پدافند هوایی
to go on the stage	اکترشدن
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
first stage	مرحلهاول
second stage	مرحلهدوم
third stage	مرحلهسوم
to go on the stage	بازیگرشدن
stage	طبقه
stage	اشکوب
stage	مراحل مختلف یک موشک
stage	درجه مرحله
stage	سکو
stage	اسکان دادن
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage	چوب بست
stage	صحنه نمایش
stage	مرحله
stage	در صحنه فاهرشدن
stage	پرده گاه مرحله
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
stage	صحنه
stage	منزل
stage	پایه وهله
stage	مرحله دار شدن اشکوب
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
stage	نیمکت اویزان
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
stage	مقام
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
high frequency radio direction finding	جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage set	تعویض سن
turbine stage	طبقه توربین
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
termination stage	مرحله پایانی
stage door	در عقب صحنه
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
landing stage	حملباقایق
stage-managed	کارگردانی کردن
speed stage	سطح سرعت
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
stage curtain	پردهنمایش
stage clip	سطحنمایش
stage doors	در عقب صحنه
stage whisper	نجوای روی صحنه
stage whispers	نجوای روی صحنه
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage-struck	شیفتهی بازیگری
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
mechanical stage	پایهمکانیکی
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
speed stage	مرحله سرعت
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage manager	کارگردان نمایش
converter stage	طبقه مبدل
developmental stage	مرحله تکوینی
developmental stage	مرحله پیشرفت
differential stage	مرحله تفاضلی
energy stage	لایه انرژی
first audio stage	مرحله صوتی نخست
flood stage	تراز بحرانی طغیان
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
initial stage	طبقه نخستین
input stage	طبقه ورودی
input stage	طبقه اولیه
larval stage	مرحله کرمی
macro stage	مرحله کلان
killer stage	صافی رنگ
buffer stage	مرحله میانگیر
stage manager	مدیر نمایش
stage managers	مدیر نمایش
stage managers	کارگردان نمایش
stage manage	اداره کردن
stage manage	کارگردانی کردن
stage-manage	اداره کردن
stage-manage	کارگردانی کردن
stage-managed	اداره کردن
stage-manages	کارگردانی کردن
stage-managing	اداره کردن
stage-managing	کارگردانی کردن
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage fright	صحنه هراسی
anal stage	مرحله مقعدی
main stage	طبقه اصلی
main stage	عرشه اصلی
modulator stage	طبقه مدولاسیون
oral stage	مرحله دهانی
oedipal stage	مرحله ادیپی
output stage	مرحله خروجی
stage-manages	اداره کردن
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
phallic stage	مرحله التی
single stage	یک طبقهای
single stage	یک طبقه
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
stage director	مدیر نمایش