Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (9 milliseconds)
English
Persian
stage director
مدیر نمایش
Other Matches
director
فرنشین
director
سرپرست
director
هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
director
سرپرست تیم بولینگ
director
مدیر یارئیس مسابقه شمشیر بازی
director
نرم افزار نوشتاری چند رسانهای محصول Macromedia که به کاربر اجازه کنترل عناصر در زمان مشخص میدهد
director
هدایت کننده اتش
director
مدیر
director
رئیس
director
اداره کننده
director
کارگردان
director
هدایت کننده
director
عضو هیئت مدیره
director
سوی دهنده
director
هادی
director
برج هدایت تیر
macromind director
ماکرومایند دایرکتور
meta director
هدایت کننده به موقعیت متا
You sure have a nerve to ask become a director.
آخر تورا چه ره ریاست
ortho director
هدایت کننده به موقعیت ارتو
director sight
زاویه یاب مخصوص هدایت تیر
plane director
نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
gun director
برج کنترل توپ
director's chair
صندلیمدیر
salaried director
مدیر موفف
director sight
دوربین هادی
director general
مدیر کل
ballistic director
هدایت کننده بالیستیکی
director general
رئیس کل
director generals
رئیس کل
attack director
وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
director generals
مدیر کل
managing director
مدیر عامل
para director
هدایت کننده به موقعیت پارا
computer center director
مدیر مرکز کامپیوتر
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
ortho para director
هدایت کننده به موقعیتعای ارتو- پارا
report tothe director
خود را حضورا نزد رئیس معرفی کنید
Director of Public Prosecutions
مسئولپیگردپلیس
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
behind the stage
<adj.>
<adv.>
خصوصی
[اصطلاح مجازی]
to go on stage
وارد صحنه
[نمایش]
شدن
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
stage
یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
behind the stage
<adj.>
<adv.>
محرمانه
[اصطلاح مجازی]
stage
پایه وهله
to go on the stage
اکترشدن
not stage
مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
third stage
مرحلهسوم
second stage
مرحلهدوم
first stage
مرحلهاول
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
to go on the stage
بازیگرشدن
stage
مقام
stage
در صحنه فاهرشدن
stage
مراحل مختلف یک موشک
stage
درجه مرحله
stage
سکو
stage
طبقه
stage
اسکان دادن
stage
صحنه نمایش
stage
پرده گاه مرحله
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage
چوب بست
stage
صحنه
stage
منزل
stage
مرحله
stage
مرحله دار شدن اشکوب
stage
قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage
اشکوب
stage
نیمکت اویزان
stage door
در عقب صحنه
two stage sampling
نمونه گیری دو مرحلهای
stage doors
در عقب صحنه
two stage experiment
ازمایش دو مرحلهای
at the rear of the stage
<adj.>
<adv.>
در پس پرده
stage manage
اداره کردن
stage managers
کارگردان نمایش
to put on the stage
بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
termination stage
مرحله پایانی
stage fever
کرم بازیگری یا اکتری
stage payments
پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage race
مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage set
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage manager
کارگردان نمایش
stage set
تعویض سن
stage-managed
کارگردانی کردن
this play does not stage well
این داستان خوب در نمایش در نمیاید
stage managers
مدیر نمایش
stage manager
مدیر نمایش
stage whisper
نجوای روی صحنه
stage whispers
نجوای روی صحنه
stage-struck
عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
landing stage
حملباقایق
turbine stage
طبقه توربین
To appear on the scene (stage).
روی صحنه ظاهر شدن
stage-managed
اداره کردن
stage-manage
کارگردانی کردن
stage-manage
اداره کردن
stage manage
کارگردانی کردن
speed stage
سطح سرعت
stage-manages
اداره کردن
centre-stage
شرائطبسیار حساسو مهم
stage-struck
شیفتهی بازیگری
stage-managing
کارگردانی کردن
mechanical stage
پایهمکانیکی
regulator first stage
صفحهنمایشنخستینرگلاتور
stage-managing
اداره کردن
stage clip
سطحنمایش
at the rear of the stage
<adj.>
<adv.>
پشت پرده نمایش
[مخصوص اطاق رخت کن]
stage curtain
پردهنمایش
stage-manages
کارگردانی کردن
speed stage
مرحله سرعت
At that point
[stage]
, ...
وقتی که موقعش رسید...
stage direction
کاگردانی
stage fright
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
input stage
طبقه ورودی
input stage
طبقه اولیه
macro stage
مرحله کلان
main stage
طبقه اصلی
main stage
عرشه اصلی
mixer stage
طبقه مخلوط کننده
modulator stage
طبقه مدولاسیون
multi stage
چند مرحلهای
multi stage
چند طبقه
initial stage
طبقه نخستین
flood stage
تراز بحرانی طغیان
stage fright
صحنه هراسی
anal stage
مرحله مقعدی
killer stage
صافی رنگ
converter stage
طبقه مبدل
developmental stage
مرحله تکوینی
developmental stage
مرحله پیشرفت
differential stage
مرحله تفاضلی
energy stage
لایه انرژی
first audio stage
مرحله صوتی نخست
impluse stage
طبقه فشار مستقیم
quick stage
ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
oral stage
مرحله دهانی
larval stage
مرحله کرمی
buffer stage
مرحله میانگیر
single stage
یک طبقهای
single stage
یک طبقه
oedipal stage
مرحله ادیپی
stage coach
دلیجان
phallic stage
مرحله التی
stage craft
فن درست کردن نمایش
stage direction
مدیریت
output stage
مرحله خروجی
three stage least squares method
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
power amplifier stage
مرحله فزون ساز توان
push pull stage
طبقه پوش- پول
multi stage amplifier
امپلی فایر چند طبقه
power output stage
طبقه خروجی
anal retentive stage
مرحله مقعدی ضبطی
anal expulsive stage
مرحله مقعدی دفعی
frequency divider stage
طبقه مقسم فرکانس
To stage political demonstrations.
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
multi stage experiment
ازمایش چند مرحلهای
multi stage press
پرس چند طبقه
multi stage production
تولید چند مرحلهای
multi stage sampling
نمونه گیری چند مرحلهای
mechanical stage control
کنترلپایهمکانیکی
multi stage scaffolding
داربست چند طبقه
two stage least squares method
برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
two stage least squares method
روش حداقل مربعات دومرحلهای
low power stage
طبقه کم قدرت
It was stage –managed . It was trumped up.
صحنه سازی بود
high pressure stage
طبقه فشار قوی
multi stage amplifier
تقویت کننده چند طبقه
intermediate frequency stage
طبقه ی فرکانس میانی
bed building stage of river
تراز سطح متوسط اب رودخانه
Stage party ( films , movies ) .
میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
The stage was bare but for
[save for]
a couple of chairs.
صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
General manager . Director general .
مدیر کل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com