English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
standard rain gage باران سنج معمولی
Other Matches
rain gage وسیله سنجش میزان بارندگی
rain gage باران سنج
gage میله اندازه گیر
gage : گرو
gage میزان اندازه گیری
gage سنج
gage گیج
gage وثیقه گذاردن
gage ازمایش کردن
gage سنجیدن
gage اندازه نما
gage وثیقه
gage درجه
gage اندازه وسیله اندازه گیری
gage اندازه گیر اندازه گرفتن
gage شرط بستن متعهد شدن
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
gage اشل اندازه گیر
gage رجزخوانی
gage بند تفنگ
gage :
gage گرو
too much rain باران بیش از اندازه
much rain باران بسیار
much rain باران زیاد
rain بارش
rain ga باران سنج
rain بارندگی باریدن
rain باران
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
asking for rain استسقاء
it look like rain گویا خیال باریدن دارد
density gage چگالی سنج
accuracy to gage دقت اندازه گیری
petrol gage دستگاه اندازه گیری بنزین
comparative gage دستگاه مقایسه کننده
radius gage شابلون شعاع
evaporation gage دم سنج
evaporation gage بخارسنج
accurate to gage دقت در سنجیدن
center gage مرکز سنج
feeler gage فیلر
drop gage فشار سنج
oil gage گیج روغن
oil gage نشاندهنده سطح روغن
flow gage جریان سنج
oil gage عقربه نشان دهنده روغن
dial gage دستگاه اندازه گیری تغییربعدهای بسیار کوچک
angle gage نقاله زاویه یاب
depth gage عمق سنج
accuracy to gage دقت سنجش
rivet gage فاصله بین دو ردیف پرچ
gage=gauge درجه
gauge=gage مدرج کردن
gauge=gage اندازه کردن اشل
gage=gauge مدرج کردن
gauge=gage پیمانه
gauge=gage اندازه
gauge=gage درجه
gauge=gage شابلن
limit gage وسیله سنجش تلرانس
level gage اندازه گیر سطح
pressure gage فشارسنج
gage=gauge پیمانه اندازه
gage=gauge شابلون
gage=gauge اندازه زدن اشل
snow gage برفسنج
camber gage دستگاه اندازه گیری زاویه کمبر
screw gage شابلون پیچ
tire gage دستگاه ازمایش باد لاستیکهای اتومبیل
vacuum gage خلاء سنج
gage length طول قطعه مورد ازمایش
gage pressure فشار گیج
gage pressure فشار مانومتری
gage tube لوله پیتو
it threatens to rain است
it threatens to rain هوا مستعد باریدن
plenty of rain باران فراوان
cyclonic rain باران چرخهای
orographic rain باران کوهزاد
rain gauge باران سنج
golden rain آتش باران
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
fine rain باران
fine rain نم نم
fine rain باران ریز
rain on someone's parade <idiom> برنامه های دیگران را مختل کردن
to rain tears اشک ریختن
to rain tears اشک باریدن
the rain pelted down باران شرق شرق باریدن
the clouds rain ابر میبارد
rain worm مادی
rain worm ساکن زمین دنیوی
rain worm خاکدار
rain worm آدم پست
acid rain باران اسیدی
rain worm خراتین
rain worm کرم خاکی
to send down rain باران فرستادن
rain check بلیط مجانی یا مجدد
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
It lookes like rain. هوا خیال باریدن دارد
rain shower باران شدید
rain hat کلاه بارانی
rain cap کلاه کریلی
intermittent rain بارش متناوب باران
freezing rain تگرگ
continuous rain بارش باران دائمی
rain check نوید یا قول دعوت بعدی
rain check بلیط باران
rain water آب باران
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
rain glass میزان سنج
rain glass میزان الهوا
rain forest جنگل انبوه مناطق گرم و پرباران
rain laden باران ساز
blood rain باران سرخ
rain discharge حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
rain coat بارانی
plenty of rain باران کافی
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
rain fall بارندگی
rain proof ضد باران
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
rain prints اثرهای چکه باران
cylinderical limit gage دستگاه اندازه گیر رابط استوانهای
light gage beam تیر سبک وزن
dial bench gage میز اندازه گیری
bourdon pressure gage فشار سنج بوردون
water level gage تراز سنج
dial depth gage عمق سنج مدرج
oil level gage دستگاه نشاندهنده سطح روغن
micro pressure gage فشارسنج دقیق
air pressure gage فشار سنج
spring pressure gage فشارسنج فنری
fule level gage دستگاه اندازه گیری سطح سوخت
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
Not all clouds bring rain. <proverb> هر ابرى باران نیاورد.
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
rain water head طشتک بالای ناودان
intensity of rain fall شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
We were caught in the rain ( rainstorm) . وسط باران گیر کردیم
tropical rain forest جنگل بارانهای استوایی
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
rain gauge recorder اندازه بارش ثبت شده
These clouds are a sign of rain . این ابرها علامت بارندگی است
to rain cats and dogs سخت باریدن
these cloud promise rain این ابرها خبر از بارندگی میدهند
to rain cats and dogs سنگ ازآسمان آمدن
air brake pressure gage مانومتر با ترمز هوایی
commercial light gage sheet ورق فریف تجارتی
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E] رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong. از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
standard معمولی
standard A استانداردA
standard متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
standard قسمت ساکن دستگاه
standard نورم مقیاس
standard یکسان معیار
standard همگون یکنواخت یکجور
standard همشکل
standard همسان
standard قانونی
standard عیار قانونی استاندارد مقرر
standard سنجه
standard خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standard واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standard نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard اولین مگا بایت حافظه در PC.
standard محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard طبیعی یا معمولی
standard حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standard نمونه قانونی
standard دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standard نشان پرچم
standard متعارفی
standard نمونه قبول شده معین
standard مقرر قانونی
standard الگو
standard متعارف
standard استانده
standard معیار
standard استاندارد همگون
standard متداول
standard مرسوم
standard اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard استاندارد
standard قالب
standard کالای جانشین رزمی
standard pascal پاسکال استاندارد
standard load بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
standard measure اندازه استاندارد
standard method روش استانده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com