Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
standing part	قسمت ثابت تاکل
standing part	قسمت ثابت
standing part	قسمت ایستا
Other Matches
standing	راکد
standing	اعیان
standing	اعیانی
standing	روش جاری
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
standing	موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
standing	معتبر
standing	ارتش ثابت
I am standing by you . I am right behind you .	هوایت را دارم
standing	مدت
standing	ایستاده
standing	ثابت همیشگی
standing	دائمی
standing	سرپا وضع
standing	مقام
standing	دوام شهرت
standing	اعتبار
longest-standing	دیرین
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing room	جای ایستادن
standing order	دستور جاری
standing order	امریه نظامی
standing order	اوامر ویژه
standing order	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing ovation	ایستادنبهنشانهاحترام
free-standing	مستقل
free-standing	آزاد
longest-standing	از دیرگاه
longer-standing	از دیرگاه
longer-standing	از مدتها پیش
longer-standing	دیرین
long-standing	از دیرگاه
free-standing	غیرمتصل
free-standing	خودایستا
standing orders	دستور جاری
standing orders	امریه نظامی
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders	اوامر ویژه
standing orders	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
his standing with his colleagues	شهرت او [مرد ] میان همکاران خود
long-standing	دیرین
long-standing	از مدتها پیش
standing rules	مقر ره
standing rules	نظامات
standing rigging	طنابهای ثابت
standing rigging	بکسلهای ثابت
standing property	اعیانی
longest-standing	از مدتها پیش
standing patrol	گشتی ثابت
free-standing	مجزا
standing light	چراغ پلیسی
standing light	چراغ ثابت
standing derrick	دریک ثابت
standing crop	محصول سرپا
standing committee	کمیته دائمی
standing army	ارتش منظم
standing army	ارتش دائمی
standing rules	مقر رات
standing start	استارت ایستاده
standing wave	موج نوساندار هوا که در اوج خلبان از ان استفاده میکند
standing property	اعیان
standing army	ارتش کادر ثابت
standing wave	موج ساکن
standing wave	موج ایستاده
standing switch	رودست با مایه ارنج
standing surety for each other	تضامن
standing grain	ذرت در ساقه [گیاه شناسی]
of long standing	بادوام
of long standing	طولانی
of good standing	معتبر
free standing columns	ستونهای مستقل یا مجزا
standing operating procedures	روش جاری عملیاتی
pressing: standing press	پایهفشار
standing high jump	پرش ارتفاع بدون دورخیز
Our organization is just standing on its own feet.	تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
standing broad jump	پرش طول بدون دورخیز
I was standing at the street corner .	درگوشه خیابان ایستاده بودم
communication standing instructions	دستورات ثابت مخابراتی
a person of high standing	آدمی بالا مقام [پر احترام]
standing operating procedures	روش جاری مخابرات
standing signal instructions	دستورات ثابت مخابراتی
a company of good standing	شرکتی با اعتبار
point takedown with inside standing leg	زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
part with each other	ازهم جدا شدن
take part	دخالت کردن
take part	سهیم شدن
take part	سهیم بودن
take the part of	طرفداری کردن
two part	کاغذ
take part	مداخله کردن شرکت کردن
two part	با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
take part	دخالت یا شرکت کردن
on my part <adv.>	از طرف من
for my part <adv.>	از طرف من
on your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
for your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.>	از طرف تو
for your part <adv.>	از طرف تو
themselves [for their part] <adv.>	از طرف آنها
for my part <adv.>	از سوی من
on his part <adv.>	از طرف او [مرد]
for his part <adv.>	از طرف او [مرد]
on your part <adv.>	از طرف شماها
from your part <adv.>	از طرف شماها
for your part <adv.>	از طرف شماها
on my part <adv.>	از سوی من
on their part <adv.>	از طرف آنها
to take part [in]	شرکت داشتن [در]
in part <idiom>	تا یک اندازه
take part in <idiom>	درچیزی شرکت داشتن
A part of the whole .	جزئی از کل
part way	بخشی از راه
part way	نیمه
as part of	بخشی از
for their part <adv.>	از طرف آنها
on her part <adv.>	از طرف او [زن]
for her part <adv.>	از طرف او [زن]
on your part <adv.>	از طرف شما
for your part <adv.>	از طرف شما
part way	تا اندازهای
in part	در یک قسمت
on his part	از طرف او
on the other part	از طرف دیگر
part	عضو
name part	بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
part	نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part	قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
in part	تایک اندازه
better part	قسمت بیشتر
for the most part	اکثرا
for the most part	بیشتر
for my part	من که
for my part	از سهم خودم
part	جزء
part	بخشی از چیزی
part	قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part	سهم
part	قسمت
part	اسباب یدکی اتومبیل
part	مکان
part	قطعه
part	پاره
part	عضو نقطه
part	بخش
part	عنصر اصلی
part	خرد جزء مرکب چیزی
part	مقسوم
part	تفکیک کردن تفکیک شدن
part	جدا شدن
part	سهم ناحیه
part	قطعه یدکی
part	جزء مساوی
part off	جدا کردن
part	برخه
part	نقش بازگیر
part	جداکردن
companion part	لنگ
address part	جزء نشانی
companion part	میل لنگ
imaginary part	مولفه موهومی [ریاضی]
replacement part	زاپاس
To play ones part .	نقش خودرا بازی کردن
detail part	قسمت مشروح نامه یا مقاله
do one's bit (part) <idiom>	کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
part and parcel <idiom>	قسمت مهمولازم
component part	جزء ساختمان
companion part	لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
imaginary part	قسمت موهومی [ریاضی]
imaginary part	بخش موهومی [ریاضی]
replacement part	قطعه یدکی
part-time	پاره وقت
part-time	برخه کار
part-time	نیمه وقت
part time	پاره وقت
part time	نیمه وقت
part time	برخه کاری
part time	برخه کار
to part one's hair	فرق سر خود را باز کردن
part [American E]	فرق سر [مدل مو]
replacement part	مضایقه
replacement part	قطعه جایگزینی
address part	جزء آدرس
address part	جز نشانی
part song	آواز دسته جمعی بدون ساز
part of speech	بخش گفتار
part of speech	ادات سخن
part-time	برخه کاری
part list	فهرست اجزاء
part correlation	همبستگی پارهای
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
part and parcel	جزء لاینفک
ness on his part	این بیشتر بواسطه کمرویی است
middle part	قسمت میانی
middle part	میان
take in good part	خوب تلقی کردن
it was no part of my plan	کی جزو نقشه من بود
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
part plan	نقشه جزیی
to part in pieces	پاره پاره کردن
to part the hair	فرق باز کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com