English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (6 milliseconds)
English Persian
star-studded فیلمیااجرائیکهستارههایزیادیدرآنبازیمیکنند
Other Matches
studded بامیلگردتزئینشده
studded chain حلقه زنجیر میان دار
studded with nails میخ زده
studded with gems مرصع
studded with gems گوهر نشان
co-star نقش مشترک داشتن
two star دوستارهای
all star تیم تمام ستاره
all-star تیم تمام ستاره
co-star همبازیگری کردن
co-star همبازی
co-star همبازیگر
two star دریا دار
two star سرلشکر
d. star ستاره جفتی
five star افسر پنج ستارهای
star کوکب
star باستاره زینت کردن
star ستاره نمایش وسینماشدن درخشیدن
star انجم
star نشان ستاره اختر
star ستاره
star نوعی قایق دونفره
star نجم
star of bethlehem ستاره بیت اللحم
star of bethlehem عیسی
star cloud ابری ستارهای
star program برنامه کامل
star program بدون خطا اجرا شود
star sapphire یاقوت کبود درخشان
star shell گلوله نورافشان
star shell گلوله منور
star handle دستگیره گردان
star grass هر نوع گیاه گل ستارهای
star globe ستاره یاب کروی
star connection اتصال ستارهای
star connection اتصال ستاره
star nebula ابری ستارهای
star crossed بدشانس
star crossed دارای ستاره نحس
star drag وسیله کشیدن نخ روی قرقره ماهیگیری
star cloud سحابی ستارهای
star finder ستاره یاب
star nebula سحابی ستارهای
star spangled مزین به ستاره
star spangled ستاره نشان
star thistle قنطوریون ستارهای گل توری
star bit بیت ستاره
Star Wars جنگ فضایی
star diagonal ستارهمورب
star facet (8) تراشستارهای
film star ستارهیکفیلم- سوپراستار
rising star آیندهدار باآتیه
star sign علامتزودیاک
lucky star <idiom> ستاره بخت واقبال
star design طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
the north star ستاره قطبی یا شمالی
word star یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
star circuit مدار ستارهای
star turn ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
star turn موضوع مهم وقابل توجه
star voltage ولتاژ ستاره
star washer واشر ستاره ای
star anise بادیان ختایی
star catalogue فهرست ستارگان
star chamber دادگاه عالی مدنی وجنایی
star chamber جابرانه وسری
star chart نقشه ستارگان
Lesghi star ستاره لسگی [این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
shooting star ستاره ثاقب
campaign star نشان جنگی ستاره
cascaded star روش گره ها در شبکه با توپولوژی ستاره با بیش از یک hub که در صورت مشکل پشتیبانی از آن ایجاد میکند
day star ستاره بامداد
day star خورشید
dog star ستاره شعرای یمانی ستاره کاروان کش
double star دوتایی
double star دوگانه
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
dwarf star ستاره کوتوله
Energy Star استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
evening star ناهید
evening star زهره
evening star برجیس
blazing star هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
blazing star ستاره دنباله دار
shooting star تیرشهاب
Pole Star Polaris
Pole Star ستاره قطبی
Pole Star جدی
falling star شهاب
falling star ثاقب
falling star تیرشهاب
falling star حجر سماوی
falling star تیر شهاب
shooting star شهاب ثاقب
falling star شخانه
binary star دوتایی
binary star ستاره دوگانه ستاره دوتایی ستاره مزدوج
evening star مشتری
evening star عطارد
evening star ستاره شامگاهی
morning star زهره
morning star ستاره بامدادی
multiple star ستاره چندگانه
neutron star ستاره نوترونی
north star ستاره قطبی
north star ستاره شمالی
north star جدی
proto star پیش ستاره
pulsating star ستاره ضربان دار
pulsating star ستاره تپنده
radio star اختر رادیو
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
morning star ستاره صبح
star network شبکه ستارهای
gaint star ستاره غول
interconnected star اتصال زیگزاگی
jet star نوعی هواپیمای کوچک حمل ونقل چهار موتوره جت
moring star ستاره بامداد
moring star ستاره صبح ناهید
moring star شباهنگ
fixed star ثوابت
moring star زهره
fixed star ستاره ثابت
giant star ستاره بزرگ و درخشان
He has not a single star in all the seven skies. <proverb> یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
Guernsey Star-of-Bethlehem سیر ناپل
hitch one's wagon to a star <idiom> دنبال هدف رفتن
heliacal rising of a star طلوع نمودارستاره پیش ازخورشید
bronze service star نشان خدمت برنزی
born under an unlucky star بد اختر
heliacal setting of a star افول نمودارستاره پیش ازخورشید
star network topology شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
star delta switch کلید ستاره مثلث
bronze star medal مدال ستاره برنز
open star cluster خوشه باز ستارهای
The box office star of 1980. پول ساز ترین هنر پیشه سال 1980
section of a follicle: star anise قسمتهایمختلفبرگه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com