Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
start up screen
صفحه اغازگر
Other Matches
to start from the beginning
[to start afresh]
از آغاز شروع کردن
start
آغاز
[ابتدا]
[شروع]
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
start in
<idiom>
شروع کار
start out
قصد کردن
to start
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
at the start
در ابتدا
at the start
در اغاز کار
to start
شروع کردن به دویدن
to start up something
دستگاهی
[کارخانه ای]
را راه انداختن
[مهندسی]
start up
از جا پریدن
get the start of
سبقت جستن بر
to start with
اصلا
to start with
در ابتدا
to start with
اولا
to start up
پیش امدن
to start up
رخ دادن
to start up
از جا پریدن
to start out to do something
قصد کاری را کردن
to start out to do something
اقدام بکاری کردن
start off
شروع کردن شروع شدن
start up
رخ دادن
start up
راه اندازی
to start doing something
کاریرا اغازکردن
to start doing something
دست بکاری زدن
to start
[for]
شروع کردن رفتن
[به]
start out
اقدام کردن
screen
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screen
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screen
انتخاب کردن
screen
محافظ
one way screen
اینه یکسویه
screen
الک پرده چتر
screen
جدا کردن
screen
تور سیمی پنجره توری دار
screen
الک کردن غربال کردن
screen
تور سیمی نصب کردن
screen
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screen
روی پرده افکندن
screen
صفحه تصویر
screen
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screen
پرده سینما
screen
دیوار تخته حفاظ
screen
غربال
on screen
که روی صحفه نمایش نشان داده میشود و نه به صورت چاپی
to screen
[from]
[با پرده]
محافظت کردن
[از]
on-screen
که روی صحفه نمایش نشان داده میشود و نه به صورت چاپی
screen
پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screen
پرده
screen
صفحه تلویزیون
screen
پرده پوشش
screen
صفحه
screen
نقاب
screen
جدار
screen
تیغه
screen
اشغالگیر
screen
پاسیوری کردن
screen
escort :syn
screen
سد کردن
screen
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screen
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
soft start
راه اندازی نرم
start up disk
دیسک اغازگر
start bit
بیت شروع
start bit
بیت اغازنما
start bit
ذرهء اغاز نما
standing start
استارت ایستاده
start bit
بیت اغاز
start up disk
دیسک راه اندازی
start up control
کنترل اغازی
start button
دگمهای که معمولاگ گوشه سمت چپ در پایین صفحه نمایش ویندوز است و یک مسیر مناسب به برنامه ها و فایلهای کامپیوتر ایجاد میکند
start on the journey
عازم سفر شدن
start of taxt
شروع متن
start of taxt
اغاز متن
start of message
اغاز پیام
start of heading
شروع عنوان
start of heading
اغاز سرفصل
start key
کلید شروع
start element
عنصر شروع
to start on a journey
عازم سفری شدن
start signal
علامت شروع
start button
تکمه راه اندازی
start button
تکمه استارت
soft start
اغاز نرم
warm start
شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
to start a motor
موتوری را بکار انداختن
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
to catch
[to start]
روشن شدن
[مثال موتور]
to start with difficulty
به سختی روشن شدن
to start an argument with somebody
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
to start a fight with somebody
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
to start for home
رهسپار به
[راه]
خانه شدن
to
[start to]
wail
[شروع به]
زوزه کشیدن
[آژیر]
to start quarrelling
<idiom>
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
warm start
شروع گرم
head start
فرجه
head start
ارفاق
head start
فرصت برتری
backstroke start
شروعشنابهپشت
reading start
شروعخواندن
start line
خطشروع
start switch
دکمهشروعبهکار
start wall
دیوارهشروع
kick-start
هندلموتور
To start from scratch.
از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
To start the engine.
موتور راراه انداختن
To start from scratch .
از هیچ شروع کردن
It was evident from the start.
از اول کار معلوم بود
head start
<idiom>
کاری را قبل از بقیه انجام دادن
cold start
روش بازنشاندن کامپیوتر
cold start
شروع سرد
flying start
شروع مسابقه اتومبیلرانی
jump start
شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
air start
استارت زدن موتور در حال پرواز هواپیما
cold start
boot cold
rummy start
رویداد شگفت انگیز
early start
زودترین زمان شروع یک فعالیت
to start on a journey
رهسپارسفر شدن
sprint start
استارت نشسته
crouch start
استارت نشسته
clutch start
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
cold start
دوباره روشن کردن
air start
طرز قرارگرفتن هواپیما درهوا در شروع مسابقه هواپیمابری
false start
حرکت غیرمجاز مهاجم پیش از رد کردن توپ
grid start
حرکت اتومبیلها با هم در اغاز
jump-start
شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
false start
استارت کاذب
bump start
اغاز مسابقه با هل دادن موتورسیکلت
hung start
شرایطی در استارت توربینهای گاز که در ان احتراق صورت میگیرد ولی موتور به سرعت خودکفایی نمیرسد
false start
دویدن قبل ازصدای تپانچه
false start
اغاز نادرست خطا در شروع
split-screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
flat-screen
تخت
fluorescent screen
صفحه فلورسنت
fire screen
پنجره بخاری
aluminized screen
صفحه تصویر الومینیمی
screen window
پوششپنجره
viewing screen
صفحه تصویر
screen case
صفحهنمایش
acoustic screen
تور سیمی قابل نفوذ صدا در میکروفن
flashback screen
توری مانع شعله
monitor screen
صفحهنمایشگر
projection screen
صفحهنورافکن
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
screen print
چاپتصویر
vieming screen
صفحه تلویزیون
focusing screen
شیشه مات
fluorescent screen
صفحه فلوئورسان
full screen
تمام صفحه
small screen
صفحهتلویزیون
On the movie screen.
روی پرده سینما
brass screen
توری برنجی
split-screen
صفحه شکافته
split-screen
صفحه شکسته
split screen
صفحه نمایش دوبخشی
split screen
صفحه نمایش تقسیم شده
split screen
صفحه تقسیم بندی شده
split screen
صفحه شکافته
split screen
صفحه شکسته
altar-screen
[پرده محراب که رواق خدمتگاه کشیشان را از بقیه جدا می کند که بسیار پر نقش و نگار از جنس سنگ، چوب یا فلز است.]
chancel-screen
[پرده ای که محراب را از کلیسا جدا می کند.]
choir-screen
[دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
split screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split-screen
صفحه تقسیم بندی شده
split-screen
صفحه نمایش تقسیم شده
bar screen
دریچه مشبک
bar screen
ریچه مشبک
bar screen
غربال
bar screen
سرند
band screen
صافی مخازن
antisubmarine screen
پرده پوشش ضد زیردریایی پوشش ضد زیردریایی
metallized screen
صفحه تصویر الومینیمی
genetic screen
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
genetic screen
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
split-screen
صفحه نمایش دوبخشی
touch screen
صفحه نمایش لمسی
road screen
پوشش و استتار جاده پوشاندن جاده
screen grid
شبکه پردهای
screen grid
توری غربال
off screen image
تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
off screen formatting
قالب بندی نامریی
screen pass
پاس کوتاه به جلو پشت سددفاعی
screen pipe
لوله مشبک که در قسمت ابزای چاه نصب میشود
splinter screen
پوسته زره پوش اطراف پل فرماندهی ناو
screen memory
خاطره پوشان
off screen buffer
فضای RAM برای نگهداری تصویر پیش از نمایش آن روی صفحه
splash screen
صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
screen generator
مولد صفحه نمایش
screen generator
مولد صفحه
screen capture
جذب صفحه نمایش
screen coordinator
هماهنگ کنند پوشش دریایی
radar screen
indicator position plain :syn display radar
picture screen
صفحه تصویر
panel screen
صفحه
on screen formating
قالب بندی مرئی
screen dump
رونوشت صفحه نمایش
screen dump
روبرداری صفحه
screen factor
ضریب شبکه
screen font
فونت یا قلم صفحه نمایش
moving screen
گشتی ممانعتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com