English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 22 (1 milliseconds)
English Persian
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
Other Matches
roping طناب دوزی
roping طناب کشی
team roping مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
course to steer راه رفتنی
course to steer راه پیمودنی
steer راندن
steer con
steer در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steer هدایت کردن راهنمایی کردن
steer بردن
steer راهنمایی کردن هدایت کردن
steer گوساله پرواری
steer رهبری
steer حکومت اداره کردن
steer clear دور ماندن
steer clear of someone <idiom> اجتناب کردن
to steer clear of بسلامت ردشدن از
steer wrestling پریدن از اسب به گردن گاو وفرود امدن او به زمین باپیچاندن گردنش
steer clear اجتناب کردن
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com