Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
step jump
پرش و برگشت روی همان پا
Other Matches
step by step seam welding
جوشکاری بخیهای قدم به قدم
step by step excitation
تحریک تدریجی
step by step reaction
واکنش گام به گام
step by step system
سیستم گام به گام
step by step selector
سلکتور قدم به قدم
step by step switch
گزینه گام به گام
step by step switch
کلید قدم به قدم
jump all over someone
<idiom>
jump off
پرش
jump at
<idiom>
to jump up at somebody
به کسی پریدن
[مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
to jump on somebody
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
jump off
اغاز حمله
jump off
شروع حمله
jump on someone
<idiom>
jump off
شروع بحمله
jump off
اغاز
jump
جهیدن
jump
جهش
jump
وفق دادن
jump
پراندن جهاندن
jump
پرش
jump
جهش افزایش ناگهانی
jump
خیز زاویه پرش لوله توپ
jump
جوردرامدن
jump
خیز زدن
jump
جهت
jump
جستن
jump
پریدن
jump
حمله شمشیرباز با پرش به هوا
jump
پریدن با چتر پرش اسب از مانع
jump
پرش به هوا با هر دوپا
jump
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jump
ترقی
jump set
پاس پرشی
jump shooter
شوت جفت زن
jump spark
جرقه جهنده
jump speed
سرعت مناسب برای پرش باچتر
jump speed
سرعت پرش
jump spin
چرخش با اغاز پرش بهوا
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
jump the gum
خطا در اغاز پرش
jump seat
صندلی تا شو
jump rider
سوارکار در پرش
jump racing
مسابقه پرش از مانع
jump instruction
موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
jump fishing
ماهیگیری سیار برای کشف محل ماهیها
jump ball
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
jump ball
جمپبال
jump altitude
ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
jump altitude
ارتفاع پرش
johnny jump up
گل بنفشه امریکایی
hydraulic jump
جهش هیدرولیک
jump instruction
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
jump instruction
پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
jump pass
پاس در حال پرش
hydraulic jump
پرش هیدرولیک
scissors jump
پرش قیچی در اسکیت
jump line
سطر پرش
jump kick
شوت درحال پرش
jump instruction
هدایت CPU به بخش دیگر برنامه
jump instruction
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
jump instruction
دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
hydraulic jump
جهش هیدرولیکی
jump turn
تغییر جهت و پیچ در پرش
To jump across the stream.
ازروی نهر آب پریدن
To jump . To be startled.
ازجا پریدن
jump leads
باتریبهباتریکردنبرایروشنکردنماشین
jump jet
جتیکهمیتواندعمودیپروازکند
strong jump
جهش ابی شدید
subroutine jump
جهش زیرروال
jump ski
پرشاسکی
two state jump
جهش دو حالتی
unconditional jump
جهش غیر شرطی
velocity jump
جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
waltz jump
پرش والس
water jump
مانع ابی
water jump
چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
jump suit
روپوش
jump suit
لباس خانه و استراحت
To jump up . To be startled.
از جاپریدن
To jump the queue.
خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
go jump in a lake
<idiom>
رفتن وآزار نرساندن به کسی
loop jump
پرش و چرخش کامل و فرودروی همان لبه اسکیت
to jump at something
[colloquial]
به چیزی واکنش نشان دادن
split jump
پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split jump
پرش روسی
squat jump
کلاغ پر
stag jump
پرش با پاهای باز در هوا
jump suits
لباس خانه و استراحت
jump to conclusions
<idiom>
jump through a hoop
<idiom>
jump the gun
<idiom>
jump out of one's skin
<idiom>
jump on the bandwagon
<idiom>
[پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
jump down someone's throat
<idiom>
jump bail
<idiom>
jump suits
روپوش
electron jump
پرش الکترون
to line-jump
داخل صف زدن
counter jump
پرش با نیم چرخش وبازگشت روی لبه همان اسکیت
ski jump
پرش با اسکی
conditional jump
جهش شرطی
angle of jump
زاویه پرش لوله توپ
combat jump
پرش رزمی
jump joint
اتصال لب به لب
angle of jump
زاویه پرش
broad jump
پرش طول
arabian jump
نیم پشتک
combat jump
پرش با چتر درمنطقه دشمن
high jump
پرش ارتفاع
triple jump
پرش سه گام
jump-starts
شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-starting
شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-started
شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
long jump
پرش طول
jump-start
شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump start
شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump into the lion's mouth
<idiom>
خود را توی دهان افعی انداختن
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself .
بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
jump spark distributor
دلکو با جرقه جهنده
to jump-start an engine
موتوری را با کابل باتری به باتری روشن کردن
jump spark ignition
احتراق با جرقه جهنده
standing high jump
پرش ارتفاع بدون دورخیز
standing broad jump
پرش طول بدون دورخیز
To jump down someones throat.
به کسی توپ وتشر زدن
to jump-start someone's car
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
To jump down somebodys throat.
ناگهان وسط حرف کسی پریدن
tap loop jump
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
to queue-jump
[British E]
داخل صف زدن
jump height curve
منحنی ارتفاع جهش در مقابل ابگذری
turnaround jump shot
پرش از پشت و چرخش بهنگام شوت
hop stop and jump
قسمتهای سه گانه پرش طول سه گام
conditional jump instruction
دستورالعمل پرش شرطی
toe loop jump
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
Step on it!
<idiom>
تند برو
step
گام
step
قدم برداشتن
step
قدم زدن
step-by-step
روش قدم به قدم
step
رتبه درجه
step
مرحله
out of step
<idiom>
دریک گام نبودن
step down
کم شونده
step down
کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
step
رکاب
step
صدای پا
step
پلکان
step down
<idiom>
شغل مهم خود را کنار گذاشتن
step
قدم
step
پله
step on it
<idiom>
عجله کردن
step in
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
step in
مداخله بیجا در کاری کردن
step into
بسهولت بدست اوردن
step up
عمل کردن
step by step
تدریجی
step by step
قدم بقدم
to keep step
قدم گرفتن
out of step
<idiom>
هم آهنگ وتوازن نداشتن
to step aside
بیکسو گام نهادن
to step aside
منحرف شدن
to step in
پامیان گذاردن
to step in
دخالت کردن توامدن
to step out
گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
two step
دوگامی
step up
اضافه کردن
step up
برخاستن
step-by-step
قدم به قدم
step-by-step
گام بگام
Step by step .
قدم به قدم
step out
از محلی خارج شدن
step out
قدم تندکردن
step out
تند راه رفتن
step-by-step
تدریجی
step-by-step
قدم بقدم
step by step
روش قدم به قدم
step by step
قدم به قدم
step through
عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند
step by step
گام بگام
two step
رقص دوگامی
to step out
برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
step
حرکت یک واحد به جلو یا عقب
step
واحد مجزا
step
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
step
جزء واکنش
step
سر سطر
step
کف پله
step
پاشنه کفش
to step in
داخل شدن
step
مرحله رتبه
non step
یک سره
step
به دست آوردن
to step in
قدم نهادن در
a step towards
قدمی به طرف ...
i know him by his step
از گام برداری
i know him by his step
او را میشناسم
to step in
توآمدن
to step in
واردشدن
Step on it!
<idiom>
گاز بده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com