English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
stop squawk در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
Other Matches
squawk جیغ ناگهانی زدن
squawk صدای اردک دراوردن
squawk about <idiom> شکایت درموردچیزی داشتن
squawk قدقدکردن جیغ
squawk اعتراض کردن
squawk مخابره کردن
squawk فریاد
squawk مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawk در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk غرولند کردن
squawk may day در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اضطراری بگذارید
squawk low در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اهسته بگذارید
squawk box دستگاه مخابره داخلی ناو
squawk mike در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت میکروفن بگذارید
squawk flash در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روشن کنید
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
non-stop پیوسته
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
non-stop مدام
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
stop over توقف کوتاه مدت
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
stop off <idiom> توقف بین راه
stop by <idiom> ملاقات کردن
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
non-stop پایسته
non-stop بیوقفه
non-stop یک ریز
non-stop بیتوقف
non-stop یکسره
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
to stop [doing something] دست کشیدن
to stop [doing something] نگاه داشتن
until stop [up to the stop] تا جای توقف
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop ایستگاه نقطه
stop توقف
stop مکث
stop جلوگیری منع
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop متوقف کردن ایستگاه
stop ایستادن
stop قطع کردن
stop منع
stop مانع
stop متوقف کننده
stop برخورد
stop ورجستن
stop ایستادن توقف کردن
stop ناک دان
stop استوپ داور بوکس
stop توقف منزلگاه بین راه
stop خواباندن بند اوردن
stop توقف انجام کار
stop گیره
stop ایستاندن
stop ایست
stop از کار افتادن مانع شدن
stop نگاه داشتن
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop سدکردن
stop تعطیل کردن
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop انجام ندادن عملی
stop rod میلهایستایی
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
to stop payment درمانده یا ورشکست شدن
to make a stop ایست کردن
to put a stop to را گرفتن
to put a stop to بس کردن جلو
to put a stop to موقوف کردن
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
to make a stop مکث کردن
stop key کلیداستپ
ski stop ترمزاسکی
depth stop توقفعمیق
end stop بستتحتانی
water stop اب بند
heel stop ترمزگیر
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
stop at intersection توقفدرتقاطع
stop button دکمهایست
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
label-stop زانویی آبچکان
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
Stop nagging! نق نزن!
Stop pushing! عاجز نکنید !
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
Stop pushing! هل ندهید!
stop code کد توقف
safety stop ترمز خطر
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop توقف برنامه
limit stop حد ایست
leave stop بازداشت
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
stop instruction دستورالعمل توقف
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
sear stop مانع پایه اتش
sear stop مانع چخماق
stop cock شیر
stop cock شیرسماوری
stop cock شیر بستن جریان اب
stop bit بیت ایست نما
stop bit بیت توقف
stop bit ذرهء ایست نما
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
sear stop ضامن چکاننده
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
geneva stop کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
bar stop توقف میله
bar stop ضربه میله
band stop صافی میان نگذر
stop volley جاخالی
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop ایستگاه اتوبوس
full stop وقفه کامل
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
door stop زبانه در
door stop دکمه کله قندی
geneva stop سیستم نگهدارنده فیلم
flue stop دکمه ارگ
flue stop کلید ارگ
flag stop توقف
flag stop ایست
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
elevation stop حد نهایی درجه
dynamic stop ایست پویا
full stop نقطه
to bring to a stop بس کردن جلو
stop mechanism مکانیزم توقف
stop logs تیرکهای سد کننده
stop list صورت متخلفین
stop light چراغ ترمز
stop list اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop lamp چراغ ترمز
stop knob دکمه
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
to bring to a stop موقوف کردن
stop watch ساعت وقت گذاری
stop valve شیر قطع جریان
stop thief ای دزد!دزدرابگیرید!
stop the leave بازداشت کردن
stop street خیابان فرعی
stop sign علامت توقف
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop hit دره
stop go policy توسعه
to bring to a stop را گرفتن
stop element عنصر ایست
stop go policy سیاست تثبیت
stop dog علامت وقف
stop gap وسیله یا چاره موقتی
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
To stop being adamant (unyielding). از خر شیطان پائین آمدن
firing stop mechanism مکانیسم ضامن اتش
Signal a car to stop . علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
How long does the train stop here? چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
Does the train stop in London? آیا قطار در لندن توقف دارد؟
stop charge regulation تنظیم با قطع جریان
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
If you don't feel like it, (you can) just stop. اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
the train runs without a stop قطار بدون ایست
the train runs without a stop میرود
firing stop mechanism وسیله منع اتش ضامن خودکار
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
stop loss order دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
Stop your little games (tricks). ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
Leave her alone. Stop bothering her. دست از سر دخترک بردار
end stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
stop/clear key وضوح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com