English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
stop thief ای دزد!دزدرابگیرید!
Other Matches
thief سارق
thief دزد
He is little better than a thief . دست کمی از یک دزدندارد ( دزد است )
sneak thief افتابه دزد
thief vault پرش از روی خرک مطبق
sneak thief دله دزد
thief proof محفوفاز دزد
petty thief دله دزد
thief proof دزد نخور
thief sample نمونه مایع مخزن ناو
The thief surrender himself to the police. سارق خود را تسلیم پلیس کرد
The thief left no cluse. دزد از خود اثری بجا نگذاشت
He raesed a cry of ((thief! Thif !)) فریاد می زد «دزد !دزد ! »
to stop [doing something] دست کشیدن
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
stop over توقف کوتاه مدت
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
stop by <idiom> ملاقات کردن
non-stop یکسره
non-stop یک ریز
non-stop مدام
non-stop بیوقفه
non-stop پایسته
non-stop پیوسته
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop off <idiom> توقف بین راه
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
non-stop بیتوقف
until stop [up to the stop] تا جای توقف
to stop [doing something] نگاه داشتن
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop ناک دان
stop جلوگیری منع
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop نگاه داشتن
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop متوقف کردن ایستگاه
stop مکث
stop استوپ داور بوکس
stop برخورد
stop قطع کردن
stop گیره
stop ایستادن
stop ورجستن
stop توقف
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop متوقف کننده
stop توقف انجام کار
stop ایستادن توقف کردن
stop ایست
stop از کار افتادن مانع شدن
stop سدکردن
stop انجام ندادن عملی
stop تعطیل کردن
stop ایستاندن
stop خواباندن بند اوردن
stop منع
stop مانع
stop توقف منزلگاه بین راه
stop ایستگاه نقطه
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
to stop payment درمانده یا ورشکست شدن
to make a stop مکث کردن
to make a stop ایست کردن
to put a stop to را گرفتن
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop rod میلهایستایی
depth stop توقفعمیق
heel stop ترمزگیر
end stop بستتحتانی
ski stop ترمزاسکی
stop at intersection توقفدرتقاطع
water stop اب بند
stop button دکمهایست
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
stop key کلیداستپ
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
Stop pushing! هل ندهید!
label-stop زانویی آبچکان
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Stop pushing! عاجز نکنید !
Stop nagging! نق نزن!
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
to put a stop to بس کردن جلو
stop code کد توقف
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop ترمز خطر
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop توقف برنامه
limit stop حد ایست
leave stop بازداشت
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
sear stop مانع پایه اتش
sear stop مانع چخماق
stop cock شیر
stop cock شیرسماوری
stop cock شیر بستن جریان اب
stop bit بیت ایست نما
stop bit بیت توقف
stop bit ذرهء ایست نما
bar stop توقف میله
sear stop ضامن چکاننده
stop instruction دستورالعمل توقف
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
geneva stop کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
bar stop ضربه میله
band stop صافی میان نگذر
stop volley جاخالی
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop ایستگاه اتوبوس
full stop وقفه کامل
door stop زبانه در
door stop دکمه کله قندی
geneva stop سیستم نگهدارنده فیلم
flue stop دکمه ارگ
flue stop کلید ارگ
flag stop توقف
flag stop ایست
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
elevation stop حد نهایی درجه
dynamic stop ایست پویا
full stop نقطه
stop dog علامت وقف
stop list صورت متخلفین
stop street خیابان فرعی
stop hit دره
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop knob دکمه
stop squawk در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop sign علامت توقف
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop lamp چراغ ترمز
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop light چراغ ترمز
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop mechanism مکانیزم توقف
stop logs تیرکهای سد کننده
stop list اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop the leave بازداشت کردن
to bring to a stop را گرفتن
to bring to a stop بس کردن جلو
to bring to a stop موقوف کردن
stop gap وسیله یا چاره موقتی
to put a stop to موقوف کردن
stop go policy توسعه
stop element عنصر ایست
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop watch ساعت وقت گذاری
stop valve شیر قطع جریان
stop go policy سیاست تثبیت
stop loss order دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
firing stop mechanism وسیله منع اتش ضامن خودکار
firing stop mechanism مکانیسم ضامن اتش
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
If you don't feel like it, (you can) just stop. اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
the train runs without a stop میرود
the train runs without a stop قطار بدون ایست
stop light switch کلید لامپ ترمز
Leave her alone. Stop bothering her. دست از سر دخترک بردار
start stop drives محرکهای قطع و وصلی
start stop system سیستم قطع و وصلی
start stop transmission مخابره قطع و وصلی
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
To stop being adamant (unyielding). از خر شیطان پائین آمدن
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
Signal a car to stop . علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
How long does the train stop here? چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
Does the train stop in London? آیا قطار در لندن توقف دارد؟
stop charge regulation تنظیم با قطع جریان
end stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
stop/clear key دکمهتوقف
a [non-stop] barrage of jokes جوکهای مدام پشت سر هم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com